5 ماجرای باور نکردنی از غسالخانه بهشت زهرا(س)

سید هادی کسایی‌زاده
کد خبر: ۲۷۹۷۶۹
|
۲۹ مهر ۱۳۹۱ - ۱۰:۳۵ 20 October 2012
|
774663 بازدید
|
دهان پر از "کرم" پیرزن، مرده ای که بوی گلاب می داد، جنازه‌ای که سر و صدا می کرد، مرده توی خواب روی سنگ غسالخانه و وقتی که شهدا دخترم را شفا دادند پنج خاطره باورنکردنی از غسالهای بهشت زهرای (س) تهران است.

به گزارش خبرنگار مهر، بهشت زهرا (س) نام بزرگ‌ترین گورستان در استان تهران است. فعالیت این گورستان رسماً در سال ۱۳۴۹ خورشیدی آغاز شد و نخستین درگذشته به نام محمدتقی خیال در تاریخ 3 مرداد ماه 49 در قطعه ۱ ردیف ۱، شماره ۱ به خاک سپرده شد.

گورستان بزرگ پایتخت که 40 سال از عمرش می گذرد روزانه 130 میت را در خود جای می دهد. در این میان قبرکن ها، غسال ها، مداح ها، نیروهای خدماتی و حتی نگهبانان سرباز هم با هر یک فراخور مسئولیت خود با اموات سرو کار دارند ولی غسالها بیشتر از همه سرو کارشان با میت ها است و شاید نشستن پای خاطرات آنها خالی از لطف نباشد. البته باید بالای این گزارش و خاطرات نوشت +15 !

دهان پر از "کرم" پیرزن

یکی از غسال ها به نام موسوی می گوید: مدت های زیادی در بخش غسالخانه مسئول تحویل جنازه بودم. اینجا بعضی ها مسئول کشیک شب هستند تا جنازه هایی را که شب توی منزل فوت می کنند و جوازشون توسط دکتر صادر شده و شبانه به بهشت زهرا (س) حمل میشود را تحویل بگیرند.

یک شب یک خانم سالمندی را آوردند که تحویل گرفتیم، فردا صبح که می خواستیم برای شستشو بفرستیم خانم های غسال گفتند که از گوشه دهان این بنده خدا کرم های ریز زنده در حرکت بود، خیلی چندش‌آور بود، از روی کنجکاوی ماجرا را برای یکی از بستگانش که کمی آرام تر بود و آدم با تجربه و دنیا دیده ای به نظر می رسید، تعریف کردم و اون بنده خدا بعد از چند بار استغفار گفت: این خانم مرحومه از بستگان ماست و یک ایراد بزرگ داشت که آدم بسیار بد دهنی بود و دائم به این و آن حرف رکیک و ناسزا می گفت و هیچ کس از زخم زبان اون در امان نبود و حتما دلیلش همین می تواند باشد. از تعجب هاج و واج مانده بودم. آرام از پیرمرد عذرخواهی کردم و به داخل برگشتم.

مرده ای که بوی گلاب می داد

یک بار پیرمردی را آوردند که اصلا به مرده شبیه نبود، چهره روشن و بسیار تمیز و معطری داشت. وقتی پتو را کنار زدم بوی گلاب می داد.

آنقدر تمیز و معطر بود که من از مسئول غسالخانه تقاضا کردم خودم شخصا این پیرمرد را بشورم و غسل بدهم، همه بوی گلاب را موقع شستشو و وقتی که آب روی تن این پیرمرد می ریختم حس می کردند. وقتی که کار غسل و کفن تمام شد بی اختیار در نماز و تشییع این پیرمرد شرکت کردم، بیرون برای تشییع و خاکسپاری اش صحرای محشری به پا بود. از بین ناله های فرزندانش شنیدم که گویا این پیرمرد هر روزش را با قرائت زیارت عاشورا شروع می کرد. از بستگانش دقیق‌تر پرسیدم، گویی این پیرمرد به این موضوع شهره بود، آدمی که هر روزش با زیارت عاشورا شروع می شد...

جنازه‌ای که سر و صدا می کرد

عبدالحسین رضایی یکی از نیروهای بهشت زهرا می گوید: سال ها راننده آمبولانس بودم. یک روز رفته بودم سطح شهر که جنازه ای را به بهشت زهرا(س) منتقل کنم. خیلی برای تشییع معطلم کردند و ما را این طرف و آن طرف بردند. چندین بار جنازه را از توی ماشین درآوردند و تشییع کردند و دوباره گذاشتن توی ماشین. نزدیک ظهر بود که رضایت دادند جنازه را به بهشت زهرا(س) منتقل کنیم.

