موضوع مهاجرت نخبگان بحث تازهای نیست، بلکه پدیدهای است که از دیرباز تاکنون به گونههای مختلف و چشمگیری در کشورهای جهان سوم دیده میشود و از این رهگذر در این کشورها صدمات جبرانناپذیری در بخش اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و تام ابعاد گوناگون جامعه وارد میشود که شاید جبران آن یکی از دشوارترین کارها برای این قبیل کشورها باشد.
ادبیات مربوط به پدیده فرار مغزها از کانادا و کشورهای اتحادیه اروپا، نخستین بار در اوایل دهه 1960 میلادی در جهان مطرح و این پدیده به عنوان يک آسيب اجتماعى از دهه چهل در ايران آغاز شد؛ يعنى زمانى که کشورهاى اروپايى بازسازى خرابيهاى پس از جنگ را آغاز کردند و در پى فرايند صنعتى شدن با احساس نياز به متخصصين و نخبگان در اين زمينه به جذب نخبگان و متخصصين از کشورهاى جهان سوم پرداختند و اينگونه بود که مانع ديگرى بر سر راه توسعه اين کشورها پديد آوردند.
فرار مغزها به عنوان يک آسيب اجتماعى مختص کشورهاى جهان سوم، بيش از يک ربع قرن است که جوانان ايرانى را به دام خود گرفتار کرده است.
اين عارضه که از دید آسيب شناسان به نوعى استثمارشدگى کشورهاى جهان سوم، توسط کشورهاى توسعه يافته به شمار میرود، به عنوان مخربترين بحران اجتماعى شناخته و تعريف شده است.
از ميان کشورهايى که به دليل در اختيار گذاشتن امکانات پژوهشى و رفاهي به صاحبان انديشه، بيشترين نخبگان ايرانى را به خود جذب کردهاند، آمريکا و کانادا به ترتيب رتبه نخست و دوم را از آن خود کردهاند.
تحقيقات يک پژوهشگر ايرانى که در دانشگاه MITآمريکا تدريس میکرد، نشان میدهد که بيش از 45 درصد از ايرانيان مقيم کشور آمريکا داراى مدارک تخصصى يا فوق تخصصى هستند.
نخستين بارى که اصطلاح فرار مغزها در دهه 1960 ميلادى مطرح شد، هيچ کس انتظار نداشت که جهان شاهد چنين سيل خروشان مهاجرت نخبگان و مغزها از کشورهاى در حال توسعه به سوى کشورهاى غربى باشد؛ اما ورقهاى بعدى تاريخ اين را به باور همگان رسانيد... تا امروز که ديگر نمیتوان جلودار اين معضل و فرار سرمايههاى انسانى شد.
فرار مغزها پديده بسيار پيچيدهاى است که مسأله مهاجرت نخبگان، فرار مغزها و شکار مغزها را شامل ميشود و هر کدام اين موارد، مکانيزمها و سازوکارهاى گوناگونی دارد.
مسأله فرار مغزها یا به تعریف دقیقتر مهاجرت نخبگان که در این مقاله به آن میپردازیم، موضوعی است که در سالهای اخیر از سوی جامعهشناسان به عنوان پدیده جدی و مصیبت بار یاد شده که ممکن است در سالهای آتی پیامدهای وخیمی برای رشد اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و... کشورمان داشته باشد.
پیشینه تاریخی پدیده مهاجرت نخبگانبا مراجعه به تاریخ و پیشینه این بحث، به روشنی میتوان دریافت که مسأله جابه جایی و فرار و یا مهاجرت مغزها و نخبگان از یک جامعه به جامعه دیگر، کم و بیش در همه ادوار تاریخ بوده است. شاید سادهترین شکل فرار مغزها را بتوان به این صورت تصور کرد که در هر دوره و در هر سرزمین، وقتی قومی یا حکومتی به اوج اقتدار و پیشرفت و آبادانی میرسید، هنرمندان، نخبگان و متخصصان سایر جوامع را به خود جذب میکرد و این مؤیّد یک نکته روان شناختی است: انسان فطرتا راحت طلب است و هر کجا گذران زندگی او با آرامش و آسایش بیشتری شدنی باشد، آن جا را به عنوان محل زندگی خود برخواهد گزید.
در تاریخ، همواره انسانها و ارباب فضل، دانش و معرفت، صنایع، هنر و حِرَف هر جا را مناسبتر و امنتر برای زندگی خود میدیدند، به عنوان محل شغل و در نتیجه سکونت خود انتخاب میکردند. با این تفاوت که این نوع نقل و انتقالات و جابه جاییها با پدیده «فرار مغزها» به اصطلاح امروزی آن، کاملاً تفاوت ماهوی داشت، به گونهای که آن را به عنوان «مهاجرت» قلمداد میکردند.
در حالی که، پدیده «فرار مغزها» امروزه در همه جوامع، به عنوان یک معضل و مشکل بلکه بحران اجتماعی و فرهنگی مطرح است، چرا که مهاجرت نخبگان در گذشته، تابع عرضه و تقاضا و محدود به احتیاجات و نیازهای جامعه مقصد بوده و از این روی، همواره شکل منطقی و طبیعی به خود میگرفت و هرگز به عنوان یک معضل اجتماعی مطرح نبود.
