ابراهیم حسنبیگی از قدیمیهای ادبیات است که هم وجهه ادبی معقولی دارد و هم به دلیل عضویت و سابقه کارش در نهادهای مختلف ادبی با نویسندگان مختلف دوست و همکار است که این امر او را به چهرهای تبدیل کرده است که سر سازگاری با خیلیها را دارد و خیلیها هم با او راحتتر از خیلیهای دیگر هستند.
به گزارش مهر، حالا 9 ماهی میشود که او ایران را به قصد اقامت در مالزی ترک کرده است و همانطور که بی سر و صدا رفته است، این روزها بی سر و صدا هم برای سفری چند روزه به ایران بازگشته است. همین یک ماه و اندی پیش بود که در مالزی به دیدارش رفتم و یک هفتهای را هم به بهانه نمایشگاه کتاب کوالالامپور در غرفه کانون میهمانش شدم. قول یک گفتگوی مفصل را همانجا از او گرفتم که به دلیل شلوغی روزهای نمایشگاه این اتفاق به فرصت دیگری موکول شد تا اینکه دیدارمان به 23 خرداد سال 90 در خبرگزاری مهر افتاد.
آماده گفتگو میشویم که حسنبیگی انگشترش را در انگشت کوچک دست راست میچرخاند؛ عادتش است. اصلا خیلی از آنهایی که عادت به انگشتر دست کردن دارند این عادت را هم دارند که هر از چند گاهی دستی به انگشتر ببرند که همین کارش اصلا مسیر گفتگو را عوض میکند.
* آقای حسنبیگی! گویا انگشتر جلال دیگر از دست شما در نمیآید.میخندد.
انگشتر جلال آل احمد در دستان نویسنده «چتهها»
* راستی چطور شد که ادبیات معاصر ما دیگر کمتر و شاید اصلاً نویسندهای جامعالاطراف چون جلال که هم خوب بنویسد و هم در میان جریانهای مختلف فکری و ادبی مورد پذیرش قرار گیرد، به خود ندید؟همیشه با مطالعه ادبیات داستانی پیش از انقلاب و آشنایی با پیشکسوتان آن دوره آرزو میکردم شیوه کار و تعامل آنها در جریان داستانی پس از انقلاب هم شکل بگیرد؛ ولی خیلی معتقد نیستم که جریان فکری ادبی موثری در دوره ما ایجاد شده باشد.
* چنین جریانهای ادبیای که از دل آنها همچون جلال متولد شده است.همان جریانها هستند که نویسندگانی چون صادق هدایت و سپس جلال آل احمد را تربیت میکنند که با وجود کمبود و نبود امکانات در کافهها برای دوستی و هم صحبتی دور هم گرد میآمدند. ما در آن روزها جریان ادبی فعال، منسجم و دارای اندیشه داشتیم که به طور خودجوش در کافهها و چه در کانون نویسندگان پیش از انقلاب دنبال میشد.
* آیا فضای ادبی پس از انقلاب توانست تشکلی قابل اعتنا در مقابل کانون نویسندگان راهاندازی کند؟ما پس از انقلاب در نقطه مقابل و تعارض با آن جریانها قرار گرفتیم و آنها را زیر سئوال بردیم. کانون نویسندگانی که شاه آن را تحمل نمیکرد و لغو امتیازش کرده بود، بعدها به دلیل منتسب دانستنش به روشنفکری غربی تحمل نشد، ولی در مقابلش نیروهای مذهبی هم نتوانستند به جایی برسند که کانونی قوی داشته باشند. ما نتوانستیم جریان ادبی سفت و سختی که منجر به نشستها و تعاملات ادبیای شود که از دل آنها صادق و جلال بیرون آید، ایجاد کنیم.
* با این حساب یکی از ضعفهای ادبیات سه دهه اخیر را ضعف در تشکل و جریانسازی میدانید.بله ما چنین ضعفی داریم. جای شخصی چون جلال در ادبیات ما خالی است. وقتی میگویم جلال منظور فقط وجهه ادبی وی نیست که اگر از این منظر بخواهم بگویم حتی افرادی به مراتب قویتر هم پس از وی داشتهایم، ولی در اینجا مدیریت و نقش پدری داشتن برای جریانهای ادبی مدنظرم است. او ریشسفیدی میکرد، نویسندهها دورش جمع میشدند و ما جلال به این معنا هنوز نداریم.