در مسیر اتوبان صالح آباد داشتم رانندگی می کردم. حواسم به جلو بود که یکباره شنیدم از کابین عقب با مشت محکم می کوبند به شیشه پشت سرم. خودم نفهمیدم چطور و با ترس و عدم تعادل توقف کردم. وقتی ماشین ایستاد شنیدم یکی فریاد می زنه باز کن! باز کن! اول تصمیم گرفتم فرار کنم ولی بعد از چند ثانیه خودم را جمع و جور کردم و دستگیره را برداشتم و با وحشت آرام آرام رفتم به سمت کابین عقب و با فاصله و ترس زیاد درب عقب ماشین را باز کردم.

دیدم جنازه سر جای خودش آرام و راحت خوابیده. یکباره جوانی لاغر اندام که از ترس رنگش پریده بود چالاک پرید پائین! پابه فرار گذاشت. به سمت بیابان فقط می دوید، انگار در مسابقه دو سرعت شرکت کرده بود. کمی که رفت ایستاد! برگشت به پشت سرش نگاه کرد. با اینکه خیلی دور شده بود، آهسته و با شرمندگی برگشت. در حالی که به شدت عصبانی بودم ولی خنده ام هم گرفته بود. گفتم: آخه تو این عقب چیکار می کردی؟ نگفتی من سکته می کنم؟ مگه نمی دونی سوار شدن عقب ماشین حمل جنازه ممنوعه؟ می خوای منو از نون خوردن بندازی؟ خلاصه اینکه گویا این جوان توی یکی از آن دفعه ها که جنازه را برای تشییع پیاده کرده بودن یواشکی پریده بود بالا و من متوجه نشده بودم. برای اینکه تنبیه بشه گفت: حالا تا بهشت زهرا(س) پیاده بیا تا حالت جا بیاد...!

مرده توی خواب روی سنگ غسالخانه

مریم آثاری نسب در بیان خاطراتش می گوید: ساعت کاری تموم شد، مثل همیشه آماده رفتن به منزل شدیم و باز مثل روزهای دیگر توی راه بازگشت به جسدهایی که در آن روز دیده بودم فکر می کردم. اون شب چون خیلی خسته بودم زود به خواب رفتم و خواب عجیبی دیدم. خانمی را که برای شستشو به غسالخانه آورده بودند، زنده بود و دست و پایش را با زنجیر بسته بودند و روی سنگ گذاشتنش و شروع به شستن کردند، فقط انگار جای سیلی و ضربه روی صورتش بود، در خواب خیلی منقلب شدم.

گریه کردم و برایم خیلی عجیب بود. صبح در حالی که درگیر تعبیر این خواب در ذهنم بودم به بهشت زهرا(س) آمدم و برای کار روزانه آماده شدم. در ابتدا قبل از شروع کار برای همکارانم ماجرای خوابم را تعریف کردم. حتی اینکه آن خانم چه لباسی پوشیده بود و یا روی کدام سنگ او را می شستند.

آن روز تا غروب جنازه ها را شستیم و همه چیز عادی بود. زمان استراحت شد و رفتیم برای آماده شدن و رفتن. در حال پوشیدن لباسهامون بودیم که عده ای از همکارانم رو صدا زدن که جنازه ای برای شستن آورده اند. چند لحظه ای از رفتن آنها نگذاشته بود که دیدم با تعجب و سراسیمه آمدند که آثاری، آثاری بیا همون رو که می گفتی آوردند! خشکم زد. با صدای لرزان گفتم: چه می گویید؟ چی شده؟ من، من گفتم؟ آهسته آهسته با ترس عجیب رفتم داخل غسالخانه! باور کردنی نبود، نه تنها من بلکه آن روز 14 یا 15 نفر بودیم. همه این صحنه را دیدند. روی پاهام نمی توانستم بایستم. خانمی سیلی خورده! چه می بینم! چند لحظه بعد به خودم آمدم. رفتم از اقوامش ماجرا رو بپرسم، یکی از بستگانش گفت: چند سال پیش بر اثر فشارهای روحی زیاد این بنده خدا مجنون میشه و در حالت شدید روحی قرار می گیرد.. آن را با زنجیر به تخت تیمارستان می بستند. این اواخر هم حال بدی داشت، تا اینکه خودش رو از پشت بام تیمارستان به پایین می اندازد و فوت می کند...

