سلامي دوباره به پدر آسماني‌ام؛

اشکهایی که مزار پدران آسماني را شست

يك شيشه گلاب، يك جعبه شيريني و يك دسته گل رُز براي روز پدر خريديم؛ به همراه مادر قطعه‌ها را پشت سر گذاشتيم؛ دخترها و پسرهاي زيادي براي باباهايشان گل آورده بودند؛ سر مزار پدر رسيديم؛ مثل هميشه زانوهايم لرزيد و روي سنگ قبرش زانو زدم؛ تا توانستم گريه كردم اين بار نه از دوري پدر از روزگاري كه خيلي‌ها به وعده‌هايشان عمل نكردند؛ از تنهايي مولامون سيدعلي خامنه‌اي، از روسري‌هاي چند سانتي‌متري روي سر خانم‌ها، مانتوهاي بدن‌نما و كوتاه، بي‌حرمتي به آمران به معروف، نگاه‌هاي شيطاني به ناموس مردم و ....
کد خبر: ۱۷۱۰۷۵
|
۲۶ خرداد ۱۳۹۰ - ۱۷:۴۳ 16 June 2011
|
4578 بازدید
امروز در ميلاد مولاي متقيان حضرت علي (ع) فرزندان شهدا بار ديگر به ديدار پدران آسماني‌شان مي‌روند و با هزاران غنچه‌ اشك، غبار مزار پدرانشان را مي‌روبند.

به گزارش فارس، امروز ميلاد مولاي متقيان حضرت علي (ع) است و فرزندان شهدا و يادگاران غيورمردان كشورمان از تمام نقاط شهر به بهشت زهرا (س) و مزار پدران آسماني‌شان مي‌آيند و با سلامي دوباره و هزاران غنچه اشك، غبار را از مزار پدرانشان مي‌روبند.

* سلام بر پدري كه اشك‌هايم نتوانست او را در خانه نگه دارد

در اين روزها همهمه‌اي در كوچه و بازار شهرمان برپاست؛ چشم تمام بچه‌ها با ديدن مغازه‌هاي كفش و لباس مردانه از ذوق برق مي‌زد؛ در پياده‌روها بچه‌هاي دست‌فروشي را مي‌بيني كه هر كدام بسته‌هاي جوراب و كمربند روي دست‌هايشان گرفته و مي‌گويند "روز پدري نمي‌خواهيد بخريد " با ديدن اين صحنه بغض خاطرات كودكي‌ام به خصوص آخرين ديدار با پدر، گلويم را ‌فشرد.

آخرين بار كه از جبهه براي مرخصي آمده بود، چند روزي ماند؛ خيلي سر به سرم گذاشت؛ وقتي هم كه داشت مي‌رفت پايش مجروح بود؛ هوا خيلي سرد بود اما هيچ چيزي حتي اشك‌هايي كه در چشمم حلقه زده بود، نتوانست او را نگه دارد.

بعد از عمليات "والفجر 8 " بود كه باباي مهربانم را آوردند اما اين بار ديگر نمي‌توانست بلند شود و سر به سرم بگذارد؛ مادرم وقتي گوشه‌نشيني مرا ديد، خيلي دلش گرفت؛ قاب عكس را از روي ديوار برداشت و به من گفت "عزيزم، بابا رفته پيش خداي مهربان براي چه غصه مي‌خوري؟ "؛ دلتنگ‌تر شدم؛ فهميدم كه او ديگر برنمي‌گردد.

*به رفتن پدر و هديه او به كودكان امروز افتخار مي‌كنم

گريه‌هاي شبانه مادرم دَرِ گوش سجاده، يك قاب عكس پر از لبخند، يك پلاك، يك چفيه و 4 قطعه عكس در صندوقچه كه گنج جنگ براي مادر بود، همه در ذهنم تداعي شد؛ يك لحظه به خودم آمدم جلوي در منزلمان رسيده بودم؛ سرم را بالا ‌گرفتم و با خود ‌گفتم "افتخار مي‌كنم به اينكه پدرم رفته و لبخند را بر لب‌هاي بچه‌هايي كه امروز آمده‌اند براي پدرشان هديه روز پدر بخرند، بر جاي گذاشته است ".

اشك‌هاي روي گونه‌ام را خشك كردم؛ زنگ خانه را زدم؛ مادرم با لحن مهربان هميشگي‌اش گفت "دخترم چقدر دير كردي؛ زود بيا حاضر شو برويم پيش بابا، امروز روز پدر است؛ مگر يادت رفته بود "؛ وارد خانه شدم مادرم با ديدن چشم‌ها و صورتم فهميد كه چقدر گريه كردم؛ دوباره مثل 26 سال پيش بغضش را فرو خورد.

* بغض‌هايي كه بر سر مزار پدر شكست

يك شيشه گلاب، يك جعبه شيريني و يك دسته گل رُز براي روز پدر خريديم؛ به همراه مادر قطعه‌ها را پشت سر گذاشتيم؛ دخترها و پسرهاي زيادي براي باباهايشان گل آورده بودند؛ سر مزار پدر رسيديم؛ مثل هميشه زانوهايم لرزيد و روي سنگ قبرش زانو زدم؛ تا توانستم گريه كردم اين بار نه از دوري پدر از روزگاري كه خيلي‌ها به وعده‌هايشان عمل نكردند؛ از تنهايي مولامون سيدعلي خامنه‌اي، از روسري‌هاي چند سانتي‌متري روي سر خانم‌ها، مانتوهاي بدن‌نما و كوتاه، بي‌حرمتي به آمران به معروف، نگاه‌هاي شيطاني به ناموس مردم و ....

پدر را به حضرت علي (ع) كه ياور يتيمان است، قسم دادم تا از خدا سلامتي آقاي‌مان و ظهور امام زمان‌مان (عج) را بخواهد؛ اشك امانم را بريده است و آهسته آهسته از خانه آرام پدر دور مي‌شوم و لبخند مهربانش از قاب چشم‌هايم محو مي‌شود.
اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # الجولانی # فیلترینگ
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
سرمربی بعدی تیم پرسپولیس چه کسی باشد؟