با پیروزی انقلاب مصر در سال ۲۰۱۱، مباحثات فزایندهای در میان محافل آکادمیک و تحلیلی درباره ظهور یک مثلث جدید در منطقه خاورمیانه شامل ایران، ترکیه و مصر، شکل گرفت؛ مثلثی با پیشنه طولانی تاریخی که نوع روابط در میان سه ضلع آن، همواره ماهیت صحنه سیاسی خاورمیانه را تعیین کرده است.
به گزارش «تابناک»، آنچه در زمان کنونی بیش از هر چیز تحلیلگران را به بحث درباره این مثلث خاورمیانهای واداشته، پیوندهای تاریخی میان سه کشور نامبرده، دولتهای مرکزی سنتاً قوی در آنها و نقش تاریخیشان در خاورمیانه است.
روزنامه لبنانی «السفیر» در مطلبی ضمن اشاره به شکلگیری این مثلث، به بررسی ابعاد و پیامدهای گوناگون آن پرداخته است. این روزنامه اشاره میکند که این مفهوم از خاورمیانه بزرگ، با آنچه نومحافظهکاران آمریکایی از آن دم میزنند، متفاوت است.
در مفهوم مورد اشاره مثلث خاورمیانهای، امنیت و هماهنگی در منطقه، وابسته به همکاری سه کشور نامبرده برای تأمین منافع خود و دفاع از امنیت این بخش از جهان است.
با این حال، به باور این روزنامه، هرچند برخی روشنفکران و اندیشمندان در دهههای گذشته نسبت به تشکیل محوری همکاری جویانه با حضور این سه کشور ابراز خوشبینی کردهاند، این امر در عمل هرگز رخ نداد.
بنا بر این گزارش، در سال ۱۵۱۳، «قانصوه غوری»، حاکم مصر، برای مقابله با تهدید امپراتوری عثمانی با ایران متحد شد و سالها پس از آن و در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، ایران و ترکیه برای مقابله با جنبش عربی به رهبری مصر، زیر چتر غرب با یکدیگر متحد شدند؛ اما امروز و پس از وقوع انقلابهای عربی با وجود بهبود نسبی روابط میان ایران و مصر، شاهد شکل گیری اتحادی میان مصر و ترکیه در مقابل ایران هستیم.
به طور خلاصه در پنج قرن گذشته، خاورمیانه هیچگاه شاهد اتحادی میان این سه کشور نبوده است. از یک سو، شکلگیری چنین مثلثی، نه تنها توازن قوای منطقهای، بلکه حتی موازنه قوای جهانی را با چالش روبهرو میکند. از سوی دیگر، روابط دوجانبه میان این کشورها، شاهد فراز و فرودهای گوناگونی بوده که سرآغاز آن نه ارزش وجودی مثلث مذکور، بلکه ملاحظات ملی بوده است.
به موازات این امر، خاورمیانه در چند سال اخیر شاهد افول نفوذ آمریکا بوده است. شواهد نیز حاکی از آن است که این افول در سالهای آتی نیز ادامه خواهد داشت، زیرا توجه آمریکا به منظور مقابله با چین، روز به روز بیشتر به سمت آسیای شرقی معطوف میشود. عقبنشینی آمریکا از منطقه، خلأ قدرتی را به وجود میآورد که قدرتهای منطقهای در حال ظهور، همچون ایران و ترکیه، در صدد پر کردن آن برخواهند آمد.
از آنجا که ایران و ترکیه در سرتاسر منطقه ـ از عراق و سوریه گرفته تا لبنان و حتی غزه ـ مشغول رقابت هستند، به نظر میرسد مصر، تحت حکومت اخوان المسلمین، به ابزاری تبدیل شده که برای رقابت در خاورمیانه، مورد استفاده ترکها و ایرانیها قرار میگیرد.
به این ترتیب، موازنه قوای منطقهای به سوی طرفی متمایل خواهد شد که بتواند شبکهای از روابط را با قاهره برقرار کرده و از آن برای مواجهه با طرف دیگر بهره بگیرد. در عالم نظر، تا زمانی که ترکیه همانند روند ماههای اخیر خود، یک دستور کار ملی نداشته باشد و تا زمانی که رهبری سیاسی مصر فاقد یک چشم انداز سیاسی باشد، این کشور از جایگاه یک بازیگر برابر (آن گونه که در نظریه مثلث منطقهای فرض میشود) به عرصهای برای رقابت ایران و ترکیه جهت کسب رقابت منطقهای تبدیل میشود.
بنابراین، میتوان از لحاظ نظری به مقایسه الگوهای مدنظر ایران و ترکیه از یک سو و الگوی اخوان المسلمین مصر از سوی دیگر پرداخت تا بتوان پیشبینی کرد مصر در آینده با کدام یک از این دو کشور متحد خواهد شد.
تجربه اخوانالمسلمین و تجربه ایران
با وجود مشابهتها میان تجربه اخوان المسلمین و تجربه ایران، مقایسه آنها با یکدیگر به چند دلیل چندان هم درست نیست:
۱ـ در انقلاب ایران، امام خمینی مرجع اصلی انقلابیون بود و این امر تا سقوط شاه ادامه داشت، ولی در مورد مصر، رهبر اخوان المسلمین تنها نقش انگیزاننده و رهبر معنوی انقلاب را بر عهده داشت. پس از اینکه انقلاب ایران پیروز شد، امام خمینی این قدرت را داشت که رأساً دولتی را (دولت موقت) منصوب کند، ولی در مصر، اخوان المسلمین تنها زمانی به انقلاب پیوست که با توجه به وسعت تظاهرات و اعتراضات، از پیروزی انقلاب مطمئن شد.
