اخلاق، ضرورت است یا فضیلت؟برای تأمل در این پرسش، بد نیست نخست در موردی بیندیشیم که نویسنده و خواننده این مختصر، در این چند روز، با آن دست به گریبان بوده است و از درک درست علت و حکمت آن ناتوان.
قطع اینترنت در موارد بسیار و پایین بودن سرعت آن در همه ساعات روز، مسألهای است که پرسنده بسیار دارد، اما پاسخگویی در کار نیست؛ متولیان یک به یک از زیر بار مسئولیت شانه خالی میکنند و کسی نمیداند از که باید مسئولیت بخواهد.
به این مورد از زوایای بسیار میتوان نگریست و حتی از آن آموخت (البته اگر آموزندهای در کار باشد که گویا نیست!).
یکی از این زوایهها، که اگر مهمترین نباشد از مهمترینهاست، تبیین اخلاقی آن است. البته از این نگاه نیز بحثها بسیار است.
با رعایت اختصار، اندکی در این مورد درنگ میکنیم:ـــ کاربران اینترنت با قراردادی، مشترک یکی از شرکتهای خدماتی در این زمینهاند. در هر قراردادی، به قاعده، باید حقوق و منافع دو طرف و نیز مسئولیتهای متقابل ایشان آمده باشد. یکی از ارایهدهندگان خدمت در این زمینه، شرکت مخابرات است. از این شرکت چند پرسش میتوان پرسید:
ـــ آیا در قراردادی که با مشترکان اینترنت بسته، تعهدات خود را یادآور شده است؟ اگر پاسخ منفی است، چرا و اگر مثبت است، آیا در این قرارداد نوشته است که اگر به تعهدات خود عمل نکرد، چگونه باید خسارت وارده به مشترک جبران شود؟ آیا اساسا خسارات احتمالی به مشترک، احصا و ارزشگذاری شده است؟ آیا تاکنون شرکت مخابرات به هیچ یک از مشترکان خدمان اینترنتی خود از این بابت، خسارتی پرداخت کرده است و دستکم آیا مسئولان مخابرات تاکنون به دلیل نقض قرارداد و عمل نکردن به تعهدات خود از طرف مقابل عذر خواستهاند؟
آیا مدیران این شرکت تاکنون به این دلیل با هیچ یک از مقصران یا خاطیان درون سازمان خود، برخورد کردهاند؟
ممکن است مسئولان محترم شرکت مخابرات برای هر یک از این پرسشها، پاسخهایی داشته باشند طولانی؛ اما آیا انتظار دارند کسی این پاسخها را از ایشان بپذیرد؟
در نوشتههای پیشین، همواره گفته شد که اخلاق، ضرورت زندگی آدمی در اجتماع است؛ ضرورت!
مشکل شاید این باشد که ما گمان میکنیم، اخلاق، «فضیلت» است؛ بنابراین، اگر از آن برخوردار باشیم، برتری و حسن است، ولی اگر دارای آن نباشیم، وضعیت عادی است.
تأمل در مواردی از قبیل آنچه گفته شد، نشان میدهد که اخلاق نه فضیلت، زینت و یا تجمل آدمی برای زیست جمعی، که ضرورت این نحوه از زندگی است و آدمیزادگان بدون برخورداری از آن، نمیتوانند در «مدینه» بزیند و «تمدن» بسازند.
گویا، بدون اخلاق، «اعتماد» لازم برای زندگی جمعی، میان آدمیان پدید نمیآید و کیست که شک داشته باشد در این که آنچه اجزای منفرد انسانی را به جامعه سالم تبدیل میکند و ضامن دوام و بقای این جمع است، چیزی جز اعتماد متقابل میان اعضای آن است؟!
با رشد و توسعه خرد مدنی، آدمیان چیزهایی ساختند برای ارتقا، انتظام و صیانت از «اعتماد متقابل اجتماعی». یکی از این ساختهها، قرارداد است و با قرارداد است که آدمیان هم برای تثبیت و تداوم حداقلی از اخلاق، پشتوانه حقوقی ایجاد کردند و هم آن را شاخصی قرار دادند برای اندازهگیری میزان پایبندی یکدیگر به این حداقلها.
جامعه پیشرو و برتری طلب، البته، نمیتواند به حداقلها در هیچ زمینهای و از جمله اخلاق بسنده کند؛ اما اگر جامعهای به این حداقلها هم پایبندی نداشت، دربارهاش چه میتوان گفت؟
مختصر این که در هر وضعیت اجتماعی، گونهای از اخلاق و هنجارهای اخلاقی ضرورت دارد و هرگز نمیتوان سودای گونهای از زیست جمعی داشت، ولی از اخلاق چشم پوشید، زیرا اخلاق چیزی نیست، مگر مجموعه قراردادهایی که این نحوه از زیستن را ممکن میکند و البته از همین سخن هم پیداست که هر چه جامعهای در جامعه بودن خود تمامتر باشد، از سطح بالاتری از اخلاق برخوردار خواهد بود.
اکنون اگر به پرسش نخستین بازگردیم، میتوان گفت که بدون حداقلی از اخلاق، «مدینه» شکل نمیگیرد و آنان که خیال ساخت «تمدن» برتری طلب دارند، جز با نگاه حداکثری به اخلاق، چنین نتوانند کرد.
در واقع، برخورداری حداکثری از اخلاق، شرط لازم یک تمدن هژمونیک است. بنابر این، برخورداری از حداقلی از اخلاق، شرط ضروری ایجاد جامعه است؛ اما توجه حداکثری به اخلاق، رویکرد و فضیلت جامعه برتری طلب است.
نگاه را اگر بگردانیم، سوگمندانه باید گفت: جامعهای که افراد و ارکان آن از حداقلهای اخلاق بیبهره باشد از صورتی از «مدینه» برخوردار است که مصداقی در «واقعیت» ندارد؛ چنین جامعهای در مرحله پیش از تمدن میزید.
و سرانجام آن که درک آنچه گذشت، بسیار ساده است، ولی پذیرش آن سخت تلخ و دشوار مینماید؛ بیپذیرش آن البته رشد و تعالی در سراپرده عدم است!