«بگم بگم» از سال ۸۸ به فرهنگ سیاسی کشور آمد و ماجرای آن هم از آنجا آغاز شد که یکی از کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری ـ که از قضا خود رئیسجمهور کشور هم بود ـ در مناظره تلویزیونی طرف مقابل را تهدید به گفتن مطالب و به اصطلاح افشاگری کرد. از آن تاریخ به بعد، این اصطلاح «بگم بگم» به تدریج بر افشاگریهای بدون مدرک و سند در ملأعام دلالت کرد و به تکیه کلام مردم در مکالمات عمدتا مطایبه آمیزشان تبدیل شد.
اما پس از سالها دوباره محمود احمدینژاد روز گذشته در افتتاح دو شبکه تلویزیونی، مدیر شبکه چهارم سیما را که اتفاقا مجری مناظرات انتخاباتی سال ۸۸ هم بود، با «بگم بگم» تهدید کرد؛ البته این بار برای مزاح و شوخی.
گویی دیدن دوباره پورحسین برای رئیس جمهور نوستالژی «بگم بگم» را به همراه دارد. به گونهای که احمدینژاد در سخنانش در افتتاح شبکه سلامت و تماشا به مزاح خطاب به وی گفت: میخواهید الان هم بگویم بگم، بگم.
اما اگر بپذیریم که اصطلاح «بگم بگم» بر افشاگریهای بدون سند و مدرک در ملأ عام دلالت کند، باید حکم آن را در سخنان اخیر رهبر انقلاب جستجو کرد؛ جایی که رهبر انقلاب در واکنش به انتشار افشاگری بدون مدرک و سند در مجلس علیه فردی که در جلسه هم حاضر نبود به صراحت اظهار داشتند:
رئیس یک قوه به استناد یک اتهامِ ثابت نشده و مطرح نشدهاى در دادگاه، دو قوهى دیگر را متهم کرد؛ این کار بدى بود، این کار نامناسبى بود؛ اینجور کارها، هم خلاف شرع است، هم خلاف قانون است، هم خلاف اخلاق است.
مناظرات انتخابات سال ۸۸ و «بگم بگم» و طرح اتهام اثبات نشده علیه کسانی که در جلسه نبودند، در زمره اینجور کارها میگنجد که بنا بر نظر رهبر انقلاب، هم خلاف شرع است، هم خلاف قانون است، هم خلاف اخلاق است.
این یادآوری نه از باب تازه کردن زخم، که از باب تذکر برای کسانی است که بناست در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده شرکت کنند تا بدانند نظر رهبر انقلاب درباره آنجور کارها چیست و چنین رویهای را دنبال نکنند.
اما در فضای انتخاباتی ائتلاف جدیدی در حال شکل گیری است که در صورتی که ائتلاف ۱+۲، پا برجا بماند، ناچار است به این ائتلاف هم در صورت پیروزی سهم بدهد.
در واقع پس از شکلگیری ائتلاف ۱+۲، زمانی که راست سنتی متوجه شد اگر دیر بجند انتخابات را از دست خواهد دهد، به رهبری مؤتلفه و جبهه پیروان سه کاندیدا معرفی کرد؛ یحیی آل اسحاق از مؤتلفه و منوچهر متکی و باهنر از سوی جبهه پیروان.
در این میان مؤتلفه و جبهه پیروان که در این سالها از پیروان جامعه روحانیت مبارز تهران بودند، ائتلافی تشکیل داده بودند که نمایندهای از پدر معنوی خود، یعنی جامعه روحانیت در آن حضور نداشت؛ بنابراین، به تدریج زمزمه پیوستن مصطفیپور محمدی به این جمع سه نفره در محافل سیاسی بالا گرفت.
اضافه شدنپور محمدی به این سه نفر وزن ائتلاف جامعه روحانیت، جبهه پیروان و موتلفه را در مقابل ۱+۲، بالا میبرد و ائتلاف ولایتی قالیباف و حداد ناچار است برای گرفتن تأیید یکی از جامعتین یعنی جامعه روحانیت مبارز سهم این ائتلاف را در پیروزی احتمالی در نظر بگیرد.
حال آن که هیچ کدام از کاندیداهای موتلفه، جبهه پیروان یا جامعه روحانیت مستقل شانسی برای پیروزی در انتخابات ندارند و میکوشند در نهایت ائتلاف اصواگرایان را به مدلی همچون ائتلاف ۳+۴ تغییر دهند تا سهمی در پیروزی احتمالی نصیب گروههای متعدد اصولگرا شود.
در پایان اینکه محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام پیشنهاد داده است، به جای کاندیداتوری خود بنیاد افراد و شخصیتها، این افراد برنامههای خود را برای جمعی از نخبگان مورد توافق ارائه کنند و نخبگان ضمن بررسی برنامههای این افراد کاندیداهای مورد نظر را در معرض رای مردم قرار دهند.
نکته اصلی بحث رضایی این است که کشور بدون برنامه و چشمانداز برای چهار سال آینده قابل مدیریت نخواهد بود؛ افزون بر این وی معتقد است که باید از هم اکنون شرایط چهار سال آینده کشور را پیشبینی و فردی را معرفی کرد که توانایی اداره کشور در چهار سال آینده را داشته باشد.
نکته جالب اینکه یکی از سایتهای متعلق به اصولگرایان پشیمان از احمدینژاد نوشته که رضایی با چه حقی معتقد است به جای مردم، نخبگان کاندیداها را معرفی کنند؟!
این دسته از اصولگرایان نمیدانند که کاندیداها را مردم معرفی نمیکنند، احزاب و تشکلها کاندیداها رامعرفی و مردم با رأی خود در مورد آنان تصمیم میگیرند. قطعا ارائه برنامه کاندیداها و بررسی آن توسط نخبگان بسیار پسندیدهتر از کاندیداتوری خود بنیاد و بر اساس تکلیفی است که هیچ گاه از دوش این اصولگرایان ساقط نمیشود! منطق خردمحور فواید بسیار دارد، چرا برخی به سمت خرد نمیروند؟