قدس: وقتي که در دانشکده فني با هم درس ميخوانديم، براي چندمين بار از من خواستگاري کرده بود و ديوانهوار در پي مخالفتهاي خانوادهام، بويژه پدرم بهدنبالم ميآمد و ابراز علاقه ميکرد.
در آن زمان دليل اصلي مخالفت والدين من بيپولي و دانشجو و سرباز بودن وحيد بود و از نظر اخلاقي و رفتاري هيچ کسي شناختي نسبت به او نداشت.
با توجه به اينکه براي ازدواج با وحيد با مشکلات زيادي از جمله مخالفت پدر و مادر، بي پولي، ادامه تحصيل، خدمت سربازي و بيکاري او مواجه بودم من به دور از چشمان پدرم در مقابل مادرم ايستادم و با او از ابراز علاقه شديدم به وحيد به عنوان همسر آيندهام حرف زدم. اما ديري نپاييد در پي ابراز علاقههاي پيدرپي وحيد که از عشق ناب و خالصانه و ديوانگي شديدش نسبت به من حرف ميزد و ميگفت که بدون من دنيا برايش بيمعنا و ادامه زندگي غير ممکن است، به هر طريقي بود پدر و مادرم را راضي کردم تا با ازدواجمان موافقت کنند.
ابتدا در کمال سادگي و بيپولي با حقوقي بسيار اندک و کمکهاي پدر خودم و پدر وحيد وگرفتن وام ازدواج، توانستيم در گوشهاي از شهر خانهاي بسيار کوچک در حد 2 اتاق اجاره کنيم و زندگي مشترکمان را شروع کنيم. اوايل زندگي مثل خيلي از جوانهای ديگر با مشکلات و استرسهاي زيادي دست و پنجه نرم کرديم و خيلي از سختيها را به جان خريديم، تا اينکه قرار شد وحید بهجاي خدمت سربازي در يکي از ادارات دولتي با گرفتن امريه مشغول به کار شود و حقوق اندکي را دریافت کند.
من هم در يکي از شرکتهاي خصوصي به عنوان کارشناس مهندسي استخدام شدم که اين کارم هر چند باعث ناراحتي شديد وحيد شد که ميگفت دوست ندارد من کار کنم و در زندگي دست به سياه و سفيد بزنم اما کمک مهمی در ابتداي زندگي بود.
در کمال سختي و مشکلات که خدمت سربازي همسرم به پايان رسيد و در آن زمان مدت خدمت سربازان با مدرک تحصيلي ليسانس 2 سال بود و او بعد از پايان اين مدت با شراکت يکي از دوستانش و با حمايتهاي مالي او يک شرکت مهندسي تاسیس و خيلي سريع کار خودش را شروع کرد.
بعد چند سال در حالي که ما صاحب يک پسر شده بوديم، همسرم از راه شرکت مستقلي که باز کرده بود، سرمايه هنگفتي به دست آورد. آنقدر وضع مالي ما خوب شده بود که وحيد شيکترين ماشين را برايم خريد و چند صد ميليون تومان ملک و سرمايه به نام من زد وحساب بانکي جالبي را برايم باز کرد.
از آن به بعد کمتر وحيد را در منزل ميديديم، او خيلي از شبها هم به بهانههاي کار و ماموريت به خانه نميآمد و اين رفتار همسرم مرا دلواپس ونگران کرده بود. 8 سال از زمان ازدواجمان ميگذرد و متاسفانه من با تحقيقاتي که کردهام فهميدهام بسياري از دير آمدن و نيامدنهاي وحيد به دليل ارتباط مخفيانه او با منشي شرکتش است و در همه اين مدت او به من دروغ ميگفته است.
وحيد حتي جز منشي شرکت با يکي، دو تن از کارمندان خودش نیز رابطه دارد. او در پاسخ به اعتراض من گفت: با آنها ازدواج موقت کردهام. با اين اوصاف از وقتي که فهميدم مال و سرمايه وحيد دردسري براي زندگيمان شده و او در واقع به من و پسر 6 سالهمان هيچ توجهي نميکند و همه خوشبختي ما را در پول دادن ميبيند، ميخواهم از زندگي او خارج و از او جدا شوم.تنها مشکلي که دارم و در واقع بهخاطر آن ميخواستم وحيد دست از خوش گذرانيهايش بردارد، فرزندم است. تصميم گرفتهام فرزندم را خودم تربيت کنم و در اين راه هيچ نيازي به همسر عياشی مثل وحيد ندارم.
با دادخواست طلاقي که وکيلم براي من داد همسرم پيشنهاد داده که يک ميليارد سرمايه به نامم ميکند تا به زندگي با او ادامه بدهم اما من هيچ نيازي به پول او ندارم و ميخواهم از او جدا شوم.