اما به تدریج و با پیشرفت حیرتآور فناوری برخی کشورها از یک سو و عقب ماندگی بسیاری از کشورها از سوی دیگر و در نتیجه، پیشرفت فناوری در رشتههای گوناگون علوم و فراهم بودن وسایل و ابزارهای تحقیق و پژوهش و نیز آماده بودن شرایط زندگی و دستمزد مناسب در این کشورها، موجب شد که افراد متخصص و ماهر، فرهیخته و کارآزموده از سراسر جهان به این کشور سرازیر شوند و نوعی دشواری اجتماعی و عدم تعادل ساختاری از لحاظ نیروهای انسانی در کشورها را پدید آورند.
پدیده «فرار مغزها» در دوره کنونی برخلاف گذشته که مهاجرت نیروهای نخبه و متخصص امری طبیعی و منطقی مینمود و تابع عرضه و تقاضا بود، امروزه در بیشتر موارد، نه کشورهای مقصد و مهاجرپذیر نیاز به این همه مهاجر دارند و نه کشورهای مبدأ از وجود همه این نیروها بی نیازند، بلکه بر پایه یکی از آمارهای منتشره با این که کشورهایی مثل هند و پاکستان از نظر پزشک در تنگنا هستند، اما پزشکان آنها که در انگلستان ساکن شدهاند، درصد بالایی از جامعه پزشکی این کشور را تشکیل میدهند.
چه کسانی مهاجرت میکنند؟هرچند عنوان مهاجرت نخبگان شامل همه متخصصان، علمی و اداری میشود، ولی بیشتر مهاجران کسانی هستند که عمدتا خواهان پیشرفتهای اجتماعی و اقتصادی هستند و بیشتر در سه طبقه پزشکان، مهندسان و دانشمندان میباشند؛ برای نمونه، در یک گزارش، شمار پزشکان و مهندسان خارجی در آمریکا در سال 64 1963 به ترتیب، 29% مجموع فارغ التحصیلان پزشکی در دانشگاههای آمریکا و نیز 50% مهاجران به این کشور را تشکیل میدادند.
وضعیت کشورهای اروپایی به مراتب، نسبت به کشورهای افریقایی و آسیایی بهتر است، زیرا آمریکا هر چند قطب جاذبی برای جذب نخبگان دیگر کشورهاست، یگانه مقصد مهاجران نیست، کشورهای توسعه یافته و اروپای غربی نیز به نوبه خود، قطب جاذبی برای نخبگان سایر کشورها هستند؛ بنابراین، هر چند کشورهای اروپایی بخشی از نخبگان و متخصصان خود را به آمریکا میفرستند و در واقع، آنان جذب این کشور میشوند، این کشورها نخبگان سایر کشورها را به سوی خود جذب میکنند و این کشورها کسری نیروهای انسانی نخبه خود را از سایر کشورهای آفریقایی و آسیایی جبران میکنند.
از این روی، بدترین وضعیت را کشورهای آسیایی و آفریقایی دارند که با هزینههای گزاف ملی خود، اقدام به پرورش متخصصان و نخبگان میکنند و آنان را به دیگر کشورها تحویل میدهند.
جالب توجه آن که از میان 159 کشور مستقل دنیا، یکسوم جمعیت آنان، یعنی پانزده تا سی کشور جهان، 95 درصد بودجه نخبگان را در اختیار دارند و به همین دلیل، چون امکان و زمینه تحقیق و پژوهش در کشورهای توسعه یافته فراهم است، علاوه بر این که، محققان و نخبگان سراسر دنیا را به خود جذب میکنند، زمینه توسعه و پیشرفت پیش از پیش آنان را فراهم ساخته، شکاف و فاصله بین کشورهای توسعه یافته و توسعه نیافته را هر روز عمیق تر میسازند.
بیان مسأله:وضعبت پدیده مهاجرت نخبگان در ایران چگونه است؟فرار مغزها از ايران سابقه اي بيش از چهل سال دارد و به دوران پيش از انقلاب بازميگردد.
اما اکنون ميزان فرار مغزها از ايران به جايي رسيده است که ايران را جزو سه کشور داراي بالاترين ميزان فرار مغزها در جهان درآورده است. از هر 125 دانش آموز المپيادي ايران نود نفر در دانشگاههاي آمريکا تحصيل ميکنند. از هر 96 دانشجوي اعزامي به خارج، تنها سی نفر به ايران باز مي گردند.
نزدیک دو ميليون و پانصد هزار ايراني در خارج از کشور زندگي مي کنند که 60 درصد آنها مقيم آمريکا هستند. همچنين دو هزار نفر از استادان دانشگاه در آمريکا ايراني هستند و پنج هزار ايراني در آمريکا مدرک دکترا دارند.
بر پایه آمارها با سوادترين اقليتها در جامعه آمريکا ايرانيان هستند.تحقيقات ديگرى که در سطح دانشگاههاى معتبر ايران انجام شده نشان داده که به طور متوسط از هر هجده نفرى که از سوى دانشگاه براى کسب تخصص به کشورهاى توسعه يافته رفتهاند، تنها سه نفر به ايران بازگشتهاند.
متأسفانه از مهاجرت آمار متخصصان و تحصيلكردههاي كشور اطلاعات كاملي موجود نيست و آمارهاي موجود به شدت متناقض است؛ اما برای نمونه، برابر آمار منتشره در سال 1378 فقط 240000 نفر از ايرانيان مقيم آمريكا داراي مدرك تحصيلات عالي بودهاند. در همين زمان 120000 نفر از تحصيلكردگان عالي كشور در آلمان و فرانسه مشغول به كارند.
