وعدهها: ( فرهنگ و هنر) حميد شاهآبادي، معاون هنري ارشاد در نشست خبري که 28 فروردين ماه سال 90 در سالن کنفرانس تئاتر شهر برگزار شد، موسيقي نواحي را ريشهدار و اصيل توصيف کرد و از انتشار يک آلبوم موسقايي ويژه هر منطقه با پشتيباني کامل ارشاد خبر داد؛ سال به خط پايان رسید و هنوز آلبومي منتشر نشده است. همچنان که 23 ارديبهشت، همزمان با برگزاري جشنواره موسيقي نواحي در کرمان از ساخت 9 پايگاه در استانهايي چون گلستان، سيستان و بلوچستان، خراسان، کرمانشاه و... گفت و با تاکيد به اين موضوع اشاره کرد که برآنيم تا پايان سال 90، دو پايگاه در زاهدان و بندر ترکمن بنا کنيم تا علاقهمندان در آن به آموزش موسيقي بومي بپردازند؛ اين وعده هم محقق نشد تا گواهي باشد بر اينکه موسيقي محلي، بي پشتيبان است و از هيچ محلي شنيده نميشود.
موسيقي بومي، يکي از گونههاي موسيقي است که با همه ظرفيتها و قابليتهايش ناديده گرفته شده است. هنري كه بيبهره از پشتيبانيهاي مادي و معنوي متوليان فرهنگي است. مسئولان فرهنگي هنوز نميدانند تلاشهاي فردي کساني چون محمدرضا درويشي در اين زمينه راه بهجايي نميبرد؛ کساني که هنوز به ضرورت گردآوري نغمههايي که در گذار از سنت به مدرنيته کمرنگ و فراموش ميشوند پي نبردهاند. از اينروست که وزارت ارشاد و معاونت هنري آن در تحقق وعدههاي خود نمي کوشند و تنها به وعده و وعيد بسنده مي کنند، بيخبر از اينکه با حلوا حلوا گفتن، دهان شيرين نميشود.
موسيقي، زباني بدون مرز است که همه انسانها با هر زبان و مليتي، ظرافتهاي آن را درمييابند و با اين هنر آسماني ارتباط برقرار ميکنند. گويا متوليان فرهنگي اين مرزوبوم، چنين حقيقتي را درک نکرده و زمينههاي رشد و بالندگي موسيقي را فراهم نکردهاند. هستند کساني که دلشان ميخواهد با موسيقي نواحي ديگر آشنا شوند و بيگمان اين نوع موسيقي با گوناگوني که دارد ميتواند براي گردشگران، جالب و جذاب باشد اما هيچ مکان و زماني در استان هاي کرمانشاه، کردستان، خراسان، بوشهر و... وجود ندارد تا گردشگران در آن با موسيقي ويژه اين مناطق آشنا شوند و صداي دف و تنبور و چگور و دوتار و نيانبان بشنوند و بر مسئولان سازمان ميراث فرهنگي است که با کمک شهرداري به ساخت فضاهايي اينچنين بپردازند.
صدا و سيما، يکي ديگر از سازمانهايي است که در کنار وزارت ارشاد و سازمان ميراث فرهنگي ميتواند به معرفي موسيقي بومي و حفظ و نگهداري آن بپردازد اما چنين نکرده است؛ پس نميتوان از نسل جوان انتظار داشت، پاسدار گونهاي از موسيقي باشد که ارزشهايش را نميشناسد. وقتي تلويزيون، تار و سهتار و ويولن را پشت گلدان پنهان مي کند چگونه مي توان انتظار داشت نوجوان و جوان ايراني ، موسيقي خود را بشناسند و به سمت آنچه «موسيقي لوسآنجلسي» ميخوانند، کشيده نشوند؟
چند بار در تمام اين سال ها ، تصوير و موسيقي کساني چون حسين عليزاده، محمدرضا شجريان، کيهان کلهر، حاج قربان سليماني، شيرمحمد اسپندار و رضا سقايي از رسانه ملي پخش شده است؟! معاون هنري ارشاد در حالي موسيقي بومي را اصيل و ريشهدار ميخواند که هنرمندان موسيقي نواحي با فقر دست و پنجه نرم ميکنند و در بيخبري متوليان فرهنگي ميميرند بياين که آب از آب تکان بخورد. مگرخانه شيرمحمد اسپندار را آب نبرد يا زلزله بم، خانه پروين غلامشاهي را ويران نکرد؟! مگر نه اينکه ماشاءالله بامري که او را صداي موسيقي بلوچستان ميناميدند، توان پرداخت هزينههاي درمان خود را نداشت؟
حالا چه موسيقي محلي را اصيل بدانند چه ندانند دردي از نوازندگان محلي درمان نميشود آنان که بيمه دارند و نه حداقل حقوق ماهانه؛ حتي ديگر توان اين را ندارند که با سيلي، صورت خود را سرخ کنند. حالا ساخت مکتبخانه و انتشار آلبوم، نوشداروي بعد از مرگ سهراب است چراکه با مرگ هر عاشيق، عاشيق ديگري به دنيا نميآيد و حاج قربان، آخرين بخشي خراسان است. شيرمحمد اسپندار، تنها کسي است که دونلي مي نوازد و موسيقي بومي، با همه ظرفيتهايش، نعش آن شهيد عزيزي است كه بر دستان ما جاي گرفته؛ نه توان نجات دادنش در ماست و نه به خاك سپردنش.