سرویس اقتصادی ـ از دههها پیش، نظم بينالمللي را قدرت آمريكا تعریف کرده است و پندار بیشتر محافل سياسي اين بوده كه همه راهها به واشنگتن میرسد و اندیشههای آمريكا درباره سیاست، اقتصاد و سیاست خارجی، نقطه آغاز هر اقدام جهانی است.
بنا به گزارش «تابناک»، این در حالی بود که واشنگتن یک پای ثابت معادلات بينالمللي و حتی جنگها به شمار ميرفت، ولی اين سير قدرتيابي آمريكا كه از سالهای پایانی سده نوزدهم آغاز شد، با فروپاشی رقیب اصلي آن (شوروي) به سطح بلامنازع رسيد.
در حالی که آمريكاییها بر قدرت بیرقیب خود ميبالیدند، به مرور، دنیاي سياست رنگ تغییر به خود گرفت و با پایان قرن بیستم، چالشهای آمريكا فزونی یافت و نخستين نشانه از چالشهاي دنياي جديد، در قالب انديشه چندقطبي شدن مناسبات بينالمللي نمايان شد.
در دور جديدي كه با قرن بيست و يكم متولد ميشود، قدرتهاي تازهاي برابر آمريكا صف آراستند كه ميخواهند فاصله خود با آمريكا را کاهش دهند. انتقال منابع سهگانه قدرت، يعني ثروت، دانش و منزلت از غرب به شرق، يكي از جلوههاي اين تغيير بزرگ است.
در این باره باید گفت، روسيه، چين، هند و برزيل همه در حال رشد هستند، در حالي که آمريكا دوران رکود را میگذراند؛ اين يکي از مشخصههاي تغيير جهان نسبت به دوران برتري مطلق آمريكاست.
جهان جديد، دامنه تغييرات را به همه ابعاد اقتصاد و صنعت و حتي جنبههاي زندگي اجتماعي كشانده و براي نخستين بار در تاريخ معاصر، آمريكا رهبري اين تغييرات را به عهده ندارد.
آمريكاييها شاهد اين واقعيت هستند که دنياي جديدي در حال شکل گرفتن است. آنها بسيار نگرانند که اين تغييرات، در سرزمينهايي رخ ميدهد، مثل جهان عرب يا آمريكاي لاتين كه زماني حياط خلوت آنها بودند و همين طور اين تغييرات تحت اراده قدرتها و كشورهايي پيش ميرود كه عزم انزوا و مهار آمريكا را دارند.
این گزارش میافزاید، این تنها تحولات سياسي نيست كه مايه نگراني كاخ سفيد شده بلكه ركوردهاي علمي و اقتصادي مثل ركورد ميزان صادرات و يا ثبت بالاترين توليد ناخالص ملي يا ايجاد بزرگترين صندوق سرمايهگذاري دنيا نیز هست که همه اينها به نام پکن، دهلی يا برزيل و... تمام شده است.
بنابراین، اين حقايق جاي ترديدي براي يك شهروند آمريكا باقي نميگذارد که كانونهاي قدرت جهان به صورت شگرف در حال جابجايي است. با اینکه این حقایق را پیشتر اندیشمندانی چون فرانسيس فوکویاما یادآور شده بودند، ولی سیاستمداران ساكن كاخ سفيد، بدانها توجه چنداني نکردند و با غرور تمام، هنگامی که با حادثه تخریب نماد تجارت جهانی و برجهای دوقلو روبهرو شدند، لشكرکشی کردند؛ لشكرکشی نظامی آمريكا به افغانستان و سپس به عراق این کشور را در سراشيبي افول اعتبار سياسي قرار داد.
بنا بر این گزارش، اكنون سندرم رکود اقتصادی که از سالها پیش، نظام سیاسی ـ اقتصادی آمريكا را فرا گرفته با جنگهای پس از یازده سپتامبر به نقطه اوج ميرسد. آنچه به عنوان «جنبش وال استریت» خود را نشان ميدهد، نقطه نهايي رکود اقتصادی است که از گذشته آمريكا را فرا گرفت.
وال استریت كه امروز در كانون تنفر عمومي است، نه تنها مرکز بورس نیویورک كه نماد اقتصاد آمريكاست؛ نمادی که پیشینهای بیشتر از برجهای دوقلو دارد، (نام وال استریت از دیواری گرفته شده که مهاجرین اروپایی برای جدا کردن خود از سرخپوستها در سال ۱۶۵۳ میلادی ساختند، اما اكنون دیواری در کار نيست، بلكه وال استريت راهی است که به قلب تجارت در نیویورک و همه جهان سرمايهداري گشوده ميشود) در دوران بوش، نماد توسعه تجارت جهانی آمريكا فرو ریخته شد.
گفتنی است، نومحافظهكاران آمريكا، آن رویداد را به نام القاعده تمام كردند، ولی اكنون كه در دوره اوباما، دومين نماد اقتصاد و توسعه آمريكا یعنی «وال استریت» در حال فرو ريزي است، آيا باز هم دولتمردان اين كشور ميتوانند اين رخداد بزرگ را به معارضان يا اپوزيسيون خويش نسبت دهند؟
محمد علی قوهستانی، مدرس دانشگاه و کارشناس روابط بینالملل