تهران امروز: دادگاه ادعاي يك متهم به قتل درباره تطميع شدن وي توسط آن كه وي قاتل اصلي پرونده ميخواند را رد كرده و وي را به مرگ محكوم كرد.
آغازگر جلسه محاكمه، عطار نماينده دادستان تهران با خواندن كيفرخواست متهم گفت: حدود يك سال قبل مردي به پليس نسيم شهر مراجعه كرده و از پيدا شدن استخوانهايي كه ظاهرا متعلق به يك انسان است در كنار لوله فاضلاب خود خبر داد. اين مرد به ماموران گفت: براي باز كردن لوله فاضلاب با هماهنگي با صاحبخانه در حال كندن زمين كنار آن بودم كه چند تكه استخوان را پيدا كردم. ابتدا گمان نميكرديم استخوانها مال يك انسان باشد اما با مشاهده تكههاي لباس كه به آنها آويزان بود شكام بر انگيخته شد. با اين اطلاعات ماموران پليس آگاهي به خانه اين مرد رفته و استخوانها را به پزشكي قانوني انتقال دادند. پزشكي قانوني با بررسي استخوانها آنها را متعلق به مردي حدودا 45 ساله دانست و اعلام كرد مرگ وي احتمالا به علت وارد شدن ضربهاي سهمگين به جمجمه رخ داده است. در ضمن بين 5 تا 6 سال از زمان فوت ميگذرد.
لباسها مال پدرم استعطار افزود: ماموران در جست و جوي هويت صاحب جسد به پروندههاي افراد ناپديد شده مراجعه كرده و به پرونده مردي به نام زلفعلي برخورد كردند كه از سال 84 مفقود شده است. فرزندان اين مرد كه راننده يك تاكسي بود اعلام كردند كه ماشين پدرشان را كه گوشه يك خيابان پارك شده بود پيدا كردهاند اما هيچ نشانهاي از خود وي نيست. تلاش ماموران براي پيدا كردن زلفعلي به جايي نرسيد و پرونده در اداره آگاهي بايگاني شد.
ماموران آگاهي از خانواده زلفعلي دعوت كردند به پزشكي قانوني آمده و در صورت امكان استخوانها را مورد شناسايي قرار دهند . پسر مقتول پس از حضور در پزشكي قانوني به كارآگاهان گفت از روي استخوانها قادر به شناسايي جسد پدرش نيست اما آنچه مسلم است لباسهايي كه به استخوانهاي متوفي چسبيده است همان لباسهايي است كه پدر وي قبل از آخرين خداحافظي با وي بر تن داشت.
ماموران در جست و جوي سرنخ صاحبخانه را مورد بازجويي قرار دادند كه اين مرد از تخليه ناگهاني و مشكوك منزل خود توسط يكي از مستاجران خود در 6 سال قبل خبر داد و گفت: سال 84 مستاجري به نام محمود داشتم كه يكروز سر زده پيش من آمد و گفت به دليل اختلافي كه با همسرش پيدا كرده ميخواهد خانهاش را عوض كند. وي كه حالتي مضطرب داشت پول وديعه را از من گرفته و با ملغي كردن قرار داد اسباب و اثاثيهاش را برداشته و از آنجا رفت و ديگر هم هيچ اطلاعي از او ندارم. شايد اين قتل كار وي باشد چرا كه من هنوز هم نفهميدم چرا محمود به يكباره و با هول و هراس تقاضاي تخليه خانه را كرد.
قتل 15 هزار تومانينماينده دادستان افزود:پليس با اين اطلاعات تحقيقات پراكندهاي را آغاز كرد اما به نتيجهاي نرسيد تا اينكه مدتي بعد به طور اتفاقي محمود هنگام تردد در محل ديده و بازداشت شد. محمود پس از دستگيري در مراحل بازجويي به قتل زلفعلي اقرار كرد.
