ساعت 8 شب روز 2 شنبه 11 مهر ماه، برنامه ای از صدای آمریکا پخش شد که مهمانان آن اگرچه دو شخصیت به اصطلاح مستقل و مخالف بودند، اما همچون همیشه در دام ارگان سازمان سیا گرفتار آمدند.
به گزارش «تابناک»، مهمان اول «عرفان قانعی فرد» که از محققان جوان تاریخ معاصر است و ظاهرا سعی داشت استقلال و توازن و انصاف علمی را رعایت کند اما متاسفانه در حق روحانیت و نیروهای ملی و مبارز، اوج بی انصافی را کرد و بلندگوی «پرویز ثابتی» شد و دومی «امین فروغی» که از همکاران نزدیک ساواک در خلیج فارس و دوستان چندساله ثابتی بود و در پوشش نماینده آموزش و پرورش و مدرسه سازی فعالیت می کرد.
بنابر این گزارش، هدف صدای آمریکا از این برنامه، قدرتمند نشان دادن ساواک بود که در همین راستا، در قیاسی مع الفارق با ضعیف نشان دادن دستگاه اطلاعاتی امنیتی جمهوری اسلامی ایران ـ وزارت اطلاعات ـ سعی داشت عملکرد این وزارتخانه را نسبت به عملکرد ساواک زیر سوال ببرد، که البته برای هر شنونده عاقل و دانا به مسائل تاریخی، شک برانگیز و قابل تامل می نمود.
بر این اساس، ذکر چند نکته درباره ساواک ضروری به نظر می رسد:1. آنچه از اسناد منتشره ساواک بر میآید، طرح اولیه ساختار آن را آمریکاییها داده و در بخش بررسی، انگلیسیها مشاور بوده اند، خصوصاً امریکاییها، استعلامها را از طریق ساواک انجام میدادند. در این باره سرلشگر هاشمی در خاطرات خود که در انگلیس به چاپ رسیده، می گوید: «تا سال 1342 که من به بخش ضد اطلاعات آمدم، آن جا را سه آمریکایی اداره میکردند و گزارشها توسط انگلیسی ها تهیه و در گاوصندوق نگهداری می شد.» لذا مشکل ساواک در درجه اول عدم استقلال بود. اگر چه از اواسط دهه چهل دوران سرلشگر نصیری، مشاوران اسرائیلی هم اضافه شدند که موارد ضروری را آمریکاییها و انگلیسیها و در بخش عملیات ها، اسرائیلیها آموزش میدادند.
2. لازم به ذکر است که در دوران تیمسار بختیار اعضای ساواک بیشتر از ارتشیان بودند، که از ارتش توسط بختیار آمده بودند. چنانکه سرلشگر پاکروان و پدرش نظامی بودند و در این دوران، در مجموعه ساواک شروع به استخدام کارمند کردند.
3. برخلاف گفته قانعی فرد که پاکروان را یک پرستِیژ برای ایران معرفی کرد باید خاطر نشان کرد که دوران سرلشگر پاکروان ـ همین آقای به اصطلاح دارای پرستیژ و اهل گفتگو ـ سه حمله نادرست و جنایت بزرگ صورت گرفت:
الف ـ حمله به مدرسه فیضیه و مجلس عزای امام صادق(ع) در فروردین 42
ب ـ قضیه 15 خرداد 42 که به قتل عام بزرگ مشهور شد و به عقیده بسیاری، کلید انقلاب اسلامی را زد
ج ـ حمله به مدرسه طالبیه تبریز
4. در پاسخ به اظهارات آقای فروغی، باید گفت: پس از 15 خرداد 42 که شاه مصلحت دانست سرلشگر پاکروان را به دلیل مخالفت روحانیت و عملکرد مدرسه فیضیه و قضایای 15 خرداد برکنار کند، نصیری رئیس شهربانی کل کشور را جایگزین وی نمود. این دوران مصادف شد با رودررویی روحانیت و مردم با حکومت و دولتمردان و فعال شدن محافل مذهبی و مساجد، لذا ساواک شدت عمل بیشتری از خود نشان داد و کشته شدن چند روحانی در زندان، دستگیری صدها نفر روحانی و شخصیت های معتمد و موجه مذهبی، تعطیلی برخی مساجد و محافل مذهبی و نهایتاً برخورد خشونتوار ساواک، چهره سرلشگر نصیری و ساواک را بیشتر مخدوش نمود.
5. برخلاف گفته قانعی فرد که 100% تحت تاثیر پرویز ثابتی قرار گرفته و پیام مخفی وی را تبعیدگاه نامشخص اش مطرح کرد، پس از برکناری نصیری و روی کار آمدن سرلشگر مقدم، جامعه در یک التهاب، تحول، تغییر و انقلاب بود و ساواک نتوانست ابتکار عمل را در دست بگیرد، به گونه ای که نه مردم از زندان، تبعید و کشته شدن واهمه داشتند و نه قدرت ساواک توانست کاری انجام دهد، لذا ساواک عملا در مقابل امام خمینی، علمای داخل ایران و وعاظ منفعل بود. البته اگر چه در این دوران، دستگیری، زندان و تبعید هم داشتیم، اما عموما تأثیری نداشت. ضمناً سرلشگر مقدم به دلیل ارتباط با جبهه ملی و برخی ملیون به دنبال روی کار آوردن آنها بود و درمان وضعیت بحرانی را منوط به فعال کردن ملیون و حاکمیت آنها میدانست.
6. برخلاف نظر هر دو مهمان برنامه، به نظر میرسد ساواک حتی با تعریف خود، به هیچ وجه موفق نبود، چه، علاوه بر اینکه ساواک مستقل نبود و دخالت آمریکایی ها، انگلیسیها و اسرائیلیها، باعث شده بود که ساواک را وسیلهای برای اهداف و مقاصد خود تبدیل کرده بودند، حرکات هدفمند ساواک علیه مردم خصوصاً مذهبیها از یک سو و دخالت ساواک در تمام امور مملکتی و نادیده گرفتن قانون، تبدیل شدن به ابزار سرکوب مردم، تحت فشار قرار دادن اقشار مختلف و گروه های اجتماعی و دخالت در مرگهای مشکوک، عملا از این سازمان چهرهای غیر قابل پذیرش ترسیم میکند.
اما درباره وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایرانگرچه رسانه هایی چون «بی بی سی و صدای آمریکا» سعی دارند عملکرد وزارت اطلاعات را خدشه دار نشان دهند، اما ویژگیها و عملکرد این نهاد برآمده از متن مردم، چیز دیگری را نشان می دهد:
اولین امتیاز وزارت اطلاعات مستقل بودن از دخالت خارجی هاست.
دومین امتیاز، حضور فعال نیروهای سیاسی و انقلابی در آن است.
امتیاز سوم دارا بودن تجربه عملکرد در بازه زمانی سالهای 58 و 63 بود که شامل درگیریهای احزاب، نیروهای مسلح و جریانهای معارض با نظام بود.
امتیاز چهارم به تأییدهای مکرر امام خمینی از وزارت و به تبع آن همکاری بخش مهمی از مردم با این وزارتخانه بر میگردد.
امتیاز پنجم حضور یک روحانی برجسته در رأس این وزارتخانه است.
در همین باره، شاید در تحلیلی، جریان قتل های زنجیرهای، ضربهای به وزارت اطلاعات وارد کرد، اما طرح و برنامه آیتالله العظمی خامنهای، این وزارتخانه را جان تازه ای بخشید، بدین صورت که افرادی که مرتکب تخلف شده بودند، دستگیر، زندانی و محکوم شدند. بر این اساس این رویکرد باعث شد تا نیروهای وزارت از کمترین آسیبپذیری برخوردار شده و اتکا به رهبری انقلاب در درون وزارت بیش از پیش مضاعف شود.
نکته اینکه، تعریف بی جا و ناپسند آقای قانعی فرد از آقای ثابتی، که شاید به خاطر جوان بودن و تحت تاثیر قرار گرفتن وی از ملاقات هایش با شخصیت های ساواک باشد و چه بسا اگر این محقق ظاهرا آکادمیک و مستقل، با روحانیون و چهره های دلسوز انقلاب، نشست و برخاست می کرد با این تناقض های فاحش روبرو نمی شد، باید گفت، نظریات آقای ثابتی در گفتگو با قانعی فرد، چون بر مبنای صحت و راستی وقایع نیست، مثل بسیاری از خاطرات رجال دوران پهلوی تأثیرگذار نخواهد بود، چه، اگر آقای ثابتی حقایق را به قانعی فرد می گفت، قطعاً این مصاحبه در بین منابع معتبر تاریخی جایگاهی درخور پیدا می کرد.
البته آقایان قانعی فرد و فروغی نباید این چند نکته را فراموش کنند:الف ـ آقای ثابتی اکنون پس از گذشت 32 سال از انقلاب اسلامی، هنوز هم شاید به عنوان متهم ردیف اول و دوم به شمار برود. هر ساله اسناد ساواک توسط وزارت اطلاعات در قالب کتاب هایی به چاپ میرسد، لذا اگر آنچه منتشر شده ـ که بعضاً امضای آقای بختیار، آقای پاکروان، آقای نصیری، آقای مقدم و خود آقای ثابتی را دارد ـ تفاوتی داشته باشد محتوای این خاطرات زیر سؤال خواهد رفت.
ب ـ نکته دیگر چگونگی قضاوت آقای ثابتی در خصوص مخالفان شاه، حکومت و دولت میباشد چرا که در این خصوص هم اسنادی از درون ساواک منتشر شده است. لذا امید است آقای ثابتی همچنین در مورد فرماندهی و مدیریت پنهان ساواک (شاید توسط امریکا، شاید توسط انگلیس، شاید توسط اسرائیل و شاید توسط شاه) با قانعی فرد سخن گفته باشد تا مردم حقیقت را از زبان ایشان با آن چه دیده و خواندهاند مطابقت دهند.
ج ـ احتمال می رود که آقای عرفان قانعی فرد هم به سرنوشت آقای عباس میلانی دچار شده، چرا که میلانی متأسفانه به طور کامل از اسناد بهره نگرفته و کتاب معمای هویدا را با پیش داوری و ملاحضاتی به نگارش در آورد. در واقع آنچه در اسناد ساواک در مورد امیر عباس هویدا و کابینه حسنعلی منصور و اسناد حواشی آن به چشم میآید نقطه مقابل تحلیل آقای دکتر میلانی است، چنانکه کتاب «شاه» آقای میلانی هم که توسط آقای دکتر عظیما (یکی از پژوهشگران مقیم انگلیس) بررسی شده، بیش از پنجاه اشکال اساسی بر آن وارد شده است.
د ـ استناد آقای فروغی از سر ناچاری به بی بی سی و گفته مهدی کروبی، در اینجا کاملا اغراض آنها را نسبت به موفقیت وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی مشخص می کند، این در حالی است که اسناد موجود، گویای همه واقعیات درباره ساواک از یک سو و عملکرد سربازان گمنام امام زمان(عج) در حراست از دستاوردهای انقلاب اسلامی از سوی دیگر است و البته انسان های آزاده، خود بهترین قاضی اند.