اين در حالي است كه برگزيدن واژه تحصيلكردگان عالي كشور، نميتواند به طور واقعي مفهوم مهاجرت نخبگان و نوابغ را نشان دهد. ولي به طور عام، مهاجرت اينگونه تحصيلكردگان و حتي مديران مجرب و صاحبان سرمايه را از كشور نيز از اين مقوله دانستهاند، چراكه براي حاصل شدن تجربه اين افراد سالها زمان مصروف شده است كه اكنون بايد افراد ديگري از صفر آغاز کنند.
به طور جديتر مهاجرت نخبگان را بايد در مهاجرت اساتيد دانشگاهها و نوابغ موفق در المپيادهاي علمي كشور كه امروزه معضل اساسي در توسعه علمي كشور به شمار ميآيد، دانست.
متأسفانه آمارهاي رسمي و غيررسمي حاكي از جذب درصد قابل توجهي از اين افراد توسط مراكز علمي و تحقيقاتي و دانشگاههاي آمريكاست. بديهي است كه علل اين روند متعدد است و طيفي از مسائل اجتماعي، سياسي و اقتصادي و نارسایيهاي علمي را در بر ميگيرد و تجزيه و تحليل اين علل مجال فراواني و پژوهشهاي ميداني گستردهاي را ميطلبد كه از حوصله اين مختصر بیرون است.
آنچه ميتوان به آن اشاره كرد اين است كه «مهاجرت مغزها بيشتر عملي حسابگرانه است تا احساسي. به عبارت ديگر، هر چقدر جاذبههاي مقصد و دافعههاي مبدأ بيشتر باشد و فرد از نظر ذهني و عيني گرايش و آمادگي بيشتر براي مهاجرت داشته باشد و منافع مهاجرت را نسبت به هزينهها و مشكلات آن بيشتر بداند، شانس مهاجرت افزايش خواهد يافت».
البته بايستي یادآور شد كه اين جاذبهها و منافع صرفاً مادي نیست، بلكه رعايت شأن و منزلت اجتماعي، امنيت شغلي و اجتماعي و تأمين شرايط لازم براي تحقيق و پژوهش از جمله اين عوامل مهم ميباشند. ايجاد ساز و كارهاي اجرايي و قانوني لازم براي نگهداشت اين ذخاير علمي، ميتواند تخفيف چشمگیري در اين روند ايجاد نمايد.
بنا بر گزارش جدید صندوق بین المللی پول (سپتامبر2009)، ایران رتبه نخست را در آمار مهاجرت نخبگان از میان 91 کشور در حال توسعه یا توسعه نیافته دنیا کسب کرده است.
صندوق بینالمللی پول در این مورد گزارش داده است که سالانه نزدیک 180 هزار ایرانی تحصیلکرده به امید زندگی و یافتن موقعیتهای شغلی بهتر از کشور خارج میشوند. این صندوق بین المللی در گزارش خود میافزاید که رقم خروج نزدیک 180 هزار نخبه تحصیلکرده از ایران، به معنی خروج سالانه پنجاه میلیارد دلار ارز از کشور است.
بنا بر این آمار هماکنون بیش از 250 هزار مهندس و پزشک ایرانی و بیش از 170 هزار ایرانی با تحصیلات عالیه در آمریکا زندگی میکنند و بنا بر آمار رسمی اداره گذرنامه، در سال 87 روزانه 3/2 نفر با مدرک دکترا، پانزده نفر با مدرک کارشناسی ارشد، و 5475 نفر با مدرک کارشناسی از کشور مهاجرت کرده اند.
این آمارهای تکان دهنده ـ که واقعا فاجعه آمیز است ـ باید خواب را از چشم مدیران دولتی و مسئولان عالی رتبه کشور برباید و «هم و غم» آنها این باشد که با برنامه ریزی اصولی و ایجاد فضایی مناسب زندگی در کشور جلوی این روند بنیان برافکن مهاجرت نخبگان را بگیرند و یا دستکم شیب صعودی مهاجرت نخبگان و تحصیلکردگان را کند کنند.
باید توجه داشت که مهاجرت هر نخبه تحصیلکرده از کشور، به معنای بر باد دادن فرصتهای توسعه ملی است و کشور را تبدیل به کارگاه مجانی توبیت نیروی انسانی متخصص برای کشورهای توسعه یافته دنیا میکند.
اگر آمار صندوق بین المللی پول درباره زیان پنجاه میلیارد دلاری فرار نخبگان از کشور درست باشد، باید گفت که سالانه از روند مهاجرت نخبگان از کشور معادل درآمد فروش نفت، زیان مالی و اقتصادی متحمل میشویم.
علل و عوامل مهاجرت نخبگان در ایرانالف) عوامل خارجی: كه میتوان به توسعه فناوری، فراهم بودن ابزار تحقیق و پژوهش در كشورها، عدم تعادل نیروی انسانی و... اشاره كرد.
ب) عوامل داخلی: این عامل به عنوان پدیده اصلی فرار مغزهاست كه خود شامل چند دسته همچون موارد زیر است: مسائل و مشكلات فرهنگی و آموزشی، نبود توسعه سیاسی، مشکلات اداری و سوء مدیریتی، فقدان توسعه اقتصادی.
1 ـ بي توجهي به جايگاه علم و عالم:به گونهای که آنقدر که در رسانهها مثلا خوانندگان، هنر پيشهها، وزشکاران، تجليل ميشوند، به چهرههاي ماندگار علمي، استادان برجسته و مبتکران و مخترعان و يا المپيادها احترام گذاشته نميشود.
2 ـ بي توجهي به پژوهش:بي توجهي به رشد کيفي و تحقيق و پژوهش در دانشگاهها يکي ديگر از اين عوامل است؛ يکي از عواملي که دانشجويان بسياري را به کشور آمريکا مي کشاند، عامل امکانات تحصيلي، تحقيقي، کامپيوتري و دادن کمکهاي تحصيلي رفاهي و بورسيههاست.
درسالهاي اخير، شمار دانشگاههای درون کشور بدون هيچ گونه برنامه مدوني و يا تناسب رشتهها با مشاغل گسترش يافته اند و توجه بيشتر به ارزشهاي کمي و کيفي بوده به طوري که روشهاي تدريس بسياري از کلاسها، صرفا مبتني بر تئوريها و حفظيات قديمي و سنتي است. به روز نبودن اطلاعات، استفاده از روشهاي سنتي و قديمي و ابزارهاي غير استاندارد، پايين بودن ميزان تحقيق و پژوهش در مراکز علمي و ناهماهنگي بين تحقيقات و کاربرد آنها و تخصيص بودجه نا کافي به امر تحقيق و پژوهش، ترويج و گسترش مدرک گرايي، از عوامل ديگري هستند که بيشترين نا رضايتي را در بين دانشجويان به دنبال داشته است.
3 ـ عوامل اقتصادي:مسلما يکي از عوامل اساسي است که بیشتر فرزانگان را جذب کشورهاي ديگر مي کند. وقتي که ميزان حقوق يک متخصص در خارج دهها برابر حقوق همان شخص در ايران است، مسلما فرد به فکر مهاجرت به آن کشور خواهد افتاد.
4 ـ عوامل سياسي و قانوني:از عوامل ديگر مهاجرت نبود مصونيتهاي سياسي و علمي جهت اظهار نظر و حاکميت گروههاي سياسي بر دانشگاهها و مراکز علمي و همچنين طولاني يا قديمي بودن قوانين در سيستم قضايي مملکت است.
5 ـ عوامل اجتماعي:يکي ديگر از عوامل فرار مغزها، نبودن شناخت قدر و منزلت تحصيل کردهها و نوع برخورد با آنهاست.
از آن جمله فراهم نشدن فرصتهاي مطلوب براي ارایه طرح و يا پروژههاي مطالعاتي آنهاست.
6 ـ عدم شايسته سالاري:بیشتر مشاغل به افراد بي صلاحيت و يا کم صلاحيت واگذار شده است و تنها 4 / 1درصد از کارآفرينان در بخشهاي صنعتي کشور مشغول به کارند.
واگذاري مشاغل بر اساس رابطه تا ضابطه، عدم تطابق شغل با تخصص و رشته افراد، بوروکراسي دولتي و انحصاري مشاغل از ديگر عواملي هستند که به مهاجرت نخبگان از کشور کمک کرده اند.
7 ـ انحصارات دولتي:يکي ديگر از عوامل مهاجرت نخبگان، بر پایه دیدگاههای کار شناسان، انحصارات دولتي است، به گونهای که از طرفي دولت به بهانه کوچک سازي از جذب نخبگان سر باز ميزند و از سوي ديگر در واگذاري فعاليتهاي کشور به بخش خصوصي طفره مي رود؛ بنابراین، جايي ديگر براي نخبگان باقي نمي ماند.
8 ـ ميزان اميد به آينده:هر چه اميد به آينده بيشتر باشد، ميزان مهاجرت تقليل پيدا مي کند، اميد به آينده جوانان درباره شغل آيندهشان، ميزان درآمد آنها توانايي تشکيل زندگي، ازدواج، خريد مسکن، ماشين، و ... و سرانجام ميزان امنيت کشور تماما ارتباط مستقم با ترک و عدم ترک مملکت دارند. افراد معمولا جذب کشورهاي مي شوند که از لحاظ جذابيت و اميد به آينده روشن اطمينان بيشتر داشته باشند.
پیامدهای فرار مغزهااز جمله عوامل فرار مغزها در کشور این است که ما به مسائل مادی (در مقایسه با سایر عوامل) بیشتر توجه میکنیم و انسانها و افراد را فراموش میکنیم. میپنداریم که هر کس ماشین و ابزار آلات فناوری داشت، خوشبخت است، در حالی که به عکس، هرچه کشور پیشرفته تر باشد، باید نقش عوامل انسانی در آن مهمتر، برجستهتر و بیشتر باشد؛ مثلاً نقش انسانها در کشور ژاپن 80 درصد است. به همین دلیل که عوامل انسانی در کشور ما کم رنگ است، بیشترین دغدغه کشور ما خارج نکردن ارز از کشور است، در حالی که ما هیچ توجهی به فرار مغزها نداریم. گویا، همین تغییر نگرش نسبت به افراد انسانی و توسعه انسانی در فرایند توسعه، عامل مهمی در کاهش پدیده فرار مغزهاست.
با نگاهی اجمالی به آمار و ارقام مربوط به پدیده «فرار مغزها»، پیامدهای بسیار ناگوار آن غیرقابل تصوّر مینماید: در یک سو، کشورهای صنعتی و به اصطلاح مقصد قرار دارند که عاملی مهم در جذب نخبگان کشورها به شمار میروند و منبع مهمی برای جذب نخبگان، دین راسک وزیر خارجه آمریکا، بر این باور است که مهاجرت برای آمریکا یعنی یک منبع بزرگ نیروی علمی و مغزی که بسیار گرانبهاست.
از سوی دیگر، کشورهای مبدأ هستند که همه سرمایه و هستی خود را تقدیم بیگانگان میکنند.
