حتما شما هم در اطرافتان افرادی را دارید که به محض وقوع هر اتفاق پیشبینی نشدهای، با یادآوری خاطرهای گنگ و جملاتی مبهم، با به کار بردن این عبارت «که من قبلا گفته بودم»، به شما اصرار میورزند که در فلان زمان و مکان، این موضوع را پیشگویی کرده بودند؛ روش مواجه با این افراد معمولا چگونه میتواند باشد؟ آیا میخواهید از درِ بحث و مخالفت و رَد درآیید... هرگز! وقتتان را تلف نکنید، لبخندی بزنید و بگذرید که فرمود: قَالُواْ سَلاَمًا.
نخست: ضربآهنگ تحولات و زیر و زبرسازیهای دو دولت محمود احمدینژاد آنچنان سریع بوده و هست که یادآوری و روایت تکخطی هر کدام از رویدادهای مهمِ غیرمترقبهاش، مثنوی طولانی خواهد شد؛ اما ضعف حافظه تاریخی و شتابناکی رخدادها، باعث شده تا بسیاری فراموش کنند که روز اول کجا بودهایم و اکنون کجا ایستادهایم.
سخن از پیشرفت و پسرفت اقتصادی نیست (که آن هم در جای خود موضوع قابل توجه و پرمناقشهای است)، سخن از سیر ماجراهاست که تحلیلهای تبیینکننده آنها، راه پر فراز و نشیبی را پشت سر گذارده و از تأیید و تمجید تا تأکید بر خطا و اشتباه و سرانجام آنچه امروزه انحراف نامیده شود، چه راههای متعددی را که نرفته است!
اگر کابینه نهم در چینشی حیرتانگیز برگزیده و به مجلس معرفی شدند، ساعت رسمی کشور یکشبه تغییر کرد، درخواست ورود زنان به ورزشگاهها و نامههای سرگشاده به سران جهان باب شد، سازمانهای عریض و طویل ناگهان منحل و وزرای گوناگون، یکباره برکنار شدند و دهها مورد دیگر، نمیتوان همه را در یک چهارچوب جای داد و توصیف کرد، به ویژه آنکه ما اکنون چنین کارنامهای را پشت سر داریم و میتوانیم قضاوت کنیم... چون معما حل شد، آسان شود.
دوم: از همان فردای سوم تیر، بودند نخبگان و موثرانی که با دیدن رفتارهای رئیسجمهور منتخب، به ویژه در یک ساله آخر مدیریت وی بر شهرداری تهران و ماههای منتهی به انتخابات، نظری منفی و منتقدانه نسبت به وی داشته و آن را به شکلهای گوناگون بازگو میکردند؛ بخشی از آن دیدگاهها در بیان نمایندگان معترض به صلاحیت وزرای کابینه نهم، مستتر بود.
محور عمده این نقدها، بر رفتارشناسی رئیس دولت و ناکارآمدی آن برای پاسخگویی به حجم متراکم ساخته مطالبات عمومی (در عرصههای گوناگون) تمرکز داشت و چه توصیههای حکیمانهای که در این سالها، آشکار و نهان به دولت عرضه نشد و کمتر به گوش گرفته شد.
این سخنان عمدتا حاوی ابراز نگرانی، تأکید بر عدم مشورتگرایی، تمرکزگرایی غیرتعادلی و... در دولت بود و در آنها نشانی از انحراف نمیتوان جست. رفته رفته با روشنتر شدن مواضع و نوع عملکرد دولت، همگرایی میان منتقدان رو به فزونی گذاشت؛ منتقدانی که تقریبا همگی پایگاهی در اصولگرایی داشتند، در گذشته همحزبی مدیران ارشد دولت به شمار رفته و نوعا در مصدر امور کشور (در غیر از قوه مجریه) قرار داشتند.
با ورود به فضای انتخابات 88، یک جریان سیاسی که برای شکستن دور شکستهای مکرر سیاسیاش بهدنبال مفری میگشت، پا به صحنه نقد احمدینژاد گذارد و شعارهای خود را با مرگ بر گویی بر دولت زینت داد. این جریان که میدانست بود و نبودش در گرو انتخاب 22 خرداد است، به صراحت سیاست عبور از احمدینژاد و نقد گسترده عملکرد چهار ساله او را در دستور کار قرار داد، با فریب، دروغ را به نقد کشید و لحظهبهلحظه در این سیاست پیشتر رفت... و چنان شد که همگان دیدند: احمدینژاد با رأیی خیرهکننده، دوباره پیروز شد.
سوم: اکنون احمدینژاد، مشاوران نزدیکش و دولتش، متهم به انواع اتهاماتند که همانگونه که گفته شد، ذیل عنوان انحراف دستهبندی میشوند و همزمان با آن، کنایه «من اول گفتم» یا «من که قبلا گفته بودمِ» بسیاری از گوشه و کنار بلند است که به راههای گوناگون میخواهند گوی را از رقبا بربایند و مُهر غیبگوییشان را حک کنند و خودی به رخ بکشند و نامههای پر اما و اگر و مواضع مغشوششان را عادیسازی نمایند.
در این صف که بزرگ و کوچکهای بسیاری را هم شامل میشود، آنچه مایه حیرت و تحیر است، سخنان همین گروه اخیر شکستخورده انتخاباتی است؛ گروهی که نه به لحاظ معرفتی با تفکر حاکم بر دولت سنخیت داشته و دارند و نه از نظر روشی؛ گروهی که مدتهاست بیرون عرصه سیاست ایستاده و مدام بانگ انالحق میزنند؛ گروهی که حتی به لحاظ صوری هیچگاه همگامی با دولت بر سر کار نشان نداده و از کیسه خلیفه خرج کرده است؛ گروهی که نه در انتخابات 84 به احمدینژاد رأی داده و نه در 88؛ گروهی که خود را معیار درستی و حق و باطل میداند و نقدش بر دولت را از موضع دوستداری نظام میداند و در تمامی روزهای پرجدال تابستان دو سال پیش، هر چه تیر در ترکش داشت، پرتاب کرد تا بلکه ستون خیمه همان نظام، کمر خم کند؛ گروهی که آیینهگردان تمام خواستهای اپوزسیون برانداز و دشمنان خارجی بوده و هست و حالا لحظهشمار سقوط دولت دهم. گروهی که تنها باید در مقابل آن لبخند زد و گذشت.
مدعا این نیست که اگر کسی حامی و همراه و همرأی دولت نبوده، نمیتواند آن را نقد کند، بلکه سخن اینجاست که این دوستان سابق، با وجود مفتوح بودن پرونده بسیاری از ناکارآمدیها، تزویرها و اختلاسها (و حتی بالاتر از آن شبه خیانتهایشان)، حالا ادعای سیاستمداری دارند و اینکه دیدید ما از اول گفتیم و حالا شما مجبورید همان کاری را بکنید که ما چندی پیش میگفتیم و... آنها فراموش کردهاند که نشان نقد و خطا و انحراف دولت را اصولگرایان خود بیش از همه برداشتند و گشوده شدن باب نقد درون گفتمانی از همین رو بود.
تنها باید لبخند زد و گذاشت و گذشت تا در خیال خامشان غوطهور باشند که فرمود: ...وَ يَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ.