«تاریخ ایرانی» بخشهایی از گفتوگوی مطهری با ویژهنامه نوروزی روزنامه «اعتماد» را انتخاب کرده که در ادامه میخوانید:
* اینکه اگر ایشان [شهید مطهری] بودند، شرایط انقلاب و کشور به چه صورت بود، خود قابل بحث است. یعنی اصلا باید ابتدا این سوال را مطرح کرد که اگر شهید مطهری ترور نمیشد اکنون انقلاب همین وضع را داشت؟ بدون شک ایشان در سرنوشت کشور بسیار اثرگذار بود و اگر زنده بودند برخی از آسیبهایی که به انقلاب وارد شده و مشکلاتی که ایجاد شده، وجود نداشت. برای پاسخ به این سؤال دو حالت متصور است، یکی اینکه بگوییم اگر ایشان زنده بود در حالی که یک سمت حکومتی داشت سرنوشت انقلاب چگونه بود، و دیگر اینکه بگوییم در حالی که ایشان صرفا فعالیت علمی داشت و به عنوان یک عالم بزرگ مطرح بود سرنوشت انقلاب همین سرنوشت بود یا سرنوشت دیگری رقم میخورد. اگر ایشان ترور نمیشدند قطعا در بسیاری از حوادث مانند سرنوشت بازرگان، جنگ و بنیصدر و حتی تسخیر سفارت آمریکا تاثیر داشتند. به هر حال اینطور نیست که بگوییم اگر ایشان بود، شرایط کشور همین بود و حالا آقای مطهری در این شرایط چه میکرد. این سوال اشتباه است. چون اگر ایشان شهید نمیشدند، وضعیت در برخی قسمتها متفاوت بود.
* در مورد دوره امام باید چند چیز را از هم جدا کرد. برخورد امام با مجاهدین خلق برای این بود که آنها قیام مسلحانه کرده بودند. این افراد که محارب بودند فرق دارند با کسانی که صرفا معترض یا مخالف هستند. امام اگر سال ۶۷ آن برخورد تند را در مورد زندانیان مجاهد خلق کرد، یک بحث فقهی داشت. مجاهدین از مرزهای غربی وارد شده بودند و سودای گرفتن تهران را داشتند و این افراد در زندان اعلام همپیمانی با آنها کرده بودند...اسلحه نداشتند اما اعلام همپیمانی و همکاری کرده بودند. البته یک بحث این است که آیا حکم امام به خوبی و صحیح اجرا شد یا تندروی کردند؟ آیا واقعا به این افراد تفهیم اتهام شد؟ شاید خیلی از این افراد اصلا نمیدانستند داستان چیست. از آنها میپرسیدند که آیا توبه میکنید یا نه؟ طبعا با غرور جوانیشان میگفتند نه و حکمشان صادر میشد. ممکن است تندروی شده باشد اما اصل حرف، مسئله محاربه بود.
* شهید مطهری سیاستش این بود که نقشش در انقلاب آشکار نباشد. شما یک عکس از ایشان میبینید که کنار امام باشند؟ با اینکه نزدیکترین فرد به امام بود. ایشان تاکید داشت که فعالیتهایش زیاد آشکار نباشد. چون مجاهدین خلق و کمونیستها از استاد مطهری کینه داشتند و ایشان از نفوذ این گروهها به دستگاه رهبری انقلاب جلوگیری میکرد. از بین نزدیکان امام، فردی که به شدت جلوی مجاهدین خلق ایستاده بود، ایشان بود. مثلا آقای طالقانی مشکل زیادی با مجاهدین نداشت. حتی آقای بهشتی معتقد بود که در دولت موقت چند تا پست هم به مسعود رجوی بدهیم تا بتوانیم کنترلشان کنیم. اما شهید مطهری میگفتند ما چنین حقی نداریم و نمیتوان انقلاب را دو شقه کرد. سران مجاهدین مارکسیست هستند. انقلاب مانند رودخانه نیست که بگوییم یک بخش آن در مسیر اسلام برود و بخش دیگرش در مسیر مارکسیسم. ایشان محکم ایستاده بود.