با نگاهی به آمار و ارقام، این معضل بیشتر آشکار میشود:هماکنون بیش از 000/150 نفر مهندس و پزشک ایرانی در آمریکا زندگی میکنند. تمام ورودیهای با رتبه دو رقمی کنکور سراسری دانشگاههای کشور، هر سال از بهترین دانشگاههای دنیا دعوت نامه دریافت میکنند. نزدیک نود نفر از 135 دانش آموزانی که در سه سال گذشته در المپیادهای علمی صاحب مقام شده اند، در یکی از بهترین دانشگاههای امریکا به تحصیل مشغول شدهاند.
بر پایه سرشماری 1990 آمریکا، نزدیک 220 هزار نفر خود را ایرانی تبار معرفی کرده اند و نزدیک 77 درصد آنان دارای تحصیلات دانشگاهی هستند. بنا بر آمار ارایه شده، تنها 1826 ایرانی عضو هیأت علمی تمام وقت و رسمی در دانشگاههای آمریکا و کانادا به تدریس مشغولند که با احتساب استادان نیمه وقت، نزدیک پنج هزار نفر میرسند. در حالی که تا پایان سال 1372 تعداد استادان و دانشیاران شاغل در ایران، 1500 نفر بوده که در سال 1375 به 2200 نفر رسیده و تعداد استادیاران نیز 6000 نفر بوده است.
بر پایه اظهارنظر مسئولان رسمی کشور، آمار مهاجران کشور بسیار شگفت انگیز است؛ در یک اظهارنظر رسمی آمده است: هرچند آمار مهاجران ایرانی از دو تا هفت میلیون نفر ذکر میشود، اما بر پایه آمار رسمی به دست آمده از تجربه کاری، میتوان گفت: نزدیک سه میلیون نفر از ایرانیان به صورت مهاجر در بیست کشور مهم جهان پراکنده اند که به ترتیب، در آمریکا 2/1 میلیون نفر، کانادا دویست هزار نفر، انگلستان 180 هزار نفر، آلمان 110 هزار نفر، فرانسه 100 هزار نفر، سوئد 90 هزار نفر، استرالیا 70 هزار نفر، اتریش و ایتالیا، هر یک 30 هزار نفر، یونان 10 هزار نفر و بلژیک، نروژ و اسپانیا، هر یک پنج هزار نفر زندگی میکنند.
همچنین در خصوص وضعیت اقتصادی مهاجران خارجی، به ویژه ایرانیان مقیم آمریکا، آمده است: آخرین آماری که اداره آمار ایالات متحده امریکا در سرشماری ده سال پیش ارایه کرده، نشان میدهد که 46 درصد مهاجران ایرانی دارای مدرک لیسانس و بالاترند و 42 درصد در ردههای بالای علمی و حرفه ای و 22 درصد صاحبان شرکتهای بزرگ تجاری، کارخانههای صنعتی بیمارستان و ورزشگاه میباشند و میانگین درآمد مهاجران ایران، 55 هزار دلار و میانگین درآمد شهروندان آمریکایی 35 هزار دلار است. در یک برآورد شگفت انگیز، خسارت ناشی از فرار مغزها در ایران، رقمی بالغ بر 000/000/000/400/30 تومان اعلام شده؛ هرچند که درست بودن این برآورد، مورد تردید جدّی است!
با این که این خسارت اختصاص به ایران ندارد و پدیده ای است عام و فراگیر، ولی باید اهتمام جدّی در رفع آن مبذول داشت. در زیر، آمارهای دیگری در این زمینه در چند کشور بیان میشود.
در سال 1995، 450 هزار نفر از تحصیل کردگان مصری در آمریکا، 6 هزار نفر در کانادا، 150 هزار نفر در استرالیا و 155 هزار نفر در اروپا بودند. در سال 1993، 130 هزار نفر از فارغ التحصیلان روسی به اروپا و آمریکا مهاجرت کردند. در سال 1989، 22900 متخصص، کشور شوروی (سابق) را ترک کردند. در سال 1990، 410 هزار نفر از متخصصان هندی به خارج رفتند که 30 درصد در آمریکا و 23 درصد در آسیای غربی و 11 درصد در اروپا مقیم شدند. درآمد آمریکا در سال 1995 از تحصیل دانشجویان خارجی یک میلیارد دلار بوده است.
در ایران نیز این آمار بسیار تکان دهنده است. چندی پیش وزیر علوم، تحقیقات و فناوری کشورمان اعلام کرد که در سال 1379، 220 هزار نخبه علمی، مدیریتی و صاحب سرمایه به یکی از کشورهای غربی مهاجرت کردند. این رقم در سال پیش از آن، نزدیک نود هزار نفر بود همچنین آمده است که از 175 نفر دارنده مدالهای المپیاد کشورمان در دو دهه اخیر نزدیک 92 درصد آنان به خارج رفته اند.
بررسی مقایسه ای پدیده مهاجرت نخبگاندر كشور ژاپن، دولت اين كشور سالانه چند صد نفر از دانش آموختگان رتبه اول دانشگاه توكيو در علوم مختلف را بلافاصله جذب دستگاه اجرايي كشور مينمايد و اين دانشجويان ممتاز به عنوان كارشناسان ارشد و مديران مياني سازمانهاي اداري ژاپن به تدريج مراحل تجربي كار را نيز آزموده و نهايتاً مغزهاي تشكيلات اجرايي ژاپن را تشكيل ميدهند. اينان آنچنان تربيت شدهاند كه ساعتها پس از پايان كار اداري رسمي تا پاسي از نيمه شب در محل كار خويش به انديشه و تدبير در امور مشغولند، به گونهای كه مردم به اين نخبگان دلسوز لقب قهرمانان ملي و يا فدایيان ملت ژاپن دادهاند و به نوعي ميتوان گفت كه سكاندار اصلي توسعه و پيشرفت ژاپن به شمار میروند؛ البته در برابر اين تلاشها دولت نيز متعهد به انجام خدماتي ويژه به آنهاست.
