کافی است، بگویی «راننده تاکسی» تا هر کسی از نگاه خود کلمه، عبارت یا توصیفی از ایشان ارائه دهد؛ یکی میگوید «همه چیزدان» و دیگری میگوید «مفسر»، و خلاصه اینقدر کلمه کنار هم ردیف میشود تا به کارشناس، فیلسوف، جامعهشناس و... برسد؛ توصیفات و القابی که حتما اغراق شده هستند، اما ارجاعات گاه تلخ و شیرینی به واقعیتهای جاری در حرفه ایشان دارند.
به گزارش «تابناک»، هر چه اوضاع اقتصادی سخت و پیچیدهتر شود، به بازار کار رانندگان تاکسی هم گره خورده و شرایط زندگیشان دشوارتر میشود، چراکه نوع کارشان تفاوت چندانی با کارگران روزمزد ندارد؛ کارگران روزمزدی که با اوضاع نامطلوب نرخ خودرو، هرچند سرمایه چند ده میلیونی را به کار کشیدهاند، در پایان ساعات حضورشان در خیابان و ارائه خدمات است که حقوقشان را تعیین میکند.
در هوای بارانی امروز با یکی از راننده تاکسیهای خوش برخورد همزبان شدیم تا از دریچه ذهن وی با برخی مشکلات این قشر زحمتکش آشنا شویم و سرانجام منجر به تولید مستندی با نام «سکوی ۳۶» شد. اینکه چرا سکوی ۳۶ عنوان این مستند شد، نکتهای است که تا مستند را نبینید، به آن دست نخواهید یافت؛ اما از سکوی ۳۶ نکاتی مهمتر نیز در این مستند گنجانده شده است.
با این که سن و سال زیادی ندارد، تجربه پانزده سالهاش در این پیشه را میتوان از سخنش دریافت. از سربازی که برگشته با تلاش پدرش صاحب کار در دفتر مرکزی شرکت خودروسازی شده اما قید و بندهای کارمندی را تاب نیاورده تا سرانجام پس از سه ماه کار دفتری، به کاری روی بیاورد که اکنون منبع ارتزاق خانواده چهار نفریاش به شمار میآید؛ رانندگی با تاکسی زرد رنگ در خیابانهای شلوغ تهران که شاید برخی از حضور در آنها فرار میکنند، ولی این شلوغی و ترافیک سنگین برای او و همکارانش حکم بخش ناپسند ماجرا را دارد و بس.
وقتی میپرسیم که از درآمدش راضی است، یک بله میگوید و بلافاصله ادامه میدهد: «تاکسی داریم تا تاکسی! خط پل مدیریت تا میدان کاج، رفت و برگشت پنج دقیقه طول میکشد و چهار هزار تومان دخل میاندازد؛ امتیاز تاکسی این خط ۴۵ تا پنجاه میلیون میارزد اما خط تجریش به میدان انقلاب چون مسیر طولانی و پر ترافیکی دارد، ارزشش از نرخ خودرو صفر کیلومتر کمتر است!».
تا مشغول تجزیه تحلیل اعداد و ارقامش میشویم، ادامه میدهد: «خط فرودگاه، چه مهرآباد و چه فرودگاه امام خمینی ارزشش بالاست؛ پراید قراضه این خط را هشتاد میلیون میفروشند».
آدرس محل خرید و فروش تاکسی را از او میگیریم تا در یک فرصت دیگر سری به آنجا زده و سخنانش را راست آزمایی کنیم اما بد نیست که مظنه تاکسیهای سبز رنگی را که تعدادشان از تاکسیهای زرد کمتر نیست، هم بدانیم.
به نظر میرسد که دیدگاه مثبتی درباره تاکسیهای سبز ندارد، چراکه بر این باور است تاکسیهای زرد رنگ سازمانی بوده و در این حرفه قدیمی هستند؛ بنابراین نباید امتیازاتی مانند ورود به طرح ترافیک برای ایشان و تاکسیهای سبز یکسان دیده شود.
و سریع صحبتهایش را منصفانه کرده و با این توجیه که بیشتر رانندگان تاکسیهای سبز با قسط خودرو خریده و وارد این حرفه شدهاند، به اینجا برسد که آنها مجبورند علاوه بر سودی که با خرید قسطی نصیب سرمایهدارِ راه اندازی کننده این نوع تاکسی میکنند، ماهانه پنجاه، شصت هزار تومان شارژ به حساب این شرکتها واریز کرده و گاه با گیروگرفتهای خاصی روبهرو شوند.
او معتقد است که شاید راهکار این موضوع دو تا یکی کردن تاکسیهای دولتی و بخش خصوصی است؛ با این ملاحظه که در گذشته تنها تاکسیهای دولتی بودند و اوضاع به مراتب بهتر بود.
از او درباره سهمیه مخصوص تاکسی میپرسیم که قویا دریافت آن در گذشته و حال را رد میکند، ولی بر این باور است که تاکسیهای زرد در مواردی با اقبال خانوادهها و بخشی از مردم مواجه شده و از این حیث موقعیت بهتری دارند؛ هرچند این روزها صف اتوبوس شلوغتر و مشتاقان رفت و آمد با تاکسی کمتر میشوند.
صحبت به میزان تحصیلات رانندگان تاکسی که میرسد، نیمی از رانندگان خطشان را لیسانس خوانده و حتی به وکیل پایه یک و کارشناش ارشد مدیریت هم میرسد چراکه آگهیهای استخدام همگی سابقه کار میخواهند و برای افراد تازه فارغ التحصیل شده از دانشگاه، تنها رانندگی تاکسی است که نیاز به سابقه کاری ندارد.
اینقدر میگوییم و میشنویم تا صحبت به احتمال گران شدن بنزین میرسد؛ اینجاست که با تمامی آرامشش، گران شدن بنزین را تلویحا مصادف با بیکاری میخواند، چراکه گرفتن کرایه بیشتر از مسافران نشدنی است.
این را بگذارید کنار هزینههای جاری یک راننده تاکسی که امسال مجبور است باطری ۱۱۲ هزار تومانی سال پیش را ۳۳۵ هزار تومن بخرد، برای یک جفت لاستیک ۹۰ هزار تومانیِ پارسال، ۲۵۰ هزار تومان بپردازد، تعویض روغن را به جای دوازده هزار تومان با ۳۵ هزار تومان انجام دهد و اینقدر این روند تکرار شود تا سرانجام مجبور باشد که ساعت کاریاش را زیادتر کند؛ زیادتر و زیادتر تا جایی که در زمان خواب خانواده بیرون بزند و در زمان خوابشان به منزل بازگردد!