اخبار بحرین هر روز تلخ تر از روز پیش به گوش می رسد: کشتار مردم، مداخلۀ وهابی ها، وضع نامعلوم و مبهم خواهر مبارز و شجاع «آیات القرمزی»، قتل کودک شش ساله، تخریب مساجد و حسینیه ها، به آتش کشیدن قرآن ها، حمله به مجالس عزای فاطمی، تخریب میدان اللؤلؤ، شکنجۀ معلولان و... همه از ترس استکبار و بدمستی سعودی های بزدل در این سرزمین اسلامی حکایت می کند.
رسانه های صهیونیستی و امپریالیستی و مجامع بین المللی و حقوق بشری نیز چشم خود را بر این واقعیت های تلخ بسته و جمیعاً خفقان گرفته اند و تنها چند رسانۀ انقلابی همچون العالم، المنار، سحر، پرس تی وی و الکوثر با وجود مشکلات و محدودیت های فراوان، می کوشند اندکی از مظلومیت بسیار این مردم بی پناه را به گوش جهانیان برسانند.
در این میان، فرصت مناسبی فراهم آمده تا با بهره از حضور تیم های فوتبال سعودی در ایران و پخش مستقیم مسابقات آنها، گوشه ای از پیام مردم بحرین به گوش ملل منطقه رسانده شود. در این سو، اما سکولارها به میدان آمده و در بوق و کرنا کرده اند که ورزش از سیاست جداست و ورزشکاران را چه به سیاست ورزی و انقلابیگری؟!
به ظاهر این آقایان نمی خواهند به یاد آورند که مسابقۀ فوتبال تیم های ملی ایران و رژیم صهیونیستی در دهۀ چهل شمسی به عرصۀ باشکوه اعتراض به سیاست های نژادپرستانۀ صهیونیست ها مبدل شد و هیچ کس هم به آن اعتراض نکرد و از آن ناحیه، هیچ محرومیتی هم متوجه فوتبال ما نشد؟
گویا این جماعت نمی خواهند، بدانند بیش از سی سال است که ورزشکاران غیور ما با وجود تحمل همۀ سختی ها از حضور در میادین مسابقه با صهیونیست ها، سر باز می زنند تا اشغالگران قدس و کودک کُش های اسرائیلی را در حسرت یک مسابقه با پهلوانان ایرانی بگذارند!
براستی، کدام جریمه از این ناحیه متوجه ورزش ما شده است؟ و گویا باز هم این آقایان، چشمان خود را بر این واقعیت بسته اند که اگر مرحوم تختی، در دل و جان ملت ایران ماندگار شده برای این است که در مقابل دیکتاتوری وحشی پهلوی ایستاد و ترجمان خواستۀ ملت مظلوم خود شد. مگر آن فوتبالیست انسان دوست غربی در بحبوحۀ جنایات صهیونیست ها نام مبارک غزه را که بر پیراهنش نقش کرده بود، در حمایت از مردم فلسطین به رخ جهانیان نکشید؟ چه محرومیتی برای او پیش آمد؟
حقیقت این است که ما هر جا محکم به میدان آمده ایم و بر اصول خود پای فشرده ایم، سرانجام مجامع جهانی، تسلیم شده و خود را با ما هماهنگ ساخته اند. نمونۀ روشن آن، حکم امام در ضرورت اعدام سلمان رشدی مرتد بود که همۀ حیثیت نداشتۀ نظام لیبرالیستی را به چالش کشید و آنها را دریده دُهُل و شکسته سلیح ساخت و مفتضح نمود.
چرا این حضرات نمی خواهند واقعیت را ببینند که غرب، هر گاه منافعش اقتضا کند، ورزش و حتی سینما و تئاتر و شعر و مجسمه سازی را نیز به عرصۀ دخالت در امور سیاسی مبدل می کند و این شعارهای خر رنگ کن را برای شیره مالیدن بر سر کوتوله های جهان سومی سر می دهد؟ آیا روابط چین و آمریکا جز در خلال دیپلماسی پینگ پنگ برقرار شد؟
... چه می گویم؟ چگونه است که افاضات غیرکارشناسی برخی اهالی فوتبال در مورد مباحث سیاسی ـ اقتصادی نه تنها نکوهیده و مداخله در سیاست شمرده نمی شود، که عین صداقت و صراحت به شمار می آید، اما حمایت از برادران و خواهران بحرینی مصداق مداخلۀ در سیاست و مذموم قلمداد می شود؟
هفتۀ گذشته طرفداران تیم پیروزی یکصدا با شعار «پرسپولیس زلزله، آل سعود قاتله» به حمایت از مردم بحرین پرداختند، ولی ناگاه با اشارۀ مدیریت باشگاه، لیدرهای تیم، از ترس محرومیت، به مقابله با این شعار برآمده از فطرت برخاستند و ننگی ابدی را در کنار حذف شدن برای خویش رقم زدند. این داستان رقت بار، داستان کسی است که از ترس مرگ، خودکشی کرد. امید که در فرصت باقی مانده، مدیرعامل و دست اندرکاران محترم باشگاه استقلال، ضمن درس گرفتن از تجربۀ تلخ باشگاه پیروزی، با تأسّی از سیرۀ بزرگانی همچون پوریای ولی و زنده یاد تختی، با گرفتن تصمیمی تاریخی، به حمایت قاطع و مردانه از مردم ستم دیده بحرین قیام کنند و بدانند که به فرمایش معصوم: «از امر به معروف و نهی از منکر هیچ کس آسیبی نمی بیند» (نقل به مضمون).
و البته مأمورین محترم ناجا هم نه مانند هفته گذشته بلکه به گونه ای درخور نام جمهوری اسلامی ایران رفتار کنند.