۲ ـ توافقات میان اخوان المسلمین و شورای عالی نظامی مصر، روابط آن دو را در جریان دوره انتقالی شکل داد و این بر خلاف چیزی بود که نیروهای جوان و انقلابی خواستار آن بودند؛ بنابراین، شورای عالی نظامی، قانون انتخاباتی را تهیه کرد که راه برای ظهور و پیروزی اسلامگرایان در انتخابات پارلمانی هموار کرد. در مقابل، این شورا تضمینهایی برای بقای خود از اخوان دریافت نمود و تاکنون حضور خود را حفظ کرده است.
اما آنچه در ایران رخ داد، متفاوت بود. امام خمینی نخست تصمیم به پاکسازی افراد ضدانقلاب از ارتش و نیروهای نظامی گرفت و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز بر پایه ارزشهای اسلامی تأسیس شد.
۳ ـ رهبری ایران با تکیه بر خون شهدای انقلاب، نظامی را تأسیس کرد که کاملا با رژیم شاه متفاوت بود. اما مورد اخوانالسلمین کاملاً متفاوت است، زیرا هر چهار نخست وزیری که از زمان سقوط حسنی مبارک تاکنون در مصر روی کار آمدهاند، به دوره مبارک تعلق داشته و در زمان وی سمتهای دولتی داشتهاند.
۴ـ اخوان المسلمین بر تعهدات مصر نسبت به ترکیه و قطر صحه گذاشت و آنها را تداوم بخشید؛ این با آنچه در ایران اتفاق افتاد و جهتگیری منطقهای ایران را به کلی تغییر داد، متفاوت است.
۵ ـ ابزاری که قدرت به وسیله آن منتقل میشود، آشکارکننده ماهیت قدرت جدید است. در مورد ایران، امام خمینی این موضوع را با یک همه پرسی انجام داد که بر مبنای آن، قانون اساسی جدید با محوریت ولایت فقیه شکل گرفت. اما قانون اساسی اسلامی مصر، نخست به واسطه اصلاح قانون اساسی سال ۱۹۷۱ این کشور ایجاد شد و سپس در فرایندی از تعاملات و کشمکشها، پیش نویس قانون اساسی جدید به تصویب رسید. با این حال، هنوز هم بندهایی از این قانون اساسی، محل اختلاف برخی گروهها با دولت است.
۶ ـ دولت جیمی کارتر در آمریکا، همه تلاش خود را کرد تا ارتش ایران را به انجام کودتایی علیه انقلاب متقاعد کند. وقتی این تلاش شکست خورد، ایالات متحده برای آزادی گروگانهای خود، دست به عملیاتی نظامی زد؛ اما در مورد مصر، همین جیمی کارتر به عنوان نماینده آمریکا، وظیفه نظارت بر انتخابات اخیر ریاست جمهوری در مصر را بر عهده داشت. کارتر با صدور بیانیهای، درستی انقلاب را تأیید کرد.
۷ ـ پس از پیروزی انقلاب ۱۹۷۹ ایران، همه تلاشهای دولت آمریکا برای مهار کردن و تحت کنترل درآوردن این انقلاب شکست خورد. شدت و عمق اختلافات تهران و واشنگتن، همواره از ایجاد زمینهای مشترک میان آنها جلوگیری کرده است. اما در مورد اخوان السلمین در مصر و تونس، این قضیه به هیچ عنوان درست نیست. در حقیقت، نقش آفرینی اخوان المسلین تاکنون به گونهای بوده که میتوان گفت در راستای حفاظت از منافع آمریکا در منطقه عمل کرده است.
چهار ملاحظه از سوی ایران
با وجود همه این اختلافات، ایران به تلاش خود برای عادی سازی روابط با مصر ادامه میدهد. در حقیقت، ایران با در نظر داشتن چهار ملاحظه، این رویکرد و سیاست را در پیش گرفته است؛
نخست: این امر به ایران اجازه میدهد روابط نه چندان خوب خود را با بزرگترین گروه منسجم اهل سنت در جهان، یعنی اخوان المسلمین بهبود بخشد.
دوم: نزدیکی به مصر، از اتحاد این کشور با ترکیه ـ که به سود مخالفان ایران است ـ جلوگیری میکند.
سوم: نزدیکی به مصر از اینکه رقبای ایران در خلیج فارس در تلاش برای محدود کردن منطقهای ایران، مصر را نیز با خود همراه کنند، مانع میشود.
چهارم: ایران بر این باور است که اخوان المسلمین نسبت به هیأت نظامی و یا لیبرالها و چپ گرایان مصر، نزدیکی بیشتری با این کشور دارد.
به این ترتیب، با وجود تفاوتهای موجود، ایران به تلاش خود برای نزدیکی بیشتر به مصر ادامه میدهد و این امر برای ایران دربردارنده منافعی خواهد بود؛ حتی در صورتی که بحث مثلث منطقهای و یا گفتوگوی سهجانبه برای حل مسأله سوریه نیز در میان نباشد.