ماجرای خیلی عجیب بود. ارتباط این بنده خدا با خواب من! گیج بودم. خودم آن را شستم و بدنش رو با برگهای قرآن پوشاندم و به نوعی تطهیرش کردم و خدا رو قسم دادم به قرآنش، که ببخشدش و بیامرزدش.

وقتی که شهدا دخترم را شفا دادند

یادآوری این موضوع هم من را آزار میدهد. سال 87 بود. 18 سال داشت و با سرطان دست و پنجه نرم می‌کرد. دخترم رو میگویم. خدای من! چه لحظات سنگینی بود. نمی توانستم این غصه بزرگ رو تحمل کنم. عزیزترین هدیه خداوند به من و همسرم‌، جلوی دیدگانمان داشت آب می‌شد. حتی تصورش غمگین کننده است. تمام راه‌ها را رفته بودیم. در نهایت نظر پزشک‌ها این بود که برای مداوا باید به خارج از کشور اعزام بشود. کشور آلمان رو باز به توصیه پزشک انتخاب کردیم و رایزنی‌های اولیه هم انجام شد.

 این روزها تقریباً همه همکارانم در سازمان بهشت زهرا(س) به خصوص آنهایی که با من تو یک اتاق و یک ساختمان کار می‌کردند مشکل من و خانوادم رو می‌دانستند، هرکسی به هر نحوی که می‌شد همدردی و همراهی می کرد و سعی داشت به من روحیه بدهد. یک روز خیلی اتفاقی آقای صادقی‌فر مسئول بخش اجرایی سازمان را دیدم. آن روز اتفاقاً از روزهای قبل خیلی حالم بدتر بود. صادقی فر حالت اضطراب و نگرانی رو در من دید کمی من را آرام کرد و روحیه داد. با آقای صادقی فر خداحافظی کردم و گفتم: من را دعا کنید. رفتم به اتاق کارم و روی صندلی پشت میزم نشستم. ساعت انگار گذر زمان رو فقط به من نشان می داد! تلفن زنگ زد، دو ساعتی از آمدنم به اتاق می‌گذشت و من متوجه نبودم بی اختیار گوشی رو بر داشتم. آقای صادقی فر بود. گفت: بعد از اینکه شما رو آشفته حال دیدم خیلی فکر کردم. یک پیشنهاد دارم. بیا همین الان بر و قطعه 24 سر مزا ر شهید "جهان آرا" و از خداوند به واسطه ایشان حاجتت رو بخواه، تقاضا کن که واسطه بشود و شفای دخترت رو از خداوند بگیرد. من فقط گوش می‌کردم باورش سخته ولی گوشی رو گذاشتم و بلند شدم. این بار انگار می‌دانستم چه می‌کنم و چه می‌خواهم. خانم سیادتی یکی از همکارام رو همراه کردم  و رفتیم قطعه 24 گلزار مقدس شهدا و قبر شهید محمد جهان آ را.

وای که بر من چه گذشت، آن‌لحظات و دقیقه‌ها. آنچه در دل داشتم خالی کردم و گفتم و گفتم! بی حال و بی اختیار برخاستیم و برگشتیم‌! نمی‌دانم چند ساعت با جهان آرا صحبت کردم و چه می‌خواستم فقط یادم هست که دیگر نمی‌توانستم با کسی صحبت کنم و چیزی بگویم. غروب شد و من به خانه رفتم. فقط چند روز گذشته بود که خدا دخترم رو شفا داد. خدایا شکرت، نمی‌خواهم در پایان چیزی بگویم،  کسی که این خاطره رو می‌خواند خودش قضاوت می‌کند. خدایا شکرت!