در كشورهاي اروپايي و آمريكا با ايجاد قطبها و شهركهاي علمي زمينه تحقيق و پژوهش را فراهم كردهاند و بدين وسيله گم شده محقق را كه انجام پژوهش و تحقيق است در اختيار او قرار ميدهند، چراكه پژوهشگر به راحتي نميتواند ابزار كار خود را جهت انجام تحقيق و پژوهش فراهم نمايد.
در كشورهاي جهان سوم چون اين شرايط و امكانات جهت جذب نخبگان فراهم نميگردد، هر سال تعداد زيادي از اين مغزها دفع ميگردند.
برخی از راهكارهایی که میتوان برای جلوگیری از مهاجرت نخبگان ارایه داد:
تمام استرتژیها بر این اساس است كه نخبگان بیشتری را نگه داریم و از دانش آنهایی كه رفته اند نیز استفاده كنیم.
برخی بر این باورند كه كشورهای مبدا باید با ارایه تسهیلاتی مانند كمتر كردن مالیات و افزایش امكانات مانع این امر شوند. باور دیگر آن است كه كشورهای مقصد نیز از پذیرش افراد از كشورهایی كه نیاز زیادی به آنها دارند خودداری كنند. از طرفی جلوگیری از مهاجرت نیز با توجه به شواهد تاریخی (آلمان و...) راهکار مناسبی نبوده و نخواهد بود و بسیاری بر این باورند كه با اختیار و حقوق فردی انسانها تضاد دارد.
شاید راهکاری كه به سادگی به ذهن میرسد، تربیت تعداد بیشتری از نیروها به عنوان پزشك و متخصص باشد، ولی هرچند به نظر میرسد این راهکار برای مدت كوتاهی موجب كاهش مشكلات این كشورها شود، با محدودیتهای زیادی از جمله كمبود منابع موجود روبهروست.
انتخاب افراد قبل از آموزش نیز میتواند راهگشا باشد. مطالعه ای در جنوب آفریقا نشان داد كه دانشجویان پزشكی در مناطق روستایی پس از پایان تحصیل بیشتر مایل به خدمت كردن در آن مناطق بوده اند و دانشجویان در مناطق شهری خدمت كردن در مناطق شهری را ترجیح میدادند.
راهكار دیگر بومی سازی است. برنامه آموزشی در بسیاری از كشورهای در حال توسعه، تقلیدی از برنامههای آموزشی كشورهای توسعه یافته است و این موضوع در مورد كشورهایی كه زمانی مستعمره بوده اند، چشمگیرتر است و متاسفانه این موضوع تنها به برنامه آموزشی دانشگاهها ختم نمی شود؛ برای نمونه، در آفریقا عقیده ای كلی وجود دارد كه كالاهایی كه از اروپا وارد میشوند، نسبت به كالاهای محلی ارجحیت دارند و این موضوع تا اندازهای عمومیت دارد كه حتی اگر گیاهی بزرگتر و با ویژگیهایی بارزتر باشد، اگرچه بومی است به آن Yachi Unu یعنی اروپایی میگویند و از سوی دیگر همان گیاه با كیفیتی پایین تر را Yab bb یعنی با منشأ بومی مینامند! كه این موضوع میتواند تا اندازهای با فرهنگ رایج در كشور ما نیز قابل مقایسه باشد.
بومی نبودن و شبیه بودن برنامه آموزشی به كشورهای توسعه یافته، باعث تسهیل هر چه بیشتر مهاجرت به آن كشورها میشود، اما برای بومی سازی برنامهها نخست باید ارزش آن از طرف عموم مورد پذیرش واقع شود كه با توجه به مثال آمده كار آسانی نخواهد بود.
در این میان برخی صاحبنظران، نظریه جدیدی مطرح میكنند و آن را Brain Circulation مینامند. در این تئوری برای Brain Drain جنبههای مثبتی هم در نظر گرفته میشود، مانند جابجایی دانش بین كشورها و كمك به پیشرفت علم و دانش؛ برای نمونه، سالانه 400 میلیون دلار از طرف نخبگان مهاجر برای كشور گانا ارسال میشود كه این مبلغ چهارمین منبع درآمد خارجی این كشور است؛ اما آیا این پولها مشكل مردم گانا را حل خواهد كرد؟
باور ونسكو بر این است كه با اجرای كارگاهها و دورههای آموزشی كوتاه مدت در كشورهای مبدا و دعوت از نخبگان مهاجرت نموده و نیز با ایجاد تسهیلاتی برای نخبگان كه بتوانند پس از مهاجرت همچنان از لحاظ علمی با كشور خودشان تبادل اطلاعات داشته باشند، میتوان لااقل تا حدی از سرعت این فرایند كاست و از مهاجرت دائمی نخبگان جلوگیری نمود. سازمانهای جهانی از وخیم تر شدن وضع موجود خبر میدهند تا جایی كه كمیسیون اقتصادی ملل متحد برای آفریقا و سازمان جهانی مهاجرت هشدار داده اند كه جلوگیری از فرار مغزها در آیند بسیار دشوار تر خواهد بود.