* [دربارۀ اعدامهای وابستگان پهلوی] واکنشهای استاد مطهری در این بخش پنهان بود. ایشان چندین بار به آقای خلخالی تلفنی تذکر دادند. من خودم یکی دو بار را شاهد بودم. مثلا در مورد اعدام هویدا معتقد بودند که نباید عجله شود. تلاش کردند که با امام تماس بگیرند و آن شب موفق نشدند و تصمیم داشتند صبح با امام صحبت کنند اما هویدا را همان شب اعدام کرده بودند...معتقد بودند که نباید عجله شود. فضا طوری بود که گاهی کار دست امام هم نبود. شهید مطهری در یک سخنرانی که همان روزها داشتند گفتند برخی از جوانان هستند که میگویند گلوله هم حیف است که ما خرج اینها میکنیم. در حالی که از نظر اسلام حتی حقوق یک مجرم هم باید محفوظ باشد و ما حق نداریم بیش از مجازاتی که دادگاه اسلامی برای یک مجرم در نظر گرفته، مجازات کنیم. این رویکرد شهید مطهری بود. بالاخره در پشت صحنه تا جایی که توان داشت سعی کرد جلوی تندرویها را بگیرد اما واقعیت این است که شرایط روزهای اول انقلاب به گونهای بود که گاهی حتی اگر امام هم دستور میداد که اعدامی صورت نگیرد، برخی کاری میکردند که قبل از آنکه دستور امام برسد یا رسانهای شود، طرف اعدام شده باشد و امام در برابر عمل انجام شده قرار بگیرد. اصلا معلوم نیست که خود امام هم از همه آن اعدامها راضی باشند. البته برخی از این اعدامیها سران آن نظام بودند و در ظلمهای آن نظام موثر بودند و حکمشان مشخص بود، مثل فرماندهان نظامی برخی شهرها که افراد زیادی را به قتل رسانده بودند. اما میتوان ادعا کرد که خطاهای انقلاب ما در این زمینه قابل قیاس با سایر انقلابها نیست و ریشه آن هم اسلامی بودن این انقلاب است.
* تسخیر سفارت آمریکا مساوی با خشونت نبود. خشونت هم چیزی نیست که همیشه مردود باشد بلکه در جای خودش درست است، همانطور که جهاد همراه با خشونت است و در جای خودش واجب است. البته خشونت جهاد هم فقط شامل سربازان دشمن میشود نه مردم عادی. بحث در ضرورت و عدم ضرورت تسخیر سفارت آمریکاست. البته میدانید که استاد مطهری شش ماه قبل از تسخیر سفارت آمریکا شهید شده بودند ولی با نگاهی که از ایشان سراغ داریم به نظر میرسد که لااقل با طولانی شدن اشغال این سفارتخانه موافق نبودند و آن را به ضرر انقلاب میدانستند چون ما برای مردم جهان پیامهای غنی داریم و میخواهیم انقلاب را به دنیا معرفی کنیم نه اینکه دنیا را رودرروی انقلاب قرار دهیم. بنابراین حدس میزنم که قاعدتا با تسخیر سفارت نمیتوانستند موافق باشند. اگر هم موافق بودند در حد چند روز بود تا صدای اعتراض ما به خاطر پناه دادن آمریکا به شاه و تلاش برای شکست انقلاب شنیده شود، اما اینکه ۴۴۴ روز سفارت در تسخیر باشد و گروگان داشته باشیم و تبلیغات وسیعی علیه انقلاب شود و چهره انقلاب، خشن جلوه داده شود و صدام هم از این فرصت برای حمله به ایران استفاده کند، مسلما با مخالفت ایشان مواجه میشد و به احتمال قوی امام را قانع میکردند که این موضوع سریعتر جمع شود. نگاه شهید مطهری مانند نگاه امام یک نگاه جهانی بود. معتقد بودند که انقلاب اسلامی محدود به مرزهای ایران نیست. منتها روش کار مهم بود. همان تسخیر سفارت آیا سبب گسترش پیام انقلاب بود؟ و در مجموع در جهت صدور انقلاب بود یا برعکس، به صدور انقلاب لطمه زد؟ به هر حال نگاه ایشان بیشتر ایدئولوژیک بود و معتقد بود نظام سیاسی و جزایی و اقتصادیمان را به دنیا معرفی کنیم و برای دنیا حرف داریم لذا باید با دنیا مرتبط باشیم و پیاممان را به دنیا برسانیم. به همین جهت با تندرویهایی مانند اینکه با دنیا قطع رابطه کنیم، مخالف بودند.
* برخورد امام با جبهه ملی زمانی بود که آنها حکم قصاص را غیرانسانی نامیدند و اعلام راهپیمایی علیه لایحه قصاص کردند. یا برخورد امام با نهضت آزادی در دوره جنگ بود که آنها جبهه خودی را تضعیف میکردند. نباید آن برخوردها را به امروز سرایت دهیم. افرادی در همان دوران و بعد از آن، این برخوردها را یک ملاک کلی برای برخورد با این گروهها در نظر گرفتند و گاهی تندروی کردند. من با برخی برخوردهایی که در آن دوران شد و حتی الان با نهضت آزادی و ملی مذهبیها میشود، مخالفم. چون نهضت آزادیها مثل مجاهدین خلق نبودند. البته آنها یک بینش و روش جداگانهای داشتند اما باید این روش و بینش را تحمل میکردیم. به هر حال اینها یک گروه اسلامی بودند، منتها اصل ولایت فقیه را به این شکل رایج قبول نداشتند و یا در روش کار، کمی متفاوت بودند. آنها با تندرویها مخالف بودند، اما به هر حال گروهی بودند که میشد با آنها کار کرد و میشد آنها را جذب کرد. البته با امام زاویه داشتند مانند زاویه بازرگان؛ اما زاویه داشتن مستلزم طرد کردن نیست. کاربرد اصلیشان هم در همان دولت موقت بود.
