شايد ما او را نشناسيم، اما او ما آدمها را خوب ميشناسد. نه تنها مردم حاضر در دنيا بلكه با نياكان ما آشنا بوده و احتمالا براي نوه نتيجههاي ما نيز نقشهها خواهد داشت. هر زمان كه ما شروع به پيشداوري درباره خود و ديگران ميكنيم او ظاهر ميشود، هر وقت دنيا را جديتر از آنكه هست تصور ميكنيم و بر خود و ديگران سخت ميگيريم، او پيدايش ميشود. وقتي شروع به وضع قانونهاي شخصي ميكنيم، به سرعت خودش را ميرساند. فرشته شوخي همواره با ماست؛ اما براي خنداندن و براي درس دادن.
به جهت روشنتر شدن موضوع به اين ضربالمثل دقت كنيد «هر چه بدم آمد، سرم آمد!». همه ما بارها و بارها از اين عبارت استفاده كردهايم و اين نتيجه ساختن چارچوبي از بايدها و نبايدها و هميشهها و هرگزهاست. ما در دو حالت، سعادت دیدار با فرشته شوخي را پيدا ميكنيم.
ساختن حصار براي خودمان: ببينيد اين جملات برايتان آشنا نيستند؟ من هيچ وقت از هيچكس رودست نخواهم خورد/ من هرگز دستم را جلوي كسي دراز نميكنم/ من هيچ وقت دستپختم خراب نميشود/ من نبايد در سخنوري كم بياورم/ من بايد هميشه مرتب به نظر برسم / من اصلا تحمل مرد خسيس را ندارم/ من بدون بالشت شخصي خودم محال است خوابم ببرد!
همان طور كه متوجه شديد اين بنا با ستونهاي «من» و ديوارهاي «هرگز، اصلا، بايد و محال» ساخته ميشود و اينجاست كه فرشته شوخي سر ميرسد و شرايطي را ايجاد ميكند كه ما دقيقا از كسي كه اصلا انتظارش را نداريم به بدترين شكل ممكن رودست ميخوريم. طوري در تنگناي اقتصادي قرار ميگيريم كه ناچار ميشويم به كسي كه تا ديروز نگاهش نميكرديم رو بيندازيم و تقاضاي كمك كنيم. با وجود اينكه هميشه از هر انگشتمان يك هنر ميباريد، دقيقا در يك روز كه میهمان ويژهاي داريم، غذايمان خراب ميشود. در جمعهايي كه شركت ميكنيم هميشه نبض مجلس دست ماست، حضور ذهن ما در مراودات اجتماعي زبانزد خاص و عام است، ناگهان يك روز در يك مصاحبه مهم شغلي، اسم و فاميل خود را از ياد ميبريم و انگار زبان در دهانمان نميچرخد. با وجود تمام وقتي كه در آراسته بودن خود به كارميبريم، تصادفا يك شب كه با لباس خانه مشغول گذاشتن زباله به در منزل هستيم، با شخصي مواجه ميشويم كه اصلا انتظار ديدنش را نداريم. يا در يك موقعيت سخت، بالشت خود كه هيچ، آرزوي تكهای سنگ را ميكنيم كه فقط زير سر بگذاريم و بخوابيم.
اين اتفاقات همه شيرينكاري فرشته شوخي است. او قصد دارد ما را در شرايطي قرار دهد كه به تعادل برسيم و به ما ميآموزد كه انتظار ايدهآل و قابل پيشبيني بودن همه چيز ممكن نيست. واقعيت اين است كه با وجود توانايي انتخاب و داشتن اراده، ما قادر به كنترل همه امور نيستيم و بهتر است قبل از اينكه در شرايط غير قابل انتظاري قرار بگيريم، خودمان را براي هر نوع تغييري آماده كنيم.
ساختن حصار براي مردم: يكي ديگر از تخصصهاي فرشته شوخي از كنترل در آوردن امور از دست ما آدمهاست. اگر شما از آن دسته افراد هستيد كه دايما موقعيت خود را با ديگران مقايسه ميكنيد و فكر ميكنيد شبيه خيلي از آدمها نيستيد و هيچ وقت هم نخواهيد شد، بايد اين مژده را به شما بدهم كه فرشته شوخي در راه است. دوستي داشتم كه هميشه ميگفت من و مادرم طاقت يك روز جدايي از يكديگر را نداريم. اكنون چهار سال است كه ازدواج كرده و با همسرش در خارج از كشور زندگي ميكند و نميدانم در اين 4 سال چند روز را با مادرش سپري كرده است!
در ميان اقوام و آشنايان حتما مردي را سراغ داريد كه تا پیش از تاهل، مادر و خواهرانش از دست عصيانگري وي آسايش نداشتهاند و حالا پسرشان به دختري آنقدر دل باخته كه نميتواند روي حرفش حرف بزند! والدين هميشه فكر ميكنند فرزندان خود را تحت كنترل كامل دارند و بچهها همواره بايد در مسير معيارها و آرزوهاي دست نيافته آنان حركت كنند و روزي را تصور كنيد كه فرشته شوخي يك پدر نظامي را براي آزادي فرزندش به كلانتري بكشاند. براي خيلي از ما پيش آمده كه موقعيت شغلي شخص ديگري را زير سوال ببريم و با خودمان بگویيم فلاني چطور تن به همچين كاري ميدهد، چند صباحي نميگذرد كه خودمان يا عزيزترين فرد زندگيمان مجبور به انجام كاري شايد پايينتر از آن ميشويم.
قصد فرشته شوخي از قرار دادن ما آدمها در شرايطي كه هميشه از آن اجتناب كردهايم، اين است كه چارچوبهاي بايد و نبايدي را كه به دور خود و ديگران بستهايم بشكنيم و از حصارهاي وابستگي و عادت رهايي يابيم. آمادگي و انتظار اتفاق و دور از ذهني را در زندگي داشته باشيم و به روزي فكر كنيم كه روزگار طبق قوانين شخصي ما پيش نرود و اگر براي آن روز آماده نباشيم ضربه سختي خواهيم خورد. فرشته شوخي ميخواهد ما انتظار هر پيشايندي را داشته باشيم و خود را به دست جريان زندگي بسپاريم. زيرا اگر در فرصت مناسبي كه در اختيار داريم به تعادل نرسيم، طبيعت به يكباره وقتي كه اصلا انتظارش را نداريم، اين لطف را در حق ما خواهد كرد. فرشته شوخي ميخواهد ما را آگاه كند كه انسان هيچ دارايي ندارد، جز لحظهاي كه در آن وجود دارد. نه قادر به تغيير يك ثانيه پيش است و نه توان پيشبيني يك ثانيه بعد را دارد. علاوه بر اين غير از زاويه ديد خود كه آن هم حاصل برداشت شخصيمان است قادر به ديدن هيچ چيز نيست حتي پشت سر خودش. فرشته شوخي هميشه در تعجب است كه ما آدمها با اين دانش اندك و اين همه محدوديت زماني و مكاني و البته عدم آگاهي چطور دايما در كار قضاوت درباره همه چيز و همه كس هستيم؟!؟
بياييم حداقل براي مدت كوتاهي فرشته شوخي را به مرخصي بفرستيم تا كنار شاملو بنشيند و بخواند: اي كاش قضاوتي قضاوتي قضاوتي...