زیارت، دیدن بناهای معروف یا آثار هنری گوناگون، دیدن مناظر جذاب یا مسابقات ورزشی، شنا و تفریح در سواحل، پیاده روی در کوه و دشت، آشنایی با فرهنگهای گوناگون، چشیدن غذاهای متفاوت، درمان، خرید کالاهای مختلف و موارد بسیاری از این دست، ممکن است انگیزه نخست آغاز سفری باشد که به آن توریسم (برگرفته از turns در زبان لاتین) یا گردشگری میگویند؛ صنعتی پرسود در جهان که در کشور ما قدرت تأمین مخارج خود را هم ندارد!
به گزارش «تابناک»، ششم مهر ماه در حالی روز جهانی جهانگردی (۲۷ سپتامبر) نام گرفته که این روز در تقویم کشورمان آغاز هفته گردشگردی شناخته میشود؛ هفتهای که به ابتکار مسئولان کشورمان و احتمالا به دلیل پاسداشت هرچه بیشتر این مناسبت شکل گرفته اما در فصل شروع مدارس واقع شده و هیچ سنخیتی با فصل گردشگری ندارد!
برای درک این موضوع کافی است که بدانیم، سازمان جهانی گردشگری سازمان ملل با نامگذاری این روز ـ در پایان فصل در نیمکره شمالی و آغاز فصل در نیمکره جنوبی ـ به دنبال ارزیابی موفقیتهای کسب شده در فصل رونق گردشگردی جهانی (حد فاصل ماههای می تا آگوست؛ تقریبا از نیمه اردیبهشت تا نیمه شهریور) بوده که بر پایه تقویم میلادی، یک سوم ابتدای سال فصل سرد محسوب شده و ارزیابی رونق گردشگردی در این ماههای زمستانی و بهاری، به عنوان مبدایی برای پیش بینی میزان رشد این صنعت در زمان رونق گردشگری به شمار میآید؛ حال آنکه این دست برنامهریزیها در کشور ما جایی نداشته و برعکس، روال جاری کشورمان نشان از هدفگذاری در هفته پیش روی دارد.
به عبارتی بهتر، سازمان جهانی گردشگری در حالی در آخرین گزارش خود احتمال میدهد که تعداد گردشگران جهانی در فصل اوج این صنعت در سال جاری میلادی از مرز ۴۱۵ میلیون نفر بگذرد که رصدهای این نهاد در چهار ماه ابتدایی سال، حکایت از رشد گردشگردی در مناطق گوناگون جهان دارد؛ ۲۸۵ میلیون گردشگر (با احتساب اقامت حداقل یک شب) طی ماههای ژانویه تا آوریل ۲۰۱۲ که نشان از رشد ۵ درصدی به نسبت مدت مشابه سال ۲۰۱۱ دارد.
اکنون کافی است تا به نامگذاری هفته گردشگردی در کشورمان بپردازیم تا تفاوت ماهوی روز جهانی گردشگری و هفته ایرانی این مناسبت برایمان روشنتر شود:
به گزارش
پایگاه اطلاع رسانی دولت، معاون گردشگری کشور برنامههای هفته گردشگری را با توجه به نامگذاری روز جهانی جهانگردی به عنوان «گردشگری و انرژیهای پایدار» خواند و گفت: نامگذاری روزهای هفته گردشگری که از ششم مهر ماه آغاز و تا دوازدهم مهر ماه ادامه دارد، به ترتیب عبارتند از: روز اول «گردشگری، میراث طبیعی و پایدار»، روز دوم «گردشگری، میراث معنوی، تمدن ایرانی اسلامی»، روز سوم «گردشگری، رسانه و آموزش»، روز چهارم «گردشگری، سرمایه ملی، جایگزین درآمدهای نفتی»، روز پنجم «گردشگری، سرمایهگذاری، رونق و شکوفایی اقتصادی»، روز ششم «گردشگری، استانداردسازی، ارتقای کیفیت خدمات» و روز هفتم نیز «گردشگری، هنر ماندگار و مفاخر ایرانی».
