ملت ما: 3 دزد نقابدار كه اسلحه به دست در تاريكي شب در خيابانها پرسه ميزدند، نميدانستند در دام پليس گرفتار خواهند شد. اين در حالي است كه دزدان سياهپوش سكوت مرموزي دارند و نميخواهند راز خود را افشا كنند.
متهمان در تاريكي شب سوار بر پاترول مشكيرنگ شده و همراه خود نقاب، اسلحه كلاشينكف، چراغقوه و دستكش داشتند. ساعت 4 بامداد سوم ارديبهشتماه سال جاري ماموران كلانتري 148 انقلاب هنگام گشتزني در خيابان بلوار كشاورز به 3 سرنشين يك خودرو پاترول سياهرنگ كه خيابان يكطرفه را بصورت خلاف در حركت بود، مشكوك شدند.
ستوده، افسر كلانتري با ديدن اين پاترول مشكيرنگ به سرنشينان آن مشكوك شده و دستور ايست داد. راننده خودرو پاترول بدون توجه به ايست پليس به راه خود ادامه داد و وارد خيابان فاطمي شد. خودرو پليس در تعقيب سايه به سايه آنان بود كه 3 مرد فراري به سمت خيابان پروين اعتصامي رفتند. اينبار دزدان نيز يك اسلحه كلاشينكف درآورده و يكي از سرنشينان آن به سمت پليس نشانه گرفت و ماموران را تهديد به مرگ كرد.
در همين هنگام افسر پليس از خودرو پياده شد و اسلحه را به سمت آنها گرفت و سرانجام فراريها تسليم پليس شدند. افسر پليس پس از بازداشت 3 سرنشين خودرو پاترول به بازرسي از داخل خودرو پرداخت كه يك اسلحه كلاشينكف، 30 فشنگ جنگي، يك باتوم فلزي، چاقوي بزرگ، تيغ موكتبري، 2 دستكش حرفهیي، چراغقوه، يك نقاب مشكي و 5 گوشي همراه پيدا كرد.
با توجه به پيدا شدن اين تجهيزات، فرضيه سرقت مسلحانه از سوي اين دزدان خطرناك قوت يافت. 3مرد تبهكار نيز به كلانتري انتقال يافتند. رييس باند كه مرد 50 سالهيي به نام مرادعلي است و همدستانش فرهاد و علي در بازجوييهاي پليس راز اين تجهيزات و همراه داشتن اسلحه و نقاب را افشا نكردند. 3 مرد سياهپوش خود را بيگناه خواندند و مدعي شدند كه نقشهيي براي دزدي مسلحانه نداشتند. آنها در برابر سوالات افسر بازجو سكوت مرموزي داشتند اما همراه داشتن نقاب، اسلحه كلاش، چراغقوه و دستكش حرفهيي نشان ميداد آنها ميخواستند در تاريكي شب عملياتي تبهكارانه انجام دهند. آنها در برابر سوال افسر پليس كه از آنها پرسيد چرا اين تجهيزات را با خود حمل ميكرديد، پاسخي نداده و سكوت كردند.
سرهنگ خوشدل، معاون كلانتري 148 انقلاب اسلامي گفت: در اين پرونده 2 فرضيه پليسي مطرح است و در بازجوييها و تحقيقات ماموران اداره يكم پليس آگاهي پايتخت، راز آنها افشا خواهد شد.
وي افزود: نخستين فرضيه اين است كه اين 3 مرد با در اختيار داشتن اين تجهيزات بارها دست به سرقت مسلحانه زدهاند و دومين فرضيه اين است كه دزدان قصد داشتند در آن تاريكي شب نقشه يك دزدي مسلحانه و از پيش طراحي شده را اجرا كنند، اما موفق نشدند و دستگير شدند.
سرهنگ خوشدل افزود: متهمان با دريافت دستور قضايي از سوي بازپرس دادسراي جنايي تهران در اختيار ماموران اداره يكم پليس آگاهي تهران قرار گرفتند تا در بازجوييها راز تبهكاريهاي خود را افشا كرده و معماي اين پرونده حل شود.
گفتوگو با سردسته باندچند سال داري؟50 سال.
اسمت چيست؟مرادعلي.
شهرت خاصي نداري؟نه، همه مرا مراد صدا ميزنند.
همسر داري؟بله
بچه هم داري؟بله، 6 تا بچه دارم.
سردسته باند هستي؟سردسته نه، پيرترين عضو گروه هستم.
پس قبول داريد كه با گروهتان نقشه سرقت كشيده بوديد؟نه قبول ندارم.
پس چرا اين همه تجهيزات همراهتان بود؟من خبر نداشتم اسلحه و اين وسايل در خودرو است وگرنه خودم را به دردسر نميانداختم و سوار خودرو نميشدم.
پس در آن تاريكي شب در خيابان چه ميكرديد؟ميخواستم مواد از دوستم بگيرم.
معتادي؟بله.
چه مادهيي مصرف ميكني؟ترياك و گاهي كراك.
چرا خيابان را يكطرفه حركت ميكرديد؟نميدانم، من كه راننده نبودم!
شما هيچ نقشهيي براي سرقت نكشيده بوديد؟نه.
سابقهدار هستي؟نه.
يعني تا به حال پشت ميلههاي سلول را تجربه نكرديد؟نه، تا به حال اصلا زندان را نديدهام!
دوستانت نقشهيي براي سرقت نداشتند؟من خبر نداشتم!
فرهاد كوچكترين عضو اين باند 3 نفره است. در ادامه گفتگو با وی را میخوانید:
چند سال داري؟30سال.
چرا اين تجهيزات را همراه داشتيد؟سكوت.
راننده پاترول شما بودي؟بله.
پس نقشه شما چه بود؟نقشهيي نداشتيم.
اسلحه، نقاب و دستكش همراه داشتيد، چرا اين تجهيزات را حمل ميكرديد؟سكوت.
ازدواج كرديد؟خير.
مشكل مالي داريد؟بله.
چرا؟ مگر شغل مناسبي نداريد؟شغلم آزاد است. چند وقت پيش با دختر جواني آشنا شدم. ميخواستم با او ازدواج كنم. اما مشكلات مالي فراواني دارم. دختر موردعلاقهام آرزوهاي بزرگي دارد.
پس بخاطر ازدواج با دختر مورد علاقهات نقشه سرقت كشيدي؟سكوت.
چرا راز حمل اين تجهيزات را افشا نميكنيد؟چون قصد شومي نداشتيم.
دروغ ميگوييد؟سکوت.
ميداني حمل اسلحه مجازات سنگيني دارد؟نه، نميدانستم.
مواد مصرف ميكني؟نه هرگز.
رييس باند مدعي شده كه ميخواسته از شما مواد بگيرد!؟دروغ گفته.
چرا با اين سن، دوستان 50 ساله داري؟مرادعلي (رييس باند) را قبلا ميشناختم.
چرا در آن روز خيابان را يكطرفه رانندگي ميكرديد؟هوا تاريك بود و متوجه نشدم خيابان يكطرفه است.
چرا توجهي به ايست پليس نكردي؟نميدانم، پليس را ديدم، ترسيدم.
چرا مگر خلافكاري كه پليس را ديدي ترسيدي؟سكوت.