منبع: مهر
اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما تبلیغ پایین متن خبر
مطالب مرتبط
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۳۱
در انتظار بررسی: ۲۶
انتشار یافته: ۸۱۴
علي
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۱۲ - ۱۳۹۱/۰۷/۲۹
خاطرات جالبي بود
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۰:۵۳ - ۱۳۹۳/۰۱/۲۹
درود بیکران بر روان پاک تمام شهیدان که انقدر در درگاه حق تعالی مقربند که واسطه فیض می شوند
ناشناس
|
Germany
|
۱۱:۱۶ - ۱۳۹۱/۰۷/۲۹
باز هم خرافات
پاسخ ها
حميد
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۲:۱۲ - ۱۳۹۱/۰۷/۲۹
نميشد جور ديگه ابراز وجود كني؟
هميشه كساني هستند كه به خاطر ديده شدن خلاف جريان آب حركت مي كنند
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۷:۴۵ - ۱۳۹۱/۰۷/۳۰
بنده خدا وقتی خدایی نکرده گذاشتند توی قبر اون موقع فرق خرافات و واقعیات رو بهتر درک می کنی.
ناشناس
| United States of America |
۱۱:۵۱ - ۱۳۹۱/۰۷/۳۰
به هوش باش عزیز! لحظه مرگ نزدیک است...
جواد
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۱:۵۴ - ۱۳۹۱/۰۷/۳۰
سلام اقاي نا شناس
حتي اگر هم خرافات بود كه نبود حرمت اسم شهيد را بايد نگه داشت ما مديون اين شهدا هستيم اگر زمان جنگ سر بازي يا منطقه رفته بودي به هيچ وجه اينگونه قضاوت نمي كردي
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۲:۰۱ - ۱۳۹۱/۰۷/۳۰
برات متاسفم
ناشناس
| United States of America |
۱۳:۱۲ - ۱۳۹۱/۰۷/۳۰
تو راحت باش و حال زندگیتو ببر ولی بدون که هر لحظه داری به خوابیدن روی سنگ غسالخانه نزدیک می شی غافل!
محمد علی
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۳:۲۷ - ۱۳۹۱/۰۷/۳۰
نمیدونم دختری یا پسر ولی مشخصه جوونی خیلی بی تجربه هنوز سرت بسنگ نخورده که دنبال چاره بگردی انشاالله هم که برایت اتفاق نیفتد اینها خرافات نیست بلکه مثل خورشید تابانند عزیزم اون چشم بند سیاه را از چشمهایت بردار تا خورشید را ببینی
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۳:۴۱ - ۱۳۹۱/۰۷/۳۰
راست میگی منم باور نمیکنم
الم
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۷:۴۳ - ۱۳۹۱/۰۷/۳۰
ما ایرانیها یک ضرب المثل داریم شاید به درد اینجا بخورد که میگوید جهاندیده بسیار گوید دروغ
من بانظر شما موافقم
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۹:۲۴ - ۱۳۹۱/۰۷/۳۰
در مورد هرکدام میبایست جداگانه نظر داد برخی وقایع قابل درک است و استدلال خود را دارد
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۹:۴۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۰۱
اینها حقیقت واقعی زندگیه
ناشناس
| United States of America |
۱۰:۱۲ - ۱۳۹۱/۰۸/۰۱
ما مردمی هستیم که تا معجزه ای در کار نباشد انسانیت را باور نمی کنیم.حالا اگر از دهان یک جسد کرم هم بیرون نمیامد باید فحش داد؟
محمد2
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۱:۰۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۰۱
برادر یا خواهر عزیز هرگز نگو خرافاته اینها مقربان درگاه الهی هستند من خودم مشکلی داشتم که با همین وضعیت مواجه شدم انشاءاله که کسی با مشکل مواجه نشه به حق باری تعالی
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۲:۵۰ - ۱۳۹۱/۰۸/۰۱
موافقم .خرافات
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۴:۲۶ - ۱۳۹۱/۰۸/۰۱
بابا عقل کل معلومه از قدرت خدا بیخبری.وقتی شستت میفهمی خرافات بودن یانه؟
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۹:۰۲ - ۱۳۹۱/۰۸/۰۱
باز هم حقیقت.
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۵:۳۸ - ۱۳۹۱/۰۸/۰۶
غصه نخور عزیزم بزودی با چشمات اینها رو خواهی دید
محمد
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۲:۰۹ - ۱۳۹۱/۱۲/۱۸
داداش منی که هنوز به نظر دیگران عاقل نشدم و نسبتا بچه هستم میدونم که اینا خرافات نیست چون من خیلی مثل تورو دیدم عقیده و ذهن شماهارو شستن خودتم متوجه نمیشه (محمد15ساله)
فرامرز
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۷:۲۷ - ۱۳۹۲/۰۱/۰۸
اقای محترم تو اگه میفهمیدی یه جوون مث تو رفته و نمگم بخاطر دینش به خاطر وطنش به خاطر ناموسش به خاطر این که تو شهر های اشغال شده به زنهاو دخترای مملکتش تجاوز نشه و بخاطر خیلی چیزای دیگه....جونشو فدا کرده وفقط یه پلاک یا کمتر از اون رو هم برا مادرپیرش کذاشته هیچوقت این حرفو نمیزدی...خدا به ادمایی که همه چیزشونو میدن هرچی بخواد میده...ایشالله بفهمی این چیزا رو.
میلاد توکلی
| Germany |
۲۲:۳۷ - ۱۳۹۲/۰۴/۲۱
برات متاسفم. شما ها نه اینا بلکه همه چیز را خرافات می بینید
سمیرا
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۷:۲۳ - ۱۳۹۲/۰۵/۰۲
اینا خرافات نیست عین واقعیت این شمایی که همه چیز رو به چشم خرافات میبینی امیدوارم به صراط مستقیم هدایت بشی
ایمان
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۶:۲۱ - ۱۳۹۲/۰۵/۰۳
واقعا خیلی توهی مغزی
سپیده
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۵:۲۸ - ۱۳۹۲/۰۵/۰۶