* واقعا اینگونه بود که جلال آل احمد را اهالی ادبیات با خطوط مختلف فکری قبول داشتند؟بله. جلال مورد احترام همه بود. همه قبولش داشتند، اما ما دیگر کسی را نداریم که برای همه جریانهای ادبی ریش سفید باشد و حتی یک تشکل هم نداریم که چنین کارکردی داشته باشد.
* پس این انجمنها و تشکلهایی که در طول سالها متولد شدهاند، چه کارکردی دارند؟ نمونه آنها میتواند انجمن نویسندگان کودک و نوجوان و انجمن قلم باشد.ما تشکل جامعالشرایط نداشتیم؛ بلکه هر یک از آنها تعدادی از افراد را جذب کردهاند. هیچ یک از آنها نتوانستند نشستهای پررونق روزهای گذشته را ایجاد کنند که از میان آنها فصلنامه، کتابها و ... شاخص منتشر شود. قصد من در این نگاه انتقادی، تضعیف خودم و دوستانم نیست و اینکه بگویم عملکردمان کاملا بد بوده است، بلکه نقدم از این منظر است که در حوزه اجتماعی ادبیات به معنای ایجاد تشکلهایی قدرتمند و پویا که نویسندگان از همه طیفها را دور خود جمع کند، موفق نبودهایم.
* دلایل چنین ضعفی در چیست؟عوامل متعددی را میتوان برشمرد، ولی خیلی وارد جزئیات نمیشوم. توجه داشته باشید که پس از انقلاب تغییرات بنیادینی در جامعه ایجاد شد. جامعهای که در گذشته محدود، بسته و شدیدا کنترلشده بود، منجر به این شد که اهل قلم در تعارض با نظام شاه قرار بگیرند و اتحاد بر سر همین عقیده باعث ایجاد وحدت رویه و نظر در آنها شده بود. پس از انقلاب و به ویژه در دهه 60 که فضا آزاد شد، دیدگاههای مختلف سعی کردند تشکل های ادبی را ادامه دهند، ولی برخی از آنها در تعارض با حاکمیت بودند؛ به همین دلیل اجازه فعالیت نیافتند. نسل انقلابی هم جوان و کمتجربه بود و پیشکسوتی برای مدیریت نداشتند تا آنها را برای تشکیل یک تشکل قدرتمند هدایت کند. البته تلاشهایی از سوی بخش خصوصی و دولتی انجام میشد که هربار مشکلاتی پیش میآمد. مهمترین آنها هم مشکلات مالی بود و از دولت انتظار میرفت کمک کند که حمایت چندانی هم از آن سو صورت نمیگرفت.
نویسنده رمان «صوفی و چراغ جادو» در خبرگزاری مهر
* به همین دلایل بود که 2 انجمنی که بدانها اشاره شد دیرتر از زمانی که انتظار میرفت، شکل گرفتند؟مدتی طول کشید تا به انجمن قلم و انجمن نویسندگان کودک و نوجوان رسیدیم. این انجمنها سعی کردند به حمایت دولت نزدیک نشوند؛ هرچند در جاهایی مجبور به استفاده از این امکانات میشدند. ولی به طور کلی هدف این بود که مشی آنها از سوی دولت هدایت نشود. من فکر میکنم انجمن قلم و انجمن نویسندگان کودک و نوجوان از این نظر موفق بودند و زیر بلیت دولتها نرفتند.
* با این رویکردی که شما اشاره کردید به نظر میرسد عملکرد انجمن نویسندگان کودک و نوجوان از انجمن قلم قابل دفاعتر است.در تلقی دیگران انجمن نویسندگان کودک و نوجوان با فعالیتهای جنبیاش نسبت به انجمن قلم موفقتر بوده است. انجمن قلم میتوانست قویتر عمل کند، ولی رویکردش به گونهای بوده که در محدوده افراد خاص مانده و کمتر شاهد رفت و آمد نویسندگان به آن هستیم. من که این نقد را مطرح میکنم عضو هر دو انجمن هستم و عضو هیئت موسس انجمن قلم نیز هستم.
