در واپسین روزهای زمستان ۱۳۹۱ بالاخره تهران یکپارچه سفیدپوش شد و این دانههای کمیاب که به واسطه حرارت بالای حاصل از سوختهای فسیلی، پایتخت نشینان کمتر رنگش را میبینند، شادی را به کف خیابانها آورد و در همان حین بارش برف، شاهد برف بازی وسیع اهالی این شهر شلوغ بودیم. «تابناک» در قالب مستندی کوتاه، شادی پنجشنبه مردم را به تصویر کشیده است.
به گزارش «تابناک»، «برف» از واژه پهلوی «وَفر» ریشه گرفته و البته در زبان کهن پهلوی به شکلهای «اِسنیزَگ»، «اِسنیخر» و «اِسنوی» نیز آمده که همگی با واژه (snow) در زبان انگلیسی هم ریشهاند. با این حال این که این کلمه از کدام ریشه میآید، شاید مثل گذشته ذهن کودکان تهرانی را مشغول نکند، چرا که هر سال کمتر از سال پیشین شاهد بارش برف در این کلانشهر هستند و احتمالاً درباره آنچه کمتر تجربه میکنند، کمتر میاندیشند و شاید به آلودگی هوا بیشتر بیندیشند.
مدارس بیش از آنکه با شدت گرفتن بارش برف تعطیل شوند، با تشدید آلودگی هوا رو به تعطیلی میگذارند و دیگر خبری از بارشهای بیش از ده سانتی متر در یک زمان حداقل در مرکز و جنوب تهران خبری نیست. پیشینیان تعریف میکنند که پنج و شش دهه پیش در این تهران، چنان برفهایی مینشست که داخل کوچههای تنگ مولوی و بازارچه نایب تونل زده میشد.
خانوادههای بزرگ کرسی زغالی را گرمتر میساختند و زیر سقف را گرم میکردند و در عین حال از ترس فرو نریختن سقف خانههایی که بسیاریشان با کاهگل بنا شده بودند، مزدی به برف پاروکنها داده میشد و این شغل فصلی در تهران جایگاه محکمی داشت.
این پنجشنبه نیز در لحاف فلک افتاد شکاف و پنبه بارید از این کهنه لحاف تا فراموش نکنیم در میان نزولات آسمانی، برف نیز در کنار باران وجود دارد و البته میتواند پرشتاب و پیاپی با این دیار خاکی پیوند بخورد. برای تهیه دومین مستند «تابناک» در پایتخت از سحر به گشت و گذار نشستیم؛ از پارک هنرمندان تا پارک ساعی، از خیابان بهشتی تا خیابان ولی عصر.
کودکان شادِ برف در پنجه جذابترین چهرههایی بودند که در پایتخت نمایان بودند و اما دیگران... دیگران حوصله ماندن زیر برف و گپ زدن را نداشتند؛ از برف حتی بیش از باران گریزان و به سرعت در حرکت برای رسیدن به زیر سقفی بودند.
«تهرانبرفی» همچون یک «آدم برفی» برای کوچکترها جذاب و برای بزرگترها یک دردسر تلقی میشد. به جز جذابیت کودکان و رخت سفید درختان، تاکسیهای خالی که مسافر دربستی را به قیمتی بیش از حدمعمول میپذیرفتند، درهم ریختگی و رانندگی بینظم که در عین بینظمی منجر به تصادف نمیشود، تنها رخدادهای جالب این روز برفی بود.
در روزی که سرها در گریبان بود و حوصله گفتوگوی جدی زیر بارش برف حتی برای دقیقهای نزد بیشتر پایتخت نشینان نبود، همین اتفاقات کنار هم چیده میشد تا مشخص شود شاید نسل اول، دومی و سومیها در حال فراموشی برف و همه خاطراتش هستند و آنچه را دیده و تجربه کردهاند، با دلمشغولیهای روزانه تاخت زدهاند.
راستی امروز چند نفر برف و شیره خوردند و اصلاً چند تن این بستنی خانگی را به یاد آوردهاند؟ زمستان برای هر ایرانی منشوری از رسمهاست که تنها به مراسمی چون شب چله و چهارشنبه سوری خلاصه نمیشود؛ این رسمها را فراموش نکنیم، حتی اگر برف سالی یک بار بر این ابرشهر رخ نماید.