چقد قلب ها تاریک شده که به این ها میگن خرافات.
چیزهایی که با چشم دیده شده.ایشالا خدا هدایتشون کنه
محمدجواد
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۳:۴۶ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۷
بیچاره ترین شخص دنیاتویی که حقیقت محض روخرافه میگی.
خداهدایتت کنه.
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۰:۰۰ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۸
كاملا خرافات
sina
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۶:۳۰ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۹
بد بخت یه روز خودت دچار یه چیزی میشی می بینی اون موقع حتی دیگه خر هم سر قبرت سنگ قبرتو نگاه کنه . بیچاره برو توبه کن و اگر نه بد بخت میشی .
بشري
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۲:۴۲ - ۱۳۹۲/۰۶/۰۳
دوست عزيزخداعاقبت همه روبخيركنه وازجمله شمارو.
سلام
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۲:۰۷ - ۱۳۹۲/۰۶/۰۶
خداییش راسته من باچشم خودم تاحالا 3بارمعجزه دیدم
محسن حسنی
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۱:۴۲ - ۱۳۹۲/۰۸/۲۵
منم چون گناهام زیاده وقرار این بلا ها سرم بیاد میگم خرافاته
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۹:۱۸ - ۱۳۹۲/۰۹/۱۱
چیزی به اسم خرافات تو دین وجود خارجی نداره.
زهرا
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۲:۰۱ - ۱۳۹۲/۱۰/۰۸
به جوانی و پیری نیست....حتما برات یه همچین اتفاقی میوفته و از نزدیک لمس میکنی
رضا
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۶:۲۵ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۶
باباجان حضرت صالح از دل کوه شتر بیرون آورد با اینکه امثال شما با چشم خودشون دیدند اما باور نکردند
مسعود
| Germany |
۲۰:۱۰ - ۱۳۹۲/۱۱/۰۸
شايد براي بعضي ها خرافات باشه ولي من خودم سال 1386 دربخش ccuبيمارستان دي تهران بعلت سكته قلبي بستري شدم شرايط مرگ راداشتم بعدازتزريق امپول مخصوص سكته قلبي علايم حياتي ازم قطع شد درحاليكه قلبم كاملا ايست كرده بود درشرايط كما تمام محيط وحتي تمام خانواده ام را دراطرافم ميديدم .دقيقا دستگاه شوك و اقدامات پزشكان معالجم رامشاهده ميكردم همسروفرزندانم شديدا متاثربودند ومن باخنده باانهاصحبت ميكردم وميگفتند مرگ راحته كه ضمن محاوره باخانواده چشمم رابازكردم و شنيدم يكي ازپزشكان باخنده گفت علايم حياتي بيمار برگشت و وقتي اطرافم نگاه كردم همسروفرزندانم نبودندوهمسرويكي ازپسرام دربيرون بخش منتظر نتيجه بودند . فلذا من مرگ خودم را كاملااحساس كردم وخداراشاكرم كه هنوززنده ام وبه راحت مردن خودم واقفم
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۲:۱۰ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۳
عزيزم اينهاواقعيت هست برو مناطق جنگي اينهاراباچشم خودت ميبيني ودرك ميكني
نسرین
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۷:۵۳ - ۱۳۹۳/۰۱/۱۳
معجزه خداست عزیزم خرافات چیه. چرا خودتونو با این چیزا .ول میزنید
امیر اسماعیل
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۲:۴۲ - ۱۳۹۳/۰۲/۰۸
خدا در قرآن میفرماید:کسی را که در راه من کشته شده اند مرده نپندارید بلکه زنده و در نزد من روزی میگرند.
آرش
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۰:۰۳ - ۱۳۹۳/۰۲/۲۳
کسی که میگه اینا خرافاته یعنی به قدرت خدا ایمان نداره.یعنی میگه خدا نمیتونه.
امیرمهدی
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۳:۴۲ - ۱۳۹۳/۰۳/۰۷
سلام اگه فکرمیکنی که این حرفها خرافاته بهت پیشنهادمیکنم که یه سربری قطعه26 شهداجنب شهدای مکه سر مزار شهید پلارک تا ببینی که سنگ مزار این شهید بزرگوار بوی گلاب تازه ومعطر میده.مادر این شهید گفته بود که هر روز زیارت عاشورا میخونده/
امیر
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۵:۴۳ - ۱۳۹۳/۰۳/۲۲
خرافات نیست عزیز این ها حتی عجیب نیست ک انها را خرافه مینامی
مهدی
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۲:۴۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۴
راس میگی
مهدی
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۲:۴۳ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۴
راس میگی
رضا
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۲:۴۴ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۴
راس میگی
ظافر
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۷:۵۷ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۴
اقاي ناشناس اطمينان داشته باش يه روزي به خاطر اين طرز فكرت پشيمان ميشوي
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۰:۲۷ - ۱۳۹۴/۰۳/۳۱
این چیزا که برا شما خرافاته برا ما خاطرست
مهنا
| Iran (Islamic Republic of) |
۲۲:۳۴ - ۱۳۹۴/۱۱/۲۰
منم باور ندارم. همه ش الکیه
شاغلام
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۲۱ - ۱۳۹۱/۰۷/۲۹
خيلي جالب بود
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۱:۱۹ - ۱۳۹۴/۰۳/۰۹
جالبههههههه
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۲۴ - ۱۳۹۱/۰۷/۲۹
بله