برای جلوگیری از فرار مغزها و جبران خسارتهای ناشی از آن در کشورمان، باید اقدامات جدّی در این زمینه صورت گیرد؛ برخی اقدامات کوتاه مدت و برخی نیز نیازمند برنامههای زیربنایی و بلند مدت است.
راهکار اساسی و مؤثر برای جلوگیری از پدیده «فرار مغزها»، ایجاد شرایط مناسب کار، تحقیق و پژوهش و دستمزد کافی و از بین بردن بی عدالتی و تبعیض است که خود موجب جلب نخبگان میشود.
از دیگر راههای جلوگیری از پدیده فرار مغزها، برنامه ریزی بلندمدت و حساب شده برای استفاده از نیروهای انسانی است و این امر باید مبتنی بر این اصل باشد که تربیت متخصصان باید بر پایه نیازها و متناسب با ظرفیتهای داخلی و به قدر نیاز باشد، تا کمکی اساسی به تحکیم زیربنای اقتصادی کشور باشد.
راهکارهای عملی برای جلوگیری از مهاجرت نخبگاندر کنار آموزشهای فنی و زیربنایی و به روز نخبگان، راهکار دیگر این است که این است که صندوقی بدین منظور در نظر گرفته شود تا فارغ التحصیلان دانشگاهی، به محض فراغت از تحصیل و تا زمانی که موفق به پیدا کردن شغل و کاری مناسب نشده اند، از این صندوق وامهای اشتغال، حق بیمه بی کاری و مانند آن دریافت دارند.
نظارت بر فارغ التحصیلانی که به خارج میروند و ارتباط عاطفی با آنان از دیگر راهکارهای جذب نخبگان است.
نظارت بر رشتههای علمی مورد نیاز بدین صورت که دولت بر اساس نیازهایی که دارد، اقدام به آموزش و تربیت کادر مجرّب و مورد نیاز خود کند و در مقابل، تعهد کند که به فارغ التحصیلان و نخبگان تربیت یافته کاری مناسب واگذار نماید، از دیگر اقدامات مؤثر است. بدین صورت افزون بر آن که از هدر رفتن نیروهای نخبه و ذخایر انسانی جلوگیری میشود، شاهد پویایی و بالندگی و توسعه همه جانبه کشور خواهیم بود.
تأسیس مرکز کاریابی برای فارغ التحصیلان و نخبگان دانشگاهی از جمله اقدامات بایسته است تا دانشجو پیش از فراغت از تحصیل بتواند بنا بر علاقه و نیاز، شغل آینده خود را انتخاب کند و به محض فراغت از تحصیل در مراکز مورد نیاز، به خدمت گمارده شود.
ارتباط صنعت و دانشگاه از جمله عوامل مهمی است که موجب جلوگیری از فرار مغزها میشود. نبود ارتباط بین دو نهاد و عدم تناسب آموزشهای نظری با فعالیتهای عملی از جمله عوامل مهم پدیده فرار مغزهاست؛ یعنی در دانشگاه به مباحث صرفا نظری پرداخته میشود و در صنعت، که محل کار و عمل و میدان است، این مباحث کارایی لازم را ندارد. ارتباط این دو مرکز مهم از جمله عوامل قطع وابستگی و علاقهمند ساختن دانشجو و جذب سرمایهها و اشتغال زایی در صنایع است.
باید به این دشواری بزرگ به عنوان یک پدیده ملی نگاه شود. دولت و مجلس و رسانههای همگانی نسبت به حل آن عزم ملی از خود نشان دهند.
وجود ثبات و آرامش سیاسی و همدلی، همکاری و وحدت نیروهای خودی و احزاب سیاسی و مسئولان زمینه ساز ثبات و آرامش روحی افراد خواهد بود و این خود زمینه ساز حل بسیاری از مشکلات.
احترام و توجه بیشتر به علم، دانش، خلّاقیت و تحصیل ضروری است. نخبگان و تحصیل کردگان جامعه باید در صدر توجه مسئولان فرهنگی و رسانههای همگانی قرار گیرند. علاوه بر این، باید ستادهای ویژه ای تشکیل شود و مشکلات مادی و معنوی فارغ التحصیلان و نخبگان کشور را خارج از برنامه و به صورت ضربتی حل نمایند.
تأسیس شهرکهایی برای محققان و تأمین همه نیازهای علمی، تحقیقاتی، مادی و معنوی آنان در این مجموعه، به گونه ای که آنان بتوانند با خیالی آسوده به حل معضلات علمی و فرهنگی جامعه همت گمارند، مطلوب است. روشن است که برای هر مجموعه علمی همسویی، میتوان چنین کاری کرد؛ بخش صنعت، بخش کشاورزی، بخش خدمات، علوم انسانی، علوم پایه و....
تجدیدنظر جدّی در وضع دانشگاهها و بودجههای تحقیقاتی آنان و تخصص اعتبارات و امکانات ویژه ای برای آنان در راستای تحقیق و پژوهش باید مورد توجه باشد.
تغییر ساختار نظام آموزشی، تغییر نظام حاکم بر مؤسسات آموزش عالی، گماردن افرادی شایسته و فارغ از گرایشهای سیاسی، حزبی و جناحی بر صدارت آنها، از جمله عوامل مؤثر در جلوگیری از پدیده فرار مغزهاست و سرانجام آنچه از همه مهمتر است، اصلاح مفاسد اداری و حاکمیت روابط شخصی و جناحی بر آنهاست.
