تیم سینمایی دولت دهم، در حالی به پایان دوران انحصار نزدیک میشود و ژستشان از موضع بالا و حاکم بر سینما به اپوزیسیون دولت آتی تغییر وضعیت میدهد که همزمان با پس دادن پستهای مدیریتی، شاهد آخرین تلاشها برای تحمیل توافقات سینمایی به مدیران سینمایی دولت بعدی هستیم؛ رخدادی که به ناشیانهترین شکل ممکن در حال پیگیری است.
به گزارش «تابناک»، جواد شمقدری و دوستانش دریافتهاند که خیلی زودتر از آنچه گمان میکردند، باید سینما را به اشخاصی که اهلیت مدیریتش را دارند، واگذار کنند و دوباره به بیانیه نویسی و مصاحبه شدیداللحن درباره انحصاری شدن و انحطاط سینما در دوره مدیران سینمایی دولت یازدهم روی بیاورند. البته اینکه این فیلم همچنان بلیت فروشی داشته باشد یا داستان برای تماشاچی نخنما به نظر آید، به قضاوت خودتان بستگی دارد.
خوشبختانه بسیاری از آثاری که در این هشت سال در سینمای ایران ساخته شده یا مجوز اکران گرفته و بازیگران آنچنانی و کارگردانی وارداتی با آن سوابق ...، نشان داد سینمای ارزشی تا چه میزان به شعارهای این گروه که تا پیش از به قدرت رسیدن فریادش میزدند، نزدیک است. در عدم انحصارگرایی و عدم سیاسی کاری نیز خانه سینما مصداق روشنی برای هر دو محور است و البته سپردن پروژههای میلیاردی به اصطلاح فاخر و صادر نشدن مجوز ساخت فیلم برای گروهی از کارگردانان مصداق روشنتری از این انحصارگرایی بود.
حال در این نفسهای پایانی که تلاش میشود پروژههای تعریف شده به عبور از مرحله تخصیص اعتبار برسد و پروژههای تازهای نیز تعریف شود و در حالی که تا به امروز گمان میرفت، رئیس سازمان سینمایی جواد شمقدری نام دارد، امروز جمال شورجه در مقام متولی از برنامههای این سازمان برای ساخت آثار تازه و نیز امضای تفاهمنامه میان سازمان سینمایی وزارت ارشاد و سازمان حماس برای ساخت دو فیلم سینمایی با بودجه ایران و به کارگردانی فیلمسازان لبنانی و سوری خبر داده است.
هرچند اساساً چنین تفاهمنامهای به شورجه ارتباطی ندارد و در این باره میبایست شمقدری آگاهیرسانی میکرد، سوای این مباحث، برخی اظهارات شورجه در نوع خود جالب توجه است. شورجه گفته: «در شرایط کنونی جهان اسلام گروههای سلفی و وهابی به دست اسرائیل ساخته شدهاند تا مسلمانان با مسلمانان سرگرم شوند تا رژیم صهیونیستی فارغ از مسلمانان به کار خود بپردازد. در گوشه و کنار جهان، گروههای فاشیستی مسلمان بر خلاف نص صریح قرآن «الله اکبر» میگویند و سر میبرند که سوژههای خوبی برای تولید آثار سینمایی هستند».
این متخصص ساخت پروژههای میلیاردی در این جملات، نشان داده راجع به آنچه دربارهاش اظهارنظر کرده، تا چه میزان تخصص دارد. وی در حالی سلفیها را ساخته دست اسرائیل خوانده که اتفاقاً حماس، بخشی از همین سلفیهاست و در واقع مبنای شکلگیری حماس، ایجاد شاخه فلسطینی اخوان المسلمین بوده و با این اوصاف، شاید بتوان از جناب شورجه پرسید: آیا حماس را خود اسرائیل نساخته تا با موشکهایی که همچون تیر غیب به دستشان میرسد، برقراری امنیت در زمان تحت اشغال رژیم صهیونیستی را دشوار کنند؟!
