27 سال در انتظار نگاه محبت‌آمیز برادر

من در سن ۱۵ سالگی ازدواج کردم و شب عروسی‌ام آرزو داشتم که‌ ای کاش آریا هم در این مراسم حضور داشت و لحظه‌ای که می‌خواستم پا به خانه شوهر بگذارم مرا تا مقابل خانه‌ام بدرقه می‌کرد. گاهی به دیدنم می‌آمد. برایم از رنج‌ها و غم‌هایش می‌گفت و...!
کد خبر: ۱۴۹۸۷۵
|
۰۴ اسفند ۱۳۸۹ - ۰۹:۴۲ 23 February 2011
|
5349 بازدید
|
خراسان: به هر کجا نگاه می‌کنم حضورش را حس می‌کنم و وقتی در خیابان‌های شلوغ راه می‌روم با خودم می‌گویم شاید الان برادرم در بین این جمعیت باشد و حتی از کنارم عبور کند ولی ما همدیگر را نمی‌شناسیم!

در این ۲۷ سال عمری که از خدا گرفته‌ام یک لحظه هم فراموشش نکرده‌ام و تنها آرزویم این است که برادرم را ببینم و غمخوار زندگی‌اش باشم. همسر و فرزندانش را به خانه‌ام دعوت کنم و عمه گفتن‌‌هایشان را از صمیم قلبم پاسخ دهم. با حضور عزیزان گم شده‌ام میهمانی بگیرم.

زن جوان در حالی که گونه‌هایش با قطرات زلال اشک سیراب شده بود در دایره اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت: پدر و مادرم هر ۲ نظامی بودند و ۲۷ سال قبل در حادثه رانندگی جاده چالوس به گرگان جان خود را از دست دادند و این آغاز تنهاییمان شد. من آن موقع ۳ ماهه بودم و به همراه برادر بزرگترم به یک پرورشگاه انتقال یافتم.

پس از مدتی یکی از اقوام مرا به فرزندی قبول کرد ولی برادرم «آریا» دنبال سرنوشت خودش رفت و از آن موقع به بعد دیگر هیچ خبری از او ندارم.

من در سن ۱۵ سالگی ازدواج کردم و شب عروسی‌ام آرزو داشتم که‌ ای کاش آریا هم در این مراسم حضور داشت و لحظه‌ای که می‌خواستم پا به خانه شوهر بگذارم مرا تا مقابل خانه‌ام بدرقه می‌کرد. گاهی به دیدنم می‌آمد. برایم از رنج‌ها و غم‌هایش می‌گفت و...!

در این لحظه صدای هق هق گریه زن جوان سکوت اتاق را شکست. او پس از مکثی کوتاه افزود: من و شوهرم زندگی خوبی داشتیم و صاحب یک پسر خوشگل شدیم که اسمش را عرفان گذاشتیم اما همسرم در حادثه دلخراش رانندگی جان خودش را از دست داد و زمانه دوباره با من سر ناسازگاری گذاشت. من دوباره تنها شدم و روزهای بسیار سختی را پشت سر گذاشتم تا اینکه ازدواج کردم. الان هم ناشکری نمی‌کنم و از زندگی‌ام راضی هستم ولی دلتنگ برادرم هستم و دوست دارم او را ببینم. دلم شکسته است و تنها نگاه‌های محبت آمیز برادرم می‌تواند بند بند وجودم را به هم پیوند دهد.

آرزو در حالی که سرش را بین دستانش گرفته بود و اشک می‌ریخت با صدایی لرزان گفت: خواهش می‌کنم کمکم کنید تا برادرم را پیدا کنم! می‌خواهم برایش ناز خواهرانه بیاورم و ناز او را بخرم! مطمئن هستم ما حرف‌های زیادی از روزهای غربت و لحظات دلتنگیمان داریم.

خدایا! یعنی روزی خواهد رسید که من هم با آرامش و فارغ از دلهر ه‌های تنهایی به چهره دوست داشتنی برادرم نگاه کنم و این دفعه این من باشم که برای دیگرانی که گرفتار توفان تنهایی شده‌اند، دعا کنم؟
اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳
بلیط هواپیما تبلیغ پایین متن خبر
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱۰
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۳۰ - ۱۳۸۹/۱۲/۰۴
ما که برادر داریم!! سالی چند بار میبینیمش و اونم در حد سلام و علیک!! از ما و و پدر و مادر و خواهرام بدش میاد!! همه چیزش زنشه!!!!
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۳۷ - ۱۳۸۹/۱۲/۰۴
بسیار غم انگیز است. انشالله خداوند متعال این خانم محترم را به آرزویش که همان پیدا کردن برادرش است برساند.
مجتبی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۰۰ - ۱۳۸۹/۱۲/۰۴
چقدر دردناک
بازی دنیا همینه
انشاالله یه روزی برادرش رو ببینه
saman
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۰۸ - ۱۳۸۹/۱۲/۰۴
برادر اين خانم اگه انشاءالله زنده باشند حتماً پيدا مي شوند.اگه قبلا شناسنامه داشته باشند و مدرسه رفته باشند از پايگاه اطلاعاتي آموزش و پرورش محل تحصيل و سكونت ايشان پيدا مي شود.كافي است با هماهنگي حراست آموزش و پرورش محل سكونت خود موضوع را پيگيري كنند.
متین
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۳۵ - ۱۳۸۹/۱۲/۰۴
آهای برادر وخواهرهایی که اکنون ظاهرا" درکنار هم هستید قدر لحظه لحظه های باهم بودن را بدانیممممم..

واجازه ندهیم بهربهانه ای ازهمدیگردل رنج باشیممممم
برچسب منتخب
# قیمت طلا # مهاجران افغان # حمله اسرائیل به ایران # انتخابات آمریکا # ترامپ # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سردار سلامی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات