مأمون خلیفه عباسی که همچون دیگر خلفای بنی عباس از پیشرفت معنوی و نفوذ باطنی امامان معصوم و گسترش فضایل آنها در بین مردم میترسید، تلاش کرد ابنالرضا را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد. از اینجا بود که مأمون، نخستین کاری که کرد، دختر خویش، امالفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع) درآورد تا مراقبی دایمی و از درون خانه بر امام گمارده باشد. رنجهای دایمی که امام جواد (ع) از ناحیه این مأمور خانگی برده، در تاریخ معروف است.
از روشهایی که مأمون برای حضرت رضا (ع) به کار میبست، تشکیل مجالس بحث و مناظره بود. مأمون و بعد معتصم عباسی میخواستند از این راه ـ به گمان باطل خود ـ امام (ع) را در تنگنا گذارند. در مورد فرزندش حضرت جواد (ع) نیز چنین روشی را به کار بستند، به ویژه که در آغاز امامت، هنوز سالهایی از عمر امام جواد (ع) نگذشته بود، مأمون نمیدانست مقام ولایت و امامت که موهبتی است الهی، بستگی به کمی و زیادی سالهای عمر ندارد.
ابوداود قاضى، یکى از قضات معروف خلفای بنى العبّاس، حکایت کند:
روزى مأمورین دزدى را دستگیر کرده بودند و معتصم عبّاسى دستور مجازات او را صادر کرد و عدّه بسیارى از فقها و علما جهت اجرای حکم سارق در مجلس خلیفه حضور یافتند و هر یک نظریّهاى جهت قطع دست دزد بیان کرد.
معتصم به حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد ـ علیه السلام ـ رو کرد و گفت: یاابن رسول اللّه! نظر شما در این باره چیست؟
امام ـ علیه السلام ـ فرمود: افراد، نظرات خود را دادند، کافى است.
معتصم گفت: من کارى به نظرات آنها ندارم، شما باید نظریّه خود را مطرح نمایى؛ حضرت اظهار نمود: مرا از این کار معذور بدار؟
معتصم حضرت را به خداوند سوگند داد و گفت: باید نظریّه خود را براى ما بیان نمایى.
حضرت فرمود: اکنون که چارهاى جز جواب ندارم، مى گویم که تمامى افراد اشتباه کردند و بر خلاف سنّت اسلام سخن گفتند، چون قطع دست دزد باید از چهار انگشت باشد و کف دست به حال خود باقى بماند و معتصم در حضور تمامى افراد گفت: آیا دلیل و مدرکى بر آن دارى؟
امام ـ علیه السلام ـ فرمود: فرمایش پیامبر خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ است که فرمود: سجده به وسیله هفت جاى بدن (پیشانى، دو کف دست، دو سر زانو و دو انگشت پاها) انجام مىگیرد.
و چنانچه از مچ یا آرنج قطع شود، براى سجده جایگاهى نمى ماند؛ حال آنکه خداوند متعال در قرآن کریم فرموده: سجدهگاهها حقّ خداوند است و کسى را نباید در آنها مشارکت داد، پس براى محفوظ ماندن حقّ خداوند، دو کف دست نباید قطع شود.
معتصم با این استدلال حیرت زده شد و آنگاه دستور داد تا بنا بر نظریّه حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد ـ علیه السلام ـ دست دزد، قطع و مجازات شود.
ابوداود قاضى گوید: در یک چنان موقعیّتى من براى خود آرزوى مرگ کردم و پس از گذشت دو سه روز، نزد معتصم رفتم و گفتم: یا امیرالمؤمنین من بر خود لازم مى دانم که مطالبى را به عنوان نصیحت به شما بگویم، هر چند که به وسیله این گفتار، خود را داخل آتش جهنّم قرار مىدهم.
معتصم گفت: مطلب و پیشنهاد خود را مطرح کن.
گفتم: هنگامى که امیرالمؤمنین و خلیفه مسلمین تمامى فقها و دانشمندان را در یک مجلس براى بیان حدود الهى جمع مىکند و در نهایت در حضور تمامى وزرا و درباریان و بزرگان، نظریّه همه افراد را مطرود مى سازد و به گفته کسى اهمیّت مىدهد و عمل مىکند که طائفهاى بر امامت و خلافت او معتقد هستند و طبق نظریّه او حکم مى دهد، آیا در آیندهاى نزدیک چه خواهد شد؟!
وقتى معتصم مطالب مرا شنید، رنگ چهرهاش برافروخته گشت و گفت: خداوند تو را جزاى خیر دهد که مرا نصیحت و راهنمایى نمودى و در روز چهارم به یکى از وزرایش دستور داد که حضرت جواد ـ علیه السلام ـ را به منزل خود دعوت کند تا کارش را بسازد.
هنگامى که وزیر دربار حضرت را دعوت کرد، حضرت نپذیرفت و فرمود: مىدانید که من به مجالس شما نمىآیم.
وزیر اظهار داشت: شما را به صرف طعام دعوت مىکنیم و خلیفه و برخى از وزرا، علاقهمند به حضور شما هستند و در نهایت حضرت را مجبور کرد تا در مجلس و سفره شوم آنها حاضر شود.
همین که حضرت وارد مجلس شد و چند لقمه از غذایى که جلویش نهاده بودند، تناول نمود، اثرات زهر را در خود احساس نمود و خواست از منزل بیرون شود، میزبان گفت: همین جا بمانید. حضرت فرمود: در منزل شما نباشم، بهتر است.
و با گذشت یک شبانه روز، کاملا زهر در بدن نازنین امام جواد ـ علیه السلام ـ اثر کرد و همچون دیگر ائمّه ـ علیهم السلام ـ مسموم و به فیض شهادت نائل گشت.
این پردهای از زندگی مظلومی است که در دوره زندگی مبارکش، حق در حلقه حبس بود و ناحق بر کرسی قدرت و چه ظلمها که در این دوران بر پیروان ائمه نشد و چه دیوارهای کاخهایی که با پیکر شهید محبین ائمه بالا نرفت.
فردا روز شهادت جوادالائمه، مظهر بخشش در نزد آلبیت بود و کرامات فراوانی از ایشان در تاریخ به ثبت رسیده است؛ امامی که در کودکی و پس از شهادت امام رضا (ع) به رسالت تاریخیشان عمل کرد و به همان شیوه که پدر بزرگوارشان به شهادت رسید، جام زهر به ایشان خورانده شد تا شیعه در این عالم خاکی، تنهاتر از پیش باشد.