«کنت والتز»، تئوریسین مشهور آمریکایی که یکی از مهمترین نظریهپردازان روابط بینالملل در پنجاه سال گذشته و بنیانگذار مکتب نو واقعگرایی در روابط بینالملل است، به تازگی در نوشتهای آورده که باید به ایران اجازه داد تا به دانش فنی لازم برای تولید سلاح هستهای برسد.
در این باره باید گفت، با وجود این که مقامات جمهوری اسلامی ایران اعلام کردهاند این کشور به دنبال سلاح هستهای نیست، اما وی در مقالهای با نام «چرا ایران باید بمب داشته باشد؟» به این موضوع میپردازد.
در مجله «فارینافرز» آمده است، دسترسی ایران به سلاح هستهای، سبب ایجاد تعادل در موازنه قدرت و ثبات در منطقه خاورمیانه و منافع غرب خواهد شد. به دلیل اهمیت دیدگاه این نظریهپرداز، در نوشته حاضر پس از مروری بر مهمترین اصول و مبانی نظریه نو واقعگرایی، دیدگاه نظریهپرداز نامبرده درباره پیامدهای هستهای شدن جمهوری اسلامی ایران بررسی خواهد شد.
نظریه نئورئالیسم یا رئالیسم ساختاری در اواخر دهه ۱۹۷۰ در پاسخ به انتقاد گوناگونی که به نظریه واقعگرایی (رئالیسم کلاسیک) مطرح شده بود و برای علمیتر کردن و اصلاح این نظریه در ادبیات روابط بینالملل ظهور یافت. رئالیستها، مانند مورگنتا و توماس هابز، سرشت شرور انسان را عامل جنگ جهانی میدانند، در حالی که نئورئالیستها، نبود مرجع اقتدار مرکزی یا آنارشی در نظام بینالملل را علت اصلی جنگ در نظام بینالملل میدانند.
از نگاه نئورئالیسم، رفتار و فعالیت دولتها در حوزه روابط بینالملل، بیشتر با توجه به زور و فشاری که از طرف محیط رقابتی نظام بینالمللی بر آنها وارد میشود، قابل توضیح هستند. در واقع نئورئالیستها بر این باورند که در نظام بینالملل، فشار ساختاری وجود دارد که باعث میشود، همه دولتها با همه ویژگیها و تواناییهایی که دارند، تحت تأثیر این فشار در یک راه ـ که همان منافع و امنیت ملی است ـ حرکت کنند.
در همین راستا، «کنت والتز» به عنوان بنیانگذار نظریه نو واقعگرایی بر این باور است، دولتها با وجود تفاوتهای فرهنگی، ایدئولوژیکی، قوانین اساسی و افراد در همه جنبههای اصلی کارکردی شبیه یکدیگرند و تنها تفاوت عمده میان دولتها به میزان بسیاری ناشی از تواناییهایشان است. وی میگوید، هرچند رسما دولتها با هم برابرند، از نظر عینی یا ذاتی نابرابرند.
از سوی دیگر والتز میگوید، از آنجایی که قدرتهای بزرگ سود بیشتری از سیستم بینالملل میبرند، بنابراین نه تنها مدیریت سیستم بینالملل بر آنان لازم است، بلکه به باور وی ارزشمند نیز است. نئورئالیستها روابط بینالملل را مبتنی بر همکاری و درگیری میدانند و همانند رئالیستها امنیت ملی و بقا را جزو مهمترین موضوعات سیاست خارجی میدانند. از نظر آنان زور یا تهدید به استفاده از زور، همچنان کارآمدترین ابزار حکومتداری است.
حتی در دوره جهانی شدن دولتها باید به دنبال منافع خود باشند و دولتها همچنان خودخواهانه در پی ارتقای ارزشهای خود هستند. از نظر کنت والتز جهان در بینظمی و هرج و مرج همیشگی قرار دارد. این هرج و مرج موجود در نظام بینالملل، به این معناست که دولتها پیش از هر چیزی بایستی به فکر تأمین امنیت خود باشند. در عین حال آنها به هیچوجه نمیتوانند روی کمک دیگران حساب کنند؛ بنابراین، باید همیشه آماده باشند تا خطرات را از خود دور کنند.