خدا را شکر
محمدجواد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۲۴ - ۱۳۹۱/۰۷/۲۹
خدا انشاء اله همه مارا عاقبت بخیر کند . شهدا امام زادگان عشقند و مزارشان زیارتگاه اهل یقین . برای من هم یک مشکل پیش آمده بود و از دوستان شهیدم خواستم که مشکل مرا بر طرف کنند و الحمد الله بخیر گذشت
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۷:۴۴ - ۱۳۹۱/۰۷/۳۰
برای نرخ دلار هم خواهش کن شاید درست شد
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۲۶ - ۱۳۹۱/۰۷/۲۹
خاطره آخري خيلي تكان دهنده بود.
شهدا به ما هم كمك كنيد. انشاء الله
علیرضا نیکخواه
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۲۸ - ۱۳۹۱/۰۷/۲۹
منکرین معاد بخوانند و منصفانه تفکر کنند!!!!
پاسخ ها
آواتار
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۷:۰۱ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۵
سلام حاج علی برو قبض بنویس
علی احمدی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۳۲ - ۱۳۹۱/۰۷/۲۹
خدایا ی مهرتبانتر از مادر و بابا . خدای لطیفتر از اشک چشم . خدای نور در تاریکی و ظلمت . الهم عجل لولیک الفرج
پاسخ ها
پارسا
| Netherlands |
۱۱:۴۵ - ۱۳۹۱/۰۷/۳۰
خیلی زیبا گفتی ....
ممنون.
زهرا
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۷:۳۸ - ۱۳۹۳/۰۴/۲۵
الهی آمین
چه نظر قشنگی
خدای مهربونم خواهش می کنم پیش خودت و آدم های با آبروت شرمنده مون نکن
به حق مهربونی بی نهایتت
مهدی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۳۴ - ۱۳۹۱/۰۷/۲۹
عالی
پاسخ ها
علي
| - |
۱۲:۲۷ - ۱۳۹۱/۰۸/۰۱
خيلي عالي و زيبا گفتي
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۱:۳۵ - ۱۳۹۱/۰۷/۲۹
جالب بود مخصوصاً بند آخر
برچسب منتخب
# قیمت طلا # مهاجران افغان # حمله اسرائیل به ایران # ترامپ # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سردار سلامی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
عملکرد صد روز نخست دولت مسعود پزشکیان را چگونه ارزیابی می کنید؟