البته این نامگذاری هفتگی، سوای «
برگزاري 1000 جشنواره، همايش و نمايشگاه و افتتاح200 پروژه عمراني» بوده وبه گونهای عجیب، یادآور آغاز برنامهریزی برای گردشگردی کشور در پایان فصل رونق این پدیده است، چراکه نامگذاری روز جهانی گردشگری بر خلاف رویه مسئولان داخلی، در آغاز سال میلادی رقم خورده و این روز جهانی در حقیقت به منزله زمان برگزاری جشن سومین صنعت بزرگ جهانی (پس از نفت و خودروسازی) بوده و به این مناسبت هر ساله و چرخشی یکی از شهرهای پر رونق از نظر گردشگری به عنوان میزبان این جشن معرفی میشود؛ جشن امسال هم فردا در «ماس پالماس» اسپانیا برگزار خواهد شد تا در آن شرایط صنعت گردشگری جهانی در یک سال گذشته و افقهای پیش رو، بحث و بررسی شود.
این در حالی است که در نمونه داخلی با هفتهای روبهرو هستیم که سرشار از جشنواره و همایش خواهد بود و در کمال ناباوری به رغم واقع شدن در پایان فصل مسافرتهای تفریحی، تازه روزهای آن نامگذاری شدهاند!
نشان روز جهانی گردشگری در سال 2012 که با موضوع «گردشگري و انرژي پايدار: توان بخشيدن به توسعه پايدار» در اسپانیا برگزار خواهد شد.
بدین ترتیب بر خلاف آماری که در زمان انتشار حکایت از افزایش مسافرتهای نوروزی، گردش های تابستانی، سفرهای زیارتی و ... دارند، در هفته گردشگری نه پیشرفتهای حاصل شده مورد بررسی قرار میگیرد و نه افقهای گسترش این صنعت مطرح میشود تا گرهی از مشکلات پیش روی آن گشوده شده و این مناسبت تنها در حد نامگذاری چند روز پاس داشته نشود!
این اتفاق از این روd دردناکتر میشود که بدانیم میهنمان در زمره مطرحترین کشورهای جهان از لحاظ جاذبههای تاریخی، طبیعی و فرهنگی بوده اما متأسفانه همواره از فقر جاذبههای گردشگری رنج برده و سهم بسیار نازلی از صنعت گسترده گردشگری در جهان داراست.
جاذبه گردشگری چیست؟ برای تعریف این اصلاح لازم است که نخست به انواع امروزی گردشگری اشارهای داشته باشیم:
امروزه در وضعیتی هستیم که مسافرتهای غیر تجاری بر خلاف گذشته، تنها محدود به زیارت نبوده و از چنان رشد چشمگیری برخوردار بوده که حتی به علوم بسیار مدرنی مانند فضانوردی هم سرایت کرده است. این در حالی است که حتی کارکرد این سفرها از انحصار نوع تفریحی هم خارج شده و به مواردی چون گردشگری درمانی یا گردشگری علمی هم رسیده، اما طبیعی است که نوع تفریحی آن هم به موارد بسیاری تقسیم شده و به بوم گردشگری (اکوتوریسم یا همان گردش در طبیعت با تأکید بر طبیعت جاندار)، زمین گردشگری (ژئوتوریسم یا گردش در طبیعت با تاکید بر طبیعت بیجان)، گردشگری ورزشی (برای پرداختن به ورزشی خاص)، گردشگری فصلی (مسافرت به نقاط سردسیر در فصول گرم سال و بر عکس) و... رسیده است.
ناگفته پیداست که به رغم گستردگیهای بوجود آمده، هنوز لذت بردن از مناظر طبیعی و دیدنی اماکن دیدنی هنوز رایجترین انگیزه سفرهای تفریحی به شمار آمده و کشورمان نیز از این قاعده مستثنا نیست؛ همان گونه که هر بار و با فرا رسیدن هر فراغتی، موج حرکت مردم در مسیرهای منتهی به یکی از نقاط دیدنی و یا اماکن معروف، بر این امر مهر تأیید میزند.