متهم پس از بازسازي صحنه قتل گفت:وضع ماليام ناجور بود و تازه با همسرم قهر كرده بودم و او هم مرا ترك كرده بود. براي به دست آوردن پول تصميم گرفتم از يك راننده خفت گيري كنم. بهطور اتفاقي تاكسي زلفعلي را دربستي كرايه كرده و پس از چرخ زدن در سطح شهر از او خواستم براي گرفتن كرايهاش داخل خانهام بيايد. وقتي وارد خانه شد براي او چاقو كشيده و از وي خواستم هر چه پول دارد به من دهد كه با من گلاويز شد. من هم با چاقو چند ضربه زده و او را كشتم. بعد هم براي لو نرفتن ماجرا چالهاي در خانه كنده و جسد را همانجا چال كردم. اما در جيب او فقط 15 هزار تومان پول بود. بعد هم تاكسياش را برداشته و شبانه مقابل يك شيريني فروشي پارك كرده و فردايش هم پيش صاحبخانهام رفته و به او گفتم قصد رفتن از آنجا را دارم.مدتي بعد هم به شهرستان رفته و آنجا ماندم.
در ادامه دادگاه اولياي دم مقتول به جايگاه آمده و درخواست قصاص متهم را كردند.
يكسال تمام در جست و جوي پدرپسر بزرگ مقتول به قضات گفت: بعد از ناپديد شدن پدرم همه جا را در به در دنبال او گشتيم. عكس وي را در دست گرفته و به هركس كه احتمال ميداديم او را ديده باشد نشان داديم اما هيچ ردي از پدرم به دست نياورديم. من يكسال مدام صبح هر روز به پزشكي قانوني ميرفتم و تصاوير اجساد پيدا شده را ميديدم تا شايد پدرم در ميان آنها باشد اما اين تلاش بيفايده بود تا اينكه سرانجام از پيدا كردن وي نااميد شدم.
پدرم مرد زحمتكش و خانواده دوستي بود و بيگناه به قتل رسيد. من و خانوادهام جز به اعدام قاتل رضايت نميدهيم. سپس قاضي از متهم خواست دفاعيات خود را مطرح كند. محمود با رد اتهام قتل گفت: من نه زلفعلي را ميشناختم و نه ميدانم چه كسي او را كشته است. روز حادثه صاحبخانهام پيش من آمده و از من تقاضا كرد يك گوني را از ماشينم بيرون آورده و داخل خانه بگذارم. من هم اين كار را كردم اما وقتي در آن را از روي كنجكاوي باز كردم و جسد را ديدم به وي اعتراض كردم.
صاحبخانهام تهديدم كرد كه اگر از اين ماجرا به كسي چيزي بگويم قتل را گردن من خواهد انداخت من هم از ترس ساكت شدم. بعد هم صاحبخانه شخصي به نام محرم را به خانه آورد و من و او چالهاي كنده و جنازه را خاك كرديم. فرداي آنروز هم از شدت ترس بودن يك جسد در خانه پول وديعهام را از صاحبخانه گرفتم.
وعده خريد خانه!در اين هنگام يكي از قضات از دليل اعتراف وي به قتل در بازجوييهاي اوليه پرسيد كه متهم گفت: صاحبخانه به من قول داده بود اگر حرفي از او به ميان نياورم برايم يك خانه خواهد خريد. وي گفت به بازپرس هم پول ميدهد تا پرونده را مختومه اعلام كند اما وقتي 2 ماه از اعترافات من گذشت و او اين كار را نكرد تصميم گرفتم دست او را در اين ماجرا رو كنم و نگذارم قسر در برود.
اين حرفهاي متهم با اعتراض شديد صاحبخانه وي روبهرو شد. وي كه به عنوان شاهد به دادگاه احضار شده بود گفت: محمود 10ماه مستاجرم بود.يك روز در حالي كه روي صورتش جاي خراش و چنگ آدم بود پيش من آمده واز من خواست كرايههاي عقب ماندهاش ر از روي وديعهاش برداشته و پولش را پس دهم. من به او گفتم هنوز دو ماه از وقتش باقي مانده ونيازي به اين كار نيست اما با اصرار اين پول را از من گرفت و خانه را تخليه كرده و رفت. ديگر خبري از او نداشتم تا اينكه 6 سال بعد مستاجر فعليام گفت لوله فاصلاب حمام گرفته و تعمير لازم دارد من هم از او خواستم خودش تعميركار بياورد و پولش را حساب كند. او هم پس از كندن زمين استخوانهاي منتسب به مقتول را پيدا كرد.
در پايان جسله قضات دادگاه متهم را مجرم شناخته و وي را به قصاص، 3 سال زندان و 74 ضربه شلاق به خاطر سرقت و رد مال به خانواده مقتول محكوم كردند.