شهید مطهری، آقای بازرگان را به عنوان نخستوزیر دولت موقت معرفی کرد چون این استدلال را داشت که انقلاب سریعتر به نتیجه میرسد و با حضور بازرگان بسیاری از حساسیتها روی انقلاب ما کمتر شد و انقلاب سریعتر به پیروزی رسید. اما بعدا این گروه نتوانستند خودشان را با امام هماهنگ کنند و آن حوادث رخ داد. پدرم در همان روزهای آخر حیاتشان از عملکرد بازرگان راضی نبودند و معتقد بودند که اینها دیگر باید کنار بروند و ماموریتشان را انجام دادند که همان مدیریت دوره انتقال بود. اما این به این معنی نیست که ما باید آنها را طرد و محدود میکردیم و حتی ضد انقلاب معرفی کنیم. البته نهضت آزادی در دوره جنگ هم معتقد به ادامه جنگ نبودند و میگفتند باید صلح شود. این نگاهشان از نظر انقلابیون سبب تضعیف روحیه مردم میشد و به همین دلیل از دست آنها ناراحت بودند و گاهی نهضت آزادی را ستون پنجم دشمن مینامیدند.
با همه این اوصاف معتقدم به عنوان یک گروه منتقد باید تحمل میشدند و حقوقشان به درستی رعایت نشد. اگر شهید مطهری بودند بسیاری از این افراد را جذب میکردند، چون بالاخره از سال ۳۴ تا ۵۸ با آنها مراوده داشتند و سخنران اصلی جلسات انجمن اسلامی مهندسین و پزشکان بودند که مهندس بازرگان و دکتر سحابی و مهندس کتیرایی و مهندس معینفر گردانندگان اصلی آن بودند؛ لذا حضور ایشان میتوانست نهضت آزادی را به دیدگاههای امام نزدیک کند.
* مراجع سهگانه زمان انقلاب یعنی آیتالله گلپایگانی و شریعتمداری و نجفی مرعشی و نیز آقای خویی در نجف، همگی شهید مطهری را وزنه بزرگ علمی میدیدند نه یک چهره صرفا سیاسی. مراجع سهگانه قم در دوره نهضت اسلامی در میان یاران امام حرف آیتالله مطهری را بیشتر قبول داشتند و آن شهید نقش ویژهای در هماهنگ کردن آنها با نهضت امام داشت. شهید مطهری آنها را ترغیب میکند که در مواردی اعلامیه سه نفره بدهند و از امام حمایت کنند. همین طور اعلامیه آقای شریعتمداری در چهلم شهدای قیام قم که منجر به قیام تبریز شد به تحریک شهید مطهری صادر شد.
* از لحاظ مال و منال که از قبل انقلاب وضع مالی خوبی داشتیم. همان قبل انقلاب، یکی از ایرادهایی که برخی انقلابیون به شهید مطهری میگرفتند این بود که چرا خانه شما بالای شهر است. خانه ما در قلهک بود، همان خانهای که الان مادر و برادرم در آن سکونت دارند؛ لذا در یک سطح متوسط به بالا بودیم. همان موقع خانه ما بزرگ بود برای زندگی هفت فرزند. ایشان از سال ۵۰ راننده و ماشین بنز – البته نه مدل بالا – داشتند. اینطور نبود که بعد از انقلاب به چیزی رسیده باشیم. آقای بهشتی هم همینطور بود، منزل خوب و پژوی ۵۰۴ داشت و خودش رانندگی میکرد. آقای مفتح هم همینطور. از قضا بچههای اینها هیچ کدام منحرف و دچار سوءاستفاده از موقعیت نشدند. چون انقلاب و پیروزیاش فرقی به حال ما از لحاظ اقتصادی نکرد. بعد از انقلاب هم که شهید مطهری تنها میرفتند و میآمدند و شهید شدند؛ لذا اینطور نبوده که مثلا ما چشمداشتی به ثروت و قدرت داشته باشیم. در مورد قدرت هم شهید مطهری خودش به امام پیشنهاد میکند از شورای انقلاب بیرون بیاید و به قم برود و به کار اصلیاش یعنی کار علمی بپردازد. امام هم فرموده بود مدتی دیگر باشید بعدا بروید. ایشان اصلا دنبال پست نبود؛ لذا اگر ایشان ترور نمیشدند به قم میرفتند و به عنوان وزنه علمی مطرح بودند. ایشان معتقد بود که باید حوزه را تقویت کرد و به تربیت طلاب پرداخت.