تهران امروز: كارگري كه خانه و مغازهاش را بر سر مواد مخدر از دست داده بود همسرش را هم به خاطر اعتيادش كشت.
در ابتداي جلسه دادگاه، نماينده دادستان تهران با خواندن كيفرخواست متهم گفت: روز 17 ارديبهشت ماه سال گذشته پليس پاكدشت از كشته شدن زني به نام نازي توسط شوهر خود مطلع شدند.
همسر نازي كه معتاد بوده است در پي اصرار نازي مبني بر ترك مواد مخدر وي را با ضربه چوبي كه بر سر او وارد كرده از پا درآورده است.
بنده با توجه به شواهد به دست آمده مبني بر قتل نازي توسط شوهر خود، صمد تقاضاي صدور حكم قانوني براي متهم را دارم.
بعد از اين اظهارات اولياي دم مقتول درخواست صدور حكم قصاص متهم را كردند و متعهد شدند كه نيمي از ديه متهم را براي قصاص وي پرداخت خواهند كرد.
سپس دادگاه از صمد خواست درباره اتهام خود حرف بزند. متهم 29 ساله با قبول اتهام خود گفت: من نازي را به قتل رساندنم ولي در اين كار عمدي نداشتم چرا كه من و او خيلي خوشبخت بوديم.
من كارگر بودم و زندگي سختي داشتم اما به خاطر كمكهاي روحي نازي پس از ازدواج به خودم آمدم و بهرغم مرارتهاي زيادي كه اوايل زندگي متحمل شدم با همان پول كارگري خانه و مغازه خريدم. من و نازي از زندگي خودخيلي راضي بوديم و از اينكه از صفر شروع كرده و صاحب همه چيز شده بوديم به خود ميباليديم. بعد از مدتي هم خدا پسري به نام پوريا به ما داد كه خوشحالي مان را دو چندان كرد.پوريا به زندگي ما رونقي دوباره بخشيد و زندگي را به كاممان ساخت. اما اين خوشي ديري نپاييد و چيزي وارد زندگي مان شد كه كاخ خوشبختي ما را ويران كرد. من در اثر گشتن با دوستي ناباب به مواد مخدر گرايش پيدا كردم. اوايل تفنني ميكشيدم اما طولي نكشيد كه به مواد مخدر مثل نفس كشيدن عادت كرده و برايم حياتي شده بود.
به مرور به خاطر اعتيادم شغلم را از دست دادم و بعد از مدتي هم براي تامين خرج مواد مغازه را فروخته و چندي بعد خانهام را هم بر باد دادم. نازي كه زندگياش بر اثر اين تغيير و تحولات داغان شده بود با سختي اين شرايط را پذيرفته و به خاطر من و فرزندمان با مشكلات كنار ميآمد.
تا اينكه روز حادثه به زبان آمده و از من خواست مواد را ترك كرده و زندگي سالمي را از سر بگيرم. نازي با مهرباني تمام اين حرفها را به من زد. وي گفت بابت اعتياد من به شدت جلوي دوستان و آشنايانش سرشكسته شده است.او از من خواست اعتيادم را ترك كنم. نازي گفت تو مواد را كنار بگذار من كمكت ميكنم دوباره زندگي مان را ساخته و شاد شويم.
اما همين حرفهاي ساده و از سر دلسوزي نازي براي من گران آمد و يكمرتبه دست به چوب شده و با چماق ضربهاي به فرق سر او زدم. خون شديدي از سر او جاري شد دستمالي آورده و سرش را بستم. او بازهم هيچ چيز به من نگفت و فقط گريه كرد. ولي چند دقيقه بعد دوباره پيش من آمد و با مهرباني گفت اشكالي ندارد مرا كتك زدي وقتي آرام شدي دوباره به ترك اعتياد فكر كن ما هنوز فرصت ساختن دوباره زندگي مان را داريم.بعد هم گفت خوابش ميآيد و به رختخواب رفت.
متهم با گريه ادامه داد:چند ساعتي گذشت و من رفتم سري به وي بزنم. ديدم به خواب رفته ولي صدايي از او در نميآيد. او را تكان دادم كه متوجه بيهوشياش شدم. بلافاصله به اورژانس زنگ زدم ولي ديگر كار از كار گذشته بود. من قصد كشتن او را نداشتم.
پس از اظهارات متهم هيات قضات درباره سرنوشت اين پرونده به شور نشست تا راي خود را درباره صمد صادر كند.