* اتفاقا چون شما از موسسان انجمن قلم و عضو آن هستید لازم است به برخی نقدهای وارده پاسخ دهید. واقعا در زمانی که اساسنامه را مینوشتید و انجمن را راهاندازی کردید، هدفتان رسیدن به تشکلی ادبی با همین ویژگیهایی که الآن دارد، بودید؟در بدو تاسیس تلقی ما این بود که این خلا را پر کنیم و همچنین به دنبال انجمنی بودیم که حیثیت و آبروی نویسندگان معتقد و مذهبی را صیانت کند؛ ولی عملکرد انجمن رضایتبخش نبوده و از همه فعالیتهای آن نمیشود دفاع کرد. نشد که این انجمن محملی برای انتشار نشریات متنوع، محل بحث و تعامل و حتی تقابل آرا، مرکزی پر جنب و جوش برای ادیبان، محفل برپایی نشستهای مختلف ادبی و ... باشد. من نمونه این انجمنها را در کشورهای دیگر از جمله ترکیه دیدهام که آنقدر برنامههای مختلف دارند که اعضا ناگزیر میشوند با آن تشکل در ارتباط باشند؛ نه اینکه مانند انجمنهای ما بیش از نیمی از اعضا جز برای انتخابات سری به آنجا نمیزنند.
* وقتی در اساسنامه تاکید شده و خودتان هم اشاره کردید که انجمن قلم محمل و محفلی برای نویسندگان معتقد و مذهبی است، دیگر نباید هم انتظار داشته باشید آنچه در نشستهای کافهای پیش از انقلاب رخ میداد، اینجا هم شکل بگیرد.از ابتدا هم بنا این نبود که همه طیفها را پوشش دهد؛ بلکه همانطور که شما هم اشاره کردید در اساسنامه هم قید شده افرادی که نظام و اسلام را باور دارند و نیروهای همطیف میتوانند عضو این انجمن باشند، ولی ما در همین تعریف هم به آن موفقیت لازم نرسیدیم و من دلیل موفق نبودن را آن محدودیت اساسنامهای نمیدانم؛ چرا که بخش وسیعی از نویسندگان ما غرب و شرقگرا و یا کمونیست و از این دست نیستند، بلکه بیشتر آنها بچه مسلمان هستند. وقتی میگویم انجمن نویسندگان کودک و نوجوان نسبت به انجمن قلم موفقتر بوده است، درباره انجمنی صحبت میکنم که آن هم در داخل نظام و با اصول منطبق با نظام و اسلام فعالیت میکند. انجمن قلم ایران میتوانست به تشکلی مطرح در سطح کشورهای مسلمان تبدیل شود، ولی این اتفاق نیفتاد.
* راه برونرفت از این وضعیت را چه میدانید؟انجمن به یک خانه تکانی نیاز دارد و تغییر و تحول مدیریتی در آن اجتنابناپذیر است. گرچه استمرار زمانی مدیریت از جهتهایی مثبت است، ولی آسیبهایی هم دارد. ما در حوزه مدیریت فرهنگی طولانی مدت حجتالاسلام زم را در حوزه هنری داشتیم که دائما در زیرمجموعه مدیریتش تغییر و تحول ایجاد میکرد؛ به همین دلیل نگاهها به عملکردش مثبت و او را مدیر کمنظیری میدانیم که مدیریتش در مقایسه با دیگر مدیران پس از او هم قابل دفاع است. حال چنین اتفاقی در انجمن قلم نیفتاد و وقتی مدت مدیریت افراد تمدید میشد، انتظار میرفت هیئت مدیرهای که 4 سال قبل هم بودهاند در دوره جدید در کارهایشان تغییر و تحول ایجاد کنند؛ ولی آیا آنها چند مورد را میتوانند برشمرند که کار جدیدی انجام دادهاند؟ کاری که بشود از آن به عنوان یک تحول بنیادین نام برد. به نظر من انجمن تاثیر چندانی بر اعضای خود نداشته است.
* پرداخت وامها و جشنواره قلم زرین چه؟من پرداخت وامها و برپایی جشنواره قلم زرین را جزو اقدامات کارساز و مهم نمیدانم. کار انجمن زمانی قابل تقدیر است که از دل فعالیتهای آن، نویسندگان و اعضا ارتقا و رشد پیدا کنند و این رشد ادبی را مرهون حضور در انجمن بدانند. کدام نویسنده ادعا کرده است که ارتقای ادبی او مرهون رفت و آمدش به انجمن بوده است؟ در حالی که بسیاری از نویسندگان و شاعران قدیمی مدعیاند که از دل حوزه هنری بیرون آمدهاند و معتقدند به وسیله حوزه هنری و واحد ادبیاتش به جامعه ادبی کشور معرفی شدهاند. شما پیدا کنید نویسنده یا شاعری را که بگوید فعالیتهای ادبی انجمن قلم او را نویسنده مشهوری کرده و به جامعه ادبی کشور معرفی کرده است. من فکر نمیکنم انجمنهای ادبی ما فقط باید انجمنهای صنفی باشند و فعالیتهای ادبی و فرهنگی انجام دهند.