نقشه راهشوراي عالي انقلاب فرهنگي در جلسه 519 مورخ 27/3/1382 سياستها و راهكارهاي كاهش مهاجرت نخبگان را به اين شرح تصويب كرد:
1. سياستهاي كاهش روند مهاجرت نخبگان و متخصصان از كشور1ـ1. ساماندهي شيوههاي جذب و استخدام هزينهبگيرها در نظام آموزش عالي كشور،
1ـ2. ارایه امكانات ويژه به نخبگان،
1ـ3. ارایه اطلاعات بيشتر به نخبگان درباره ظرفيتها و توانمنديهاي علمي و پژوهشي كشور،
1ـ4. توسعه ظرفيت و افزايش سطح آموزشها و دورههاي كارشناسي ارشد و دكترا بر مبناي نيازهاي توسعه كشور،
1ـ5. تحكيم مناسبات و علايق اجتماعي و عاطفي نخبگان با علايق ديني و ملي،
1ـ6. تلاش در راستای پاسداشت منزلت اجتماعي نخبگان و متخصصان و نهادينه شدن توليد فكر و انديشه به ارزش عمومي در جامعه،
1ـ7. تعميق انديشهها و باورهاي ديني در ميان نخبگان و متخصصان،
1ـ8. تقويت تعاملات و ارتباطات بين دانشمندان و پژوهشگران و تقويت انجمنهاي علمي،
1ـ9. و تدوين مقررات تسهيل كننده در امر كارآفريني براي صاحبان تخصص.
2. سياستهاي بازگشت نخبگان و متخصصان به كشور2ـ1. عنايت به منزلت اجتماعي نخبگان و متخصصان و اطلاعرساني به آنان از نيازها و امكانات علمي كشور و دعوت از ايشان براي بازگشت به كشور،
2ـ2. جمعآوري آمار كمي و كيفي متخصصان ايراني مقيم خارج،
2ـ3. جمعآوري برنامههاي پژوهشي و نيازهاي تخصصي و ظرفيتهاي استخدامي مراكز علمي و صنعتي بخش دولتي و خصوصي،
2ـ4. برگزاري نشستهاي علمي منطقهاي بين دانشمندان و مسئولين براي دستيابي به روشهاي واقعي در راستای بازگشت نخبگان به كشور،
2ـ5. و اعطاي اعتبارات و تسهيلات به مراكزي كه بتوانند با امكانات و برنامههاي خود زمينه جذب نخبگان و متخصصان خارج از كشور را فراهم کنند.
3. سياستهاي استفاده از توان تخصصي نخبگان و متخصصان خارج از كشور3ـ1. جمعآوري آمار و ارقام مستند از نخبگان و متخصصان و توان آنها در زمينههاي گوناگون علوم،
3ـ2. شناسايي نيازهاي اساسي و حياتي مراكز علمي، دانشگاهي و صنعتي كشور،
3ـ3. بستن قرارداد با نخبگان و متخصصان براي هدفهاي آموزشي، راهاندازي طرحها و پشتيباني علمي از طرحهاي پژوهشي،
3ـ4. و بهرهگیری از تواناييهاي نخبگان مهاجر (از راه دور) با استفاده از فناوري نوين اطلاعاتي و بهرهمندي از محيط الكترونيكي و رايانهاي به عنوان مكمل دانشگاههاي كشور.
4. دستگاههاي اجرايي ذيربط و تهيه دستورالعملها4ـ1. وزارت علوم، تحقيقات و فناوري و وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي موظفند در مدت شش ماه پس از ابلاغ اين مصوبه، آييننامهها و دستورالعملهاي اجرايي سياستها و راهكارهاي فوق را تهيه و ابلاغ كنند،
4ـ2. نهادها و دستگاههاي زير موظفند در خصوص موارد تعيين شده با وزارتخانههاي فوق همكاري نمايند،
4ـ2ـ1. وزارت آموزش و پرورش در خصوص بندهاي 1ـ6 و 2ـ1،
4ـ2ـ2. وزارت امور خارجه و سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي در خصوص بندهاي 2ـ2 و 3ـ1،
4ـ2ـ3. سازمان مديريت و برنامهريزي در خصوص بندهاي 1ـ1، 2ـ2، 1ـ6 و 2ـ5،
4ـ2ـ4. سازمان صدا و سيما در خصوص بندهاي 1ـ3 و 1ـ6،
4ـ2ـ5. نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها در خصوص بندهاي 1ـ5 و 1ـ7،
4ـ2ـ6. شوراي پژوهشهاي علمي كشور در خصوص بند 1ـ4،
4ـ2ـ7. شوراي اشتغال در خصوص بند 1ـ9،
4ـ3. و هيأت نظارت و بازرسي موظف به پيگيري و نظارت بر اجراي اين سياستها و راهكارها و ارایه گزارش به شوراي عالي انقلاب فرهنگي است.
منابع:رضا منصوری، «نگرشی بر وضعیت تحقیقات در ایران»، فصلنامه سیاست علمی و پژوهشی، ش اول، 1370،
حسین شهیدزاده، «فرار مغزها، مشکل بزرگ جهان سوم»، / اطلاعات سیاسی، اقتصادی، ش 44 و 45
حسن وقوفی، فرارمغزها، تهران، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی زاهد
فصلنامه علوم، تحقيقات و فناوري. سال دوم شماره سوم
خبرنامه آموزش عالي شماره 3 اسفند ماه 1378 سال اول
ماهنامه گزارش، ش 56
مصوبه جلسه مورخ 27/03/1382 شوراي عالي انقلاب فرهنگي
گزارش صندوق بینالمللی پول سال 2009