وطن امروز: «حاج خانم میخواهید کمک کنم از دستگاه پول بردارید مثل اینکه بلد نیستید. شما جای مادر من هستید...». این نخستین مرحله از توطئه جوان تحصیلکرده بود تا بتواند از سالخوردگی و بیسوادی طعمههایش استفاده کرده و پولهای میلیونی به جیب بزند.
ساعت 10 صبح روز 27 تیرماه سالجاری بود که مردی 60 ساله به یکی از بانکها مراجعه کرد و از ضبط کارت عابربانکش خبر داد، وقتی کارمند بانک برای بررسی دستگاه رفت، کارت عابربانک وی را پیدا نکرد.
پیرمرد که زیر لبش مدام از وضعیت دستگاههای خودپرداز شکایت میکرد به کارمند گفت: از صبح زود به چند بانک مراجعه کردهام و خواستم از دستگاه خودپرداز پول برداشت کنم که دستگاهها کارت مرا قبول نکردند و مجبور شدم به بانکی که در آن حساب دارم بیایم، الان هم که دستگاه کارت مرا ضبط کرده است.
کارمند بانک کارتهای ضبط شده را برای اطمینان پیرمرد به پیشخوان آورد و اثری از کارتی که به اسم وی باشد، نبود. پیرمرد که از این وضعیت شوکه شده بود پس از چند دقیقه فکر کردن فهمید سرش کلاه بزرگی رفته است.
با مراجعه این پیرمرد به دادسرای ناحیه 4 تهران و بررسیهای اولیه، پرونده در اختیار پایگاه سوم پلیس آگاهی قرار گرفت و مالباخته به کارآگاهان گفت: شب قبل از شکایتم به دستگاه خودپرداز بانک مراجعه کردم و خواستم یک میلیون ریال پول برداشت کنم، چون شب بود و چشمانم خوب نمیدید با دستپاچگی این دکمه، آن دکمه را میزدم تا اینکه جوانی با لباسهای شیک از داخل یک دستگاه پژو 206 پیاده شد و به من گفت میخواهی کمکت کنم؟ من هم قبول کردم.
او یک میلیون ريال را برای من برداشت کرد و به من داد و کارتم را داد و سوار خودرویش که یک زن نیز داخل آن نشسته بود، شد و رفت.
پیرمرد در ادامه افزود: وقتی فردا صبح برای پرداخت قبض تلفن رفته بودم، دستگاه خودپرداز کارتم را ضبط کرد. به داخل بانک رفتم و تازه متوجه شدم که شب گذشته آن جوان کارتم را برداشته و کارت دیگری به من داده و 60 میلیون ریال پولی که در حسابم بوده را خالی کرده است.
کارآگاهان برای یافتن سرنخی از کلاهبردار شیکپوش به بانک مراجعه کردند و تصاویر ضبط شده توسط دوربینهای بانک را بررسی کردند و چهره وی را به دست آوردند. کارآگاهان در اقدام بعدی حساب بانکی وی که پول پیرمرد به آن واریز شده بود را بررسی کردند و مشخص شد وی از طلافروشی به مقدار 60 میلیون ریال سکه طلا خریده که تصاویر دوربین طلافروشی نیز بازبینی شد و پلیس دید همان مرد شیکپوش این طلاها را خریده است.
با توجه به نبود هرگونه ردپایی از مرد کلاهبردار، اقدامات اطلاعاتی پلیس آغاز شد تا اینکه خانه پدریاش را شناسایی کردند و شنیدند این پسر که «مقداد» نام دارد چند ماهی است آنجا را ترک کرده و دیگر بازنگشته است.
در ادامه و پس از گذشت 10 روز چند پیرمرد و پیرزن دیگر باز به پایگاه سوم مراجعه کردند و خواستار دستگیری جوان شیکپوشی که با همین شگرد اقدام به کلاهبرداری و سرقت از آنها کرده بود، شدند.