بر پایه اصول نوواقعگریانه فوق، والتز در مقاله خود درباره هستهای شدن جمهوری اسلامی ایران استدلال کرده که باید به ایران اجازه داد به دانش فنی لازم برای تولید سلاح هستهای برسد. به باور او، ایجاد تعادل در موازنه قدرت به منطقه خاورمیانه ثبات خواهد بخشید.
او میگوید، بسیاری از سیاستگذاران آمریکایی و اروپایی بر این باورند که دستیابی ایران به سلاح هستهای، بدترین گزینه برای غرب است ـ و این در واقع همان چیزی است که دولت اسرائیل هم همواره آن را تکرار میکند ـ اما از نظر وی، هستهای شدن ایران احتمالا بهترین گزینه خواهد بود؛ گزینهای که بیشتر از هر گزینه دیگر، میتواند ثبات را به خاورمیانه بازگرداند.
در واقع مبنای تحلیل کنت والتز بر این اصل است که سلاحهای هستهای، سلاحهای کشتار جمعی هستند و در یک جنگ هستهای، احتمال نابودی طرفین وجود دارد؛ بنابراین، او معتقد است، از زمان پایان جنگ جهانی دوم، دولتهای دارای سلاح هستهای، هرگز به منافع حیاتی دولت هستهای دیگری حمله نکردهاند و گذر نزدیک به هفتاد سال بدون بروز جنگی عمده در میان قدرتهای بزرگ در تاریخ کاملا بدون سابقه بوده است.
در واقع والتز به عنوان یک نو واقعگرا، موازنه قدرت را عامل ایجاد صلح میداند. به نظر او، ایجاد تعادل در موازنه قدرت به منطقه خاورمیانه ثبات خواهد بخشید. به این ترتیب، او بر این باور است که یک ایران هستهای، باعث موازنه قوا در خاورمیانه میشود. به اعتقاد وی، این موازنه هماکنون به سبب هستهای بودن اسرائیل برقرار نیست.
از سوی دیگر، والتز با بهره از منطق بازدارندگی بر این باور است که خطر هستهای شدن ایران بیش از اندازه بزرگنمایی شده و اگر رهبران آن کشور به سلاح هستهای دست یابند، به دلیل نگرانی از آغاز یک درگیری هستهای، رفتار معقولتری از خود نشان خواهند داد. وی با اشاره به این که کشورهای هند و پاکستان از زمان تأسیس پاکستان تا دستیابی به سلاحهای هستهای، سه بار وارد جنگ شدهاند، تأکید میکند، این دو کشور در این مدت، خویشتنداری بیشتری در روابط با هم نشان دادهاند.
والتز همچنین با اشاره به هستهای شدن اسرائیل در دهه ۱۹۶۰ میلادی، این ادعا را که دستیابی ایران به سلاح هستهای، سبب آغاز یک مسابقه تسلیحاتی در میان کشورهای عربی منطقه خواهد شد، رد میکند.
در مجموع والتز بر پایه دیدگاه نو واقعگرایانه خود، که محیط بینالمللی را مبتنی بر هرج و مرج میداند و کشورها برای بقای خود در درون آن، ناچار به نگه داشتن موازنه قدرت و افزایش توانایی نظامی خود هستند و همچنین با استفاده از منطق بازدارندگی سلاح هستهای، معتقد است، دسترسی جمهوری اسلامی ایران به این گونه سلاحها، نه تنها موجب بیثباتی در منطقه خاورمیانه نخواهد شد، بلکه سبب ایجاد تعادل در موازنه قدرت و ثبات و افزون بر آن، به گفته وی، رفتار معقولتر رهبران این کشور در عرصه جهانی خواهد شد.