صحبت از پتانسیل خاصی است که به وفور در سراسر پهنه جغرافیایی کشورمان به چشم میخورد، چراکه ایران سرزمینی تاریخی و چهار فصل است که شرح و تفصیل منابع گوناگون گردشگری آن دست کم برای خودمان حکم زیره به کرمان بردن را دارست.
اما آیا این منابع سرشار تاریخی، مذهبی، طبیعی و... جاذبه گردشگری (tourist attraction) به شمار میروند؟ برای پاسخ به این پرسش باید کمی فنیتر به ماجرا بنگریم؛ به طور کلی، دو گروه جاذبه وجود دارند: جاذبههایی که توسط بشر به وجود آمدهاند و جاذبههایی که طبیعت در اختیار ما قرار داده است. بهتر است که از این جاذبهها، به عنوان منابع گردشگری یاد کنیم، چراکه بخش عمده گردشگری به تجارت آن مربوط میشود و اصولا به همین دلیل از آن به عنوان «صنعت» یاد میشود.
به عبارت سادهتر، هنگامی میتوانیم از یک منبع گردشگری به عنوان جاذبه یاد کنیم که بتوانیم در کنار پدید آوردن یک تجربه واقعی گردشگری برای گردشگر در آن محل، فعالیتهای تجاری را هم فراهم کرده و ساماندهی کنیم؛ به زبان سادهتر، جاذبه گردشگری یعنی بهره گیری اقتصادی از منابع موجود که این موضوع، گاه ملزوماتی را شامل خواهد شد که به روشنی در بسیاری از نقاط دیدنی کشورمان به چشم نمیخورد.
برای نمونه، توجه کنید که آیا قلعه ستبر و با شکوه «کرشاهی» در شرق آران و بیدگل را میتوان به صرف قدمتی که تا زمان ساسانیان تخمین زده میشود، یک جاذبه گردشگری نامید؟ آن هم در شرایطی که از فرط مهجوریت شاید نامش به گوش خیلیهایمان (حتی مردمان شهرهای مجاور آن) نخورده است، چه برسد به اینکه از کمترین امکانات مانند نگهبانی برخوردار باشد؟ یا مثلا میتوان بسیاری از آرامگاههای مشاهیر کشورمان را جاذبه دانست اما گاه زمان بازدید از آنها به گونهای تنظیم شده که تنها ساعات محدودی از روز مجاز به شمار آمده و حتی در روزهای تعطیل، تعطیل هستند؟
اصلا بیایید از این زاویه به موضوع بنگریم که گاه برای یافتن یک عمارت تاریخی و یا حتی ادامه مسیر به سمت یک جاذبه طبیعی مثل آبشار، لازم است که ذرهبین به دست گرفته و کوچکترین تابلوهایی که ما را به آنجا رهنمون میکنند، رصد کنیم؛ دریغ از چاپ یک نقشه که راهنمای شناسایی کاندیدای ورود به جرگه «جاذبه گردشگری» برای آن منبع دیدنی باشد!
اکنون کافی است که به این موارد، موضوعاتی مانند دسترسی نداشتن به سرویسهای بهداشتی، نبود راهنما در مواردی که نیاز به معرفی اثر باشد، نبود امکانات رفاهی جانبی مانند فروشگاههای عرضه مواد خوراکی و موارد بسیاری از این دست را بیفزاییم تا تازه دستمان بیاید که چرا بسیاری از منابع گردشگری در کشورمان حتی قادر به تأمین مخارج خود (به فرض حقوق کارکنانشان) نیستند.
اینجاست که درخواهیم یافت در مقابل منابع سرشار گردشگری که داریم، کمتر جاذبه گردشگری فراهم کرده و حتی ساختهایم. اکنون لازم است یک بار دیگر یادآوری کنیم که در آستانه آغاز «هفته» گردشگری قرار داشته و قرار است هفت روز را به برگزاری همایش و سمینارهای رنگارنگ بگذرانیم.