ایران: دختر جوان هنگامي كه همراه پسر مورد علاقهاش به شمال كشور ميرفت نميدانست اين سفر بازگشتي نخواهد داشت.
سحرگاه 28 بهمن سال گذشته مرد جواني هنگام عزيمت به محل كارش در شهرستان «نور» ناگهان جسد دختر جواني را كنار خيابان ديد. او بلافاصله با پليس تماس گرفت و دقايقي بعد هم تيمي از كارآگاهان پليس همراه بازپرس كشيك جنايي خود را به محل مورد نظر رساندند.
در نخستين بررسيها مشخص شد جسد متعلق به دختري ناشناس و حدوداً 30 ساله است كه آثار كبودي هم روي گردنش به چشم ميخورد. در ادامه بررسيها مشخص شد دختر جوان در محل ديگري خفه شده و سپس جسدش به اين مكان انتقال يافته است.
به دنبال تحقيقات مقدماتي، جسد براي تعيين علت و زمان مرگ و نيز شناسايي هويت مقتول به پزشكي قانوني انتقال يافت. تجسسها براي افشاي راز جنايت ادامه داشت كه همزمان خانواده دختر جواني به دادسراي جنايي تهران رفته و از ناپديد شدن مرموز دخترشان خبر دادند.
آنها در شكايت خود گفتند: «مينا»كارمند بانك است كه سه روز قبل همراه دوستانش براي تفريح به شمال كشور رفت و قرار بود ديروز برگردد، اما متأسفانه از او هيچ خبري نيست و در اين مدت هم تلفن همراهش خاموش بوده است.
پس از اين شكايت پرونده براي رسيدگي در اختيار كارآگاهان پليس آگاهي قرار گرفت كه مأموران در تجسسها پي بردند جسد كشف شده در شهرستان «نور» متعلق به «مينا» است.
با شناسايي هويت مقتول روند رسيدگي به پرونده وارد مرحله تازهاي شد. تيم جنايي براي كشف جنايت با بررسي تماسهاي «مينا» متوجه شدند او با پسر جواني به نام «داريوش» تلفني در ارتباط بوده است.
«داريوش» بلافاصله از سوي مأموران شناسايي و دستگير شد، اما در تحقيقات منكر هرگونه اطلاع از ماجراي قتل شد. او ابتدا سعي كرد با طرح ادعاهايي مسير تحقيقات را تغيير دهد. اما در ادامه مجبور به اعتراف شد و گفت: اوايل سال گذشته با «مينا» آشنا شدم. ابتدا تلفني با هم ارتباط داشتيم. بعد هم به بهانه اينكه به او علاقهمند شده و قصد ازدواج دارم اعتمادش را جلب كردم. چند بار با هم قرار ملاقات گذاشته و درباره آينده حرف زديم. يك هفته قبل از حادثه نيز از او خواستم براي تفريح به خانه يكي از دوستانم در شهر «نور» برويم. ابتدا مخالفت كرد، اما وقتي با اصرارهايم روبهرو شد پذيرفت.
بدين ترتيب 26 بهمن راهي شمال شديم. در آنجا او خواست بعد از سفر به خواستگارياش بروم كه بر سر اين موضوع با هم درگير شديم. در حالي كه بشدت عصباني بودم در يك لحظه كنترلم را از دست داده و او را خفه كردم. بعد هم با كمك دوستم جسد را ميان ملحفه پيچيده و در محلي خلوت رهايش كرديم.
سرهنگ عظيمي – رئيس پليس آگاهي مازندران با اشاره به اين خبر گفت: پس از دستگيري و اعتراف پسر جنايتكار به قتل كارآگاهان دوست او را نيز دستگير كردند. متهمان پس از بازسازي صحنه جنايت با قرار قانوني روانه زندان شدند.