جالب اینکه شورجه و همکارانش در شرایطی سراغ حماس رفته و حتی این توافقنامه را با حزب الله لبنان نیز امضا نکردهاند که حماس به عنوان بخشی از همین جریان سلفی همراستای کشورهای عربی، طرف معارضان و شورشیان سوری را گرفته و از مواضع مقاومت و ایران تا اندازهای فاصله گرفته؛ اما به ظاهر سازمان سینمایی، متوجه تغییر وضعیت نشده و تازه از توافق با این سازمان رونمایی کردهاند تا لابد درباره سربریهایی که حماس نیز از آن حمایت کرده، فیلمسازی حماسی و مهیجی داشته باشند!
این متخصص ساخت پروژه با بودجه دولتی اظهارات دیگری نیز داشته و با تأکید بر نادرست بودن خصوصی سازی عرصه فرهنگ گفت: به تازگی زمزمههایی درباره خصوصی سازی فرهنگ شنیده میشود که نشان از ناآگاهی از حیطه فرهنگ و ظرفیتهای فرهنگ دارد. در هنرهای تجسمی از جمله سینما، کارهای اسلامی کمی صورت میگیرد که برای برطرف شدن این مشکل، نیازمند ورود دولت هستیم. امیدوارم کسانی که در انتخابات شعار میدادند به این شعارها رفتار کنند.
البته روحانی درباره سینما از دولتی نمودن حوزه فرهنگ ـ که شورجه تلویحاً خواستار عمل به این شعار شده ـ سخن نگفته؛ اما در عین حال مشخص است که چرا این قبیل اشخاص ـ چه در دوران پیشین و چه در این دوران ـ عاشق سینمای دولتی هستند و در گذشته نیز منظورشان از انحصارگرایی عدم تعلق بودجههای دولتی برای ساخت فیلم تعبیر شده است.
واقعیت آن است که این گروه بدون بودجههای کلان دولتی، توان ادامه حیات در سینمای ایران ـ آن هم در فضای رقابتی را ندارند ـ و در واقع صرفاً متخصص ساخت آثاری هستند که نه تنها مخاطب ندارد و به همین دلیل با عدم فروش، هزینه تولیدش را نیز بازنمیگرداند، بلکه دستاورد تکنیکی در داستان یا مرحله تولید ندارد و در عمل با چسباندن برچسب نچسب «فاخر» هزینههای میلیاردی ساختشان توجیه میشود.
اگر سینمای دولتی کرکرهاش پایین کشیده شود و صفر تا صد روند فیلمسازی در اختیار شورای دولتی نباشد، اگر اکران از دست دولت کامل بیرون آید و هر فیلمی بسته به کیفیتی که منتقدان و مخاطبان برایش قائلند، فرصت اکران طولی یا عرضی بیابد، اگر فیلمهای فاخرِ واقعی نظیر یک «حبه قند» که توان جذب مخاطب دارد، بودجه دریافت کند و از حضور در اسکار منع نشود، اگر هر کس میلیاردها تومان بودجه این مملکت را برای فیلمی به نام فاخر خواست، از او چک تضمین بازگشت درآمد یا حداقل اکران در چندصد سینمای اروپای غربی گرفته شود و اگر دهها اتفاق دیگر رخ دهد ـ که همگی به خصوصیسازی بازمیگردد ـ دیگر این عده باید در پی شغل تازهای باشند.
حوزه سینمای فاخر شبیه لیگ برتر فوتبال ایران شده که گروهی از مربیان حتی در صورت سقوط تیمهای تحت نظرشان به لیگ دسته یک، از دایره بسته مربیان لیگ برتر خارج نمیشوند، بلکه از تیمی به تیمی دیگر منتقل شده و رقمهای دستمزد کلانی تازهای دریافت میکنند. خصوصیسازی و عدم تزریق بودجه نفت بدون «ضابطه» و «حساب کشی» به سینما، فوتبال و دیگر حوزهها قطعاً نان گروهی را میبرد و بنابراین، باید مخالف باشند و همین مخالفتها، مهر تأییدی بر لزوم وقوع چنین اتفاقی است.