زنان باستانشناس، امروز خواهان مطالبات بیشتری نسبت به گذشته هستند. آنها میخواهند در فضای باستانشناسی که مرتبط با تاریخ، اجتماع و فرهنگ است، رویکرد متفاوتی نسبت به زنان وجود داشته باشد. محدودیتهای ذهنی برداشته شده و جنسیت موجب دست و پاگیری آنها در روابط کاری نشود. اتفاقی که ممکن است منجر به دمیدن هوای تازهای در این حوزه شود. امروز کرسیهای بسیاری از رشته باستانشناسی در دانشگاهها متعلق به نسل جدید زنان است. به همین دلیل به نظر میرسد که این حوزه نیاز به فضای متفاوتی نسبت به گذشته دارد.
به گزارش خبرگزاری میراث فرهنگی، «زنی را کشان کشان به سوی حمام
میبردند. چند نفری او را میشناختند. نامش رابعه بود رابعه بلخی یا
رابعهای قزداری؛ دختر کعب فرمانروای بلخ که مرده بود و او را به برادرش
حارث سپرده بود. میگفتند رابعه شعر هم میگوید، اما حالا دیگر باید آخرین
شعرش را میگفت. او جرمی مرتکب شده بود که قابل بخشش نبود. رابعه عاشق
برده برادرش شده بود؛ بردهای به نام بکتاش. به دستور برادرش، او را به
حمام میبردند تا رگش را بزنند....» این داستان مرگ رابعه است به روایت
کتاب «سرگذشت شعر در ایران»، اصغر سیدآبادی.
قصه
زنی پیشرو که جرمش این است که هم شعر میگفته و هم عاشق شده و هم مخالف
نژادپرستی بودهاست. امروز دیگر آن همه دیوار خشونت در برابر زنان وجود
ندارد. حالا خیلی سال از آن سالهای دور ایران گذشته، اما هنوز هم در
بسیاری از عرصهها، حضور زنان به صورت کمال و تمام پذیرفته نشدهاست. هرچند
که این زنان راه دوری را از تاریکیهای دالانهای پدرسالاری تا امروز طی
کردهاند.
یکی
از این عرصهها باستانشناسی است. زنان باستانشناس، امروز خواهان مطالبات
بیشتری هستند. آنها میخواهند که در فضای باستان شناسی که مرتبط با
تاریخ، اجتماع و فرهنگ است، رویکرد متفاوتی نسبت به زنان وجود داشته باشد.
لیلی
پاپلی یزدی، از دهه پنجاهیهای باستان شناسی است. دکتری این رشته را از
دانشگاه تهران دریافت کرده و در حال حاضر استادیار معلق دانشگاه نیشابور و
پژوهشگر پست دکتری در دانشگاه فرای برلین است. پاپلی در خانههای زلزله بم،
در نشابور و همدان کاوشهایی را انجام داده و اقداماتی هم در زمینه قوم
باستانشناسی به نتیجه رسانده است. اما او دل پری از جامعه باستان شناسی
ایران دارد و فضای آن را ناسیونالیستی و مردسالارانه میداند. آیا جامعه
باستان شناسی ایران محکوم است؟
چرا
شما معتقدید که جامعه باستانشناسی ایران، نتوانسته، حضور زنان را تمام و
کمال بپذیرد و زنان در این جامعه نتوانستند به همه مطالبات و خواسته های
خود برسند؟
به نظر
من، کافی است که نگاهی به آمارها و حضور زنان در جامعه باستانشناسی و
دانشگاهی داشته باشیم. هرچند آمار دقیقی وجود ندارد. اما به نظر می رسد، در
حال حاضر تنها 10 درصد کل اساتید در دانشگاه های سراسری ایران را زنان
تشکیل میدهند. به عنوان مثال ما در حال حاضر در دانشگاه هنر اصفهان استاد
زن نداریم. هرچند که در مقاطع لیسانس یا فوق لیسانس 70 درصد دانشجوها را
زنان تشکیل میدهند. اما این رقم در ردههای بالاتر بسیار کمتر میشود. به
عنوان مثال در دکتری 40 درصد است. از لیسانس تا دکتری تعداد خانمها تفاوت
فاحشی میکند.
دلیل این امر به نظرتان چه میتواند باشد، میتوان دلایل بسیار اجتماعی را نام برد که تنها محدود به جامعه باستان شناسی نیست؟
به
نظر من دو بحث کلی وجود دارد. پس از انقلاب تا اواسط دهه 70 زنان در
کاوشها به حفاری برده نمیشدند و وقتی میخواستند، وارد بازار کار شوند با
مشکلات جدی مواجه بودند. این به دلیل مسایل قانونی و البته عرفی بود که پس
از انقلاب 57 با آن مواجه بودند. پیش از انقلاب هم البته تعداد بسیار اندک
زنان پذیرفته شده در رشته باستانشناسی، مانع بزرگی برای شکل گیری
خواستههای جنسیتی و صنفی بود. پس از دهه 1370 اما منع قانونی برداشته شد
ولی همچنان مسئله دوم که عرف اجتماعی بود بر جای ماند. چراکه عرف اجتماعی
تصویر مردانهای از باستان شناسی دارد, تصویری که البته در جامعه
باستانشناسی هم تاثیر خودش را گذاشته است.
در این سالها وضعیت کشورهای دیگر چگونه بودهاست؟
در
تحقیقی که در مورد باستانشناسی در کشور های اروپایی توسط روبرتا گیلشریخت
انجام شده، حضور زنان گاه بیشتر یا حداقل برابر است. زنان به پژوهش در
مورد کارهای دستی و هنری علاقه دارند. علاقه زیادی به مواد فرهنگی و زندگی
روزمره، شناسایی و کاوش قبر، کار کردن روی ریز ابزارها دارند و مردها در
مقابل در کل ترجیح میدهند مسایل مربوط به کشاورزی و ساختارهای حکومتی را
بررسی کنند. به نظر من زندگی مجموع این پدیدههاست. برای بازسازی شکل واقعی
زندگی و گذشته لزوم حضور زن و مرد در کنار هم احساس میشود.
شما معقدید که در جامعه باستان شناسی ایران این حضور دو طرفه زن و مرد برای پیشبرد اهداف باستان شناسی احساس نمیشود؟
خوشبختانه
از سال 1376 منع قانونی کاوش باستان شناسی برای زنان برداشته شد. اما
همچنان محدودیتهای عرفی باقی مانده است. به نظر من این نگاه ناسیونالیستی و
یکسانسازانه است؛ یکسان سازانه که اصولا "زن" را به مثابه اقلیت میبیند و
سعی در حذف او دارد. این الگو در 120 سال اخیر تکرار شده است. زنان وقتی
بخواهند وارد بازار کار شوند همچنان با مشکل رو به رو میشوند. زنان وقتی
پروپوزال ارایه میدهند، در ساز و کار بروکراسی میافتد و در ساختار عرفی و
سنتی غرق میشوند. این امر آنقدر سخت و طاقتفرسایی میشود که گاهی تصمیم
میگیرند که خود را حذف کنند. خیلی از خانمهای باستانشناس در شرایطی که
تصور میکنند امکان تغییر وجود ندارد، خودشان را حذف میکنند، اما جامعه
طلبکارانه آنها را عامل اصلی حذف خود قلمداد میکند. در واقع این
ساختارهای بوروکراتیک و ناعادلانه کار است که آنها را حذف کرده است.
شما خودتان در کار باستانشناسی به چه موانعی برخوردید؟
باید
بر این نکته تاکید کنم که در اینجا اگر بجث از تجربیات شخصی من است به
معنی این نیست که این موضوعات تنها برای من رخ داده بلکه مسائل کلی زنان
باستان شناس است. مشکلات زنان در دو حوزه دانشگاهی و میراث فرهنگی قابل
بررسی است. در حوزه ساختار اداری باستان شناسی، یعنی سازمان میراث فرهنگی،
من سه بار پروپوزالی برای کاوش در محوطهای در جنوب ایران ارائه دادم
و دو پروپوزال در مورد محوطههای دیگر که همگی این پیشنهادها در 10 سال
اخیر طرح شدهاست. در همه موارد هیچ نامهای مبنی بر اینکه پیشنهاد رد یا
قبول شده به من داده نشدهاست. این موضوع بسیار عجیب است از آن رو که گویی
سکوت گاهی به روندی برای حذف یک تفکر یا ایده تبدیل میشود. در 9 سال اخیر
من 21 مقاله انگلیسی منتشر کردهام و در مقابل تنها دو مقاله فارسی. وضع
گاهی به گونهای پیش رفته که به دلیل جواب ندادن و سکوت نشریات داخلی
باستانشناسی من مجبور شدهام علاقهام برای انتشار به زبان مادری کنار
بگذارم و درست به این دلیل که به انتشار متعهدم پژوهشم را به زبان دیگر
منتشر کردهام.
گاه
موضوع پژوهشگر کهنه میشود و موضوعیت خود را از دست میدهد. اما میبینم
که بیشتر این اتفاق برای خانمها میافتد. مواردی است که اگر فردی که موضوع
را ارایه میدهد مرد باشد جواب صریحی به رد یا پذیرفتن آن طرح داده
میشود.
وضعیت زنان در جامعه دانشگاهی چطور است؟
در
سالهای گذشته که مرکز باستان شناسی داشتیم، در گروه دانشگاه تهران مانند
خانم سیمین دانشور حضور داشتند که زیباییشناسی خوانده و درس میدادند.
حضور زنان در این حوزه بسیار کمرنگ بود. بیشتر زنانی هم که باستانشناسی
میخواندند، وارد چرخه کار اداری یا موزهای میشدند. در کلیت ما در باستان
شناسی با یک فضای مردسالارانه رو به رو هستیم. مردهایی هم که علاقه به
گفتمان زنانه دارند، در گردونه حذف قرار میگیرند. البته این مسئله تنها
شامل حال زنان نیست و اگر مردی بخواهد در مورد گفتمان زنانه یا با گفتمان
زنانه کار کند، نگران این است که حذف شود. همه این عوامل فضای باستان شناسی را به یک هژمونی میرساند.
آسیبهایی که زنان ممکن است در این حوزه ببینید، چیست؟
به
دلیل سکوت طولانی مدت زنان باستان شناس کمتر آماری در این باره منتشر شده
اما به منزله تجربه زیسته شخص من، آزار جنسیتی کلامی در باستان شناسی زیاد
است. در بسیاری از سخنرانیها برخورد بدی با ما شده است که فرای نقد یا حتی
مخالفت است. فضای تبلیغاتی ناخوشایندی که پس از هر سخنرانی ایجاد میشود
به گونهای است که آدمی به منزله پژوهشگر ترجیح میدهد خودسانسوری و سکوت
پیشه کند. این آزار کلامی گاه به شکل کاملا بیواسطه و فحاشی رخ میدهد.
تجربهاش را داشتهام و البته تجربه به شدت ناخوشایندی است که حس نابود شدن
فضای خصوصی و فضای ذهنی را به انسان میدهد. سوال من این است که چه قانونی
و چه راهکار پژوهشی وجود دارد که بگوید این کارها زنانه و این کارها در
باستانشناسی مردانه است؟ تمام این فضا انسان را به سمتی سوف میدهد، یک
جایی احساس میکنید که تحمل این همه برخورد نامناسب را ندارید.
راه برون رفتی که از این شرایط پیشنهاد میکنید، چیست؟
بسیاری
از مسایل را ما زنان پنهان می کنیم. زنان باید با خودشان کنار بیایند که
اگر مایل به ماندن در فضای باستان شناسی و البته کار در این زمینه هستند
باید سکوت را بشکنند و از آزار جنسیتی، خشونت کلامی و مسائل بورکراتیک پیش
آمده سخن بگویند و کمک بخواهند. کمکهای اجتماعی باید در این زمینه گرفته
شود و مطمئنا در عرصههای دیگر جامعه نیمه سنتی ایران چنین تجربیاتی وجود
داشته که میتوانند در باستانشناسی هم برای بهتر کردن وضع به کار گرفته
شوند. زنان وقتی با خودشان و جامعهای بزرگتر صحبت کنند میتوانند که این
مسئله را تا حدود بسیاری حل کنند. به نظر من زنان میتوانند تجربه روزانه
خودشان را بنویسند و کارهای قوم باستان شناسی یا روان شناختی اجتماعی انجام
دهند و مسایلشان را مطرح کنند. ما نیاز به کار مدنی داریم.
تجربه
من نشان میدهد که تا حدی فضای باستانشناسی مسموم است. زندگی شخصی زنان
گاه به هم میریزد که تنها ما میتوانیم از طریق فعالیت و شبکههای اجتماعی
وارد شویم و این موارد را در سطح جامعه بزرگتر ایرانی حل کنیم. لازم است
افرادی مانند روزنامهنگاران به ما کمک کنند تا ما سکوت را بشکنیم.
باستان
شناسی نه به منزله یک دانش که به منزله یک فن مطرح است و از این رو
اندیشمند آن اندیشمند علوم انسانی محسوب نمیشود و همین مسبب اقداماتی خارج
از عرف دانشگاهی توسط برخی همکاران میشود. جامعه در کل هنوز به این باور
نرسیده که کار میدانی در باستانشناسی یک راهکار پژوهشی است که میتواند
توسط هر باستانشناس با هر جنسیت انتخاب شود یا نشود.
به
قول مایکل شنکس راه نجات باستان شناسی آن است که اگر تصویری از آن در ذهن
بسازیم به جای تصویر انسانی با کلنگ تصویر انسانی با کتاب باشد و این ممکن
نیست جز با همکاری و همراهی زنان و مردانیکه طرفدار برابری دوستی مساوات و
رقابت سالم هستند. خیلی هم خوب است در این زمینه مردان همپای زنان باشند و
با ما همکاری کنند تا بتوانیم فضایی بسازیم که در فرایند واقعی همکاری،
تاریخمان و گذشتهمان را به عادلانهترین شکل ممکن نقد و بازسازی کنیم.
فاطمه علی اصغر