تلاش کارآگاهان به جایی نرسید تا اینکه یکی از افسران جعل و کلاهبرداری پایگاه بهطور اتفاقی مقداد را در بازداشتگاه دید و پس از بررسی و بازجویی متوجه شد وی در جریان سرقت خودرو دستگیر شده است.
کارآگاهان در بازجوییهای فنی از مقداد که 30 سال دارد، دریافتند وی در مناطق مختلف تهران به شکار طعمههای 60 ساله پرداخته و در پایگاههای دیگر نیز پرونده دارد.
سرهنگ محمدرضا ذاکر اسقامتی در این زمینه گفت: مقداد 4 سابقه جعل، کلاهبرداری و سرقت در پرونده مجرمانه خود دارد و در حال حاضر به چند کلاهبرداری و سرقت دیگر اعتراف کرده و پرونده وی همچنان در دستورکار کارآگاهان قرار داد. بنا بر این گزارش، کسانی که به همین روش در دام کلاهبردار شیکپوش افتادهاند، میتوانند به پایگاه سوم پلیس آگاهی تهران مراجعه و طرح شکایت کنند.
گفتوگو با مجرم شیکپوشمقداد چهرهای سبزه و قدی بلند دارد و وقتی حرف میزند با چربزبانی از کلماتی استفاده میکند که شاید باور نکنید وی یک تبهکار است.
مجرم باکلاسی هستی؟! لطف دارید، شاید بهخاطر این است که فوقدیپلم کامپیوتر دارم.
پس اینجا چه میکنی؟ ناخواسته چند اشتباه کردم.
سابقهداری؟! این نخستین سابقه من است که به اتهام کلاهبرداری بازداشت شدهام.
اما در بانک مجرمان 4بار سابقه ثبت شده است؟آن 4 سابقه اتهام بود و من در دادگاه تبرئه شدم (البته مدارک و اسناد نشان میداد که وی 2بار سابقه زندان دارد).
چرا از پیرمرد و پیرزنها کلاهبرداری میکردی؟ به دلیل اینکه آنها از سواد کافی و لازم برای کار با دستگاههای خودپرداز برخوردار نیستند و معمولا نیاز به کمک دارند و این فرصتی بود تا من کار خودم را انجام دهم.
چگونه کلاهبرداری میکردی؟با پوشیدن لباسهای شیک طوری وانمود میکردم که آدم باشخصیت و مردمدوستی هستم، بعد در کنار دستگاه میایستادم و وقتی میدیدم پیرمرد یا پیرزنی نمیتوانند با دستگاه کار کنند به آنها پیشنهاد کمک میدادم و با توجه به سر و وضعم آنها استقبال میکردند و در ابتدا کارشان را انجام میدادم و بعد از اینکه شماره رمز را به دست میآوردم در یک چشم به هم زدن کارت را برمیداشتم و کارت دیگری به آنها میدادم.
چند نفر از مالباختگان اظهار کرده بودند که سوار خودروی شیکی بودهای.بله، آن خودرو نیز دزدی بود و یک ماه پیش از جلوی یک ساختمان دزدیده بودم.
کارتهایی را که به مالباختگان داده بودی از کجا آوردی؟ من در همه بانکها حساب داشتم و کارت آن بانک را به پیرزن و پیرمردها میدادم.
با مدرک کاردانی کامپیوتر نمیشد یک کار آبرومندانه برای خودت دست و پا کنی؟چرا، ولی نمیدانم که چرا دوست دارم ره صد ساله را یک شبه بروم، حقوق کارمندی کفاف خرج و مخارج مرا نمیدهد. بعضی اوقات پیش خودم فکر میکنم که چطور میشود با 500 یا 600 هزار تومان زندگی کرد.
پس مردم چطور زندگی میکنند؟نمیدانم، آنها میتوانند ولی من نمیتوانم.
در حال حاضر چه احساسی داری؟هیچی، روز از نو روزی از نو، میروم زندان، شاید اینبار زندان آدمم کند.