امشب چهارده خانواده در خانه پذیرای حزنی فراگیر
هستند که از خبر دردناکی سرچشمه گرفته که ساعاتی پیش به دستشان رسیده است؛
خبر که نه، دردنامه کوتاهی که تصور شنیدن آن پشت هر پدر و مادری را
میلرزاند، هر خواهر و برادری را به شوک فرو میبرد و هر فرزندی را
میسوزاند، تا هرچه منبع اعلام آن دردنامه موثق هم باشد، باز باور ناپذیر
نمود یافته و نشنیدنی باشد. خداوند صبرشان دهد. به گزارش «تابناک»،
تازه هوا تاریک شده بود که بیست و سه تن از سربازان وطن حین جابجایی بین
پاسگاه صفر مرزی و هنگ به ناگاه خود را در میان کمین اشراری میبینند که در
سه نقطه انتظار رسیدنشان را میکشیدند؛ آن هم در جادهای به موازات مرز و
در کمترین فاصله با خاک کشور همسایه که هرچند داخل خاک کشورمان واقع شده و
«ایران» نام دارد، ولی تسلط دشمن بر ایرانیان در آنجا رقم خورده است.
صدای
تفنگهای سبک و نیمه سبک که بلند میشود، با هر پر شدن جان سلاح با گاز
ناشی از شلیک گلوله قبل، یکی از سربازان احساس میکند جایی از تنش داغ شده و
آنی نگذشته، خون فواره میزند؛ جوشش فواره از دست، پا، سینه و خلاصه
هرجایی که گلوله میتواند نفوذ کند.
همه چیز اینقدر سریع رقم
میخورد که اغلب سربازان خسته حتی فرصت پناه گرفتن نمییابند چراکه برخلاف
دشمن، اینها از کار مردانه به استراحت میرفتند؛ مردانه به این معنا که
همیشه احتمال میدهند هر روزشان ممکن است تا شب با اتفاقات متعددی همراه
بوده و چه بسا هر شبشان تا صبح، آبستن حوادث گوناگونی باشد ولی چه تاریکی
شب باشد و چه روشنایی روز، جانبازی همیشه با سرخی عجین بوده و این را تنها
امثال ایشان میدانند که مردانه میایستند نه کسانی که با اسلحه کشیدن به
سمت ایشان، احساس میکنند مفتخر به رقم زدن فخری در عالم هستی شدهاند اما
حتی از بیان فخرشان در جمع خودی هم بیم دارند.
یک سوی میدان شبه
مردانی بودند که هرچند در ویدئوهای خود با صدای رسا بیانیه میخوانند، فحش
میدهند، فریاد میزنند، آسمان و ریسمان میبافند و خود را هدفمند نشان
میدهند، ولی همیشه ثابت کردهاند که مزدوری بی مقدار بیشتر نیستند که از فرط
پوچی هدف طمع دیگران شدهاند؛ مزدورانی که حتی شعور درک دشمنی هم ندارد که
اگر داشتند، ماحصل ساعتها کمین زدن در لای صخرهها برای آتش ریختن بر سر
سربازان خسته برایشان هیچ مایه مباهاتی نمیداشت، چه برسد بخواهند این
افتخار(!) را که بیشتر به سلاحشان و واگذار کنندگان سلاح به ایشان میچسبد
برای خود مصادره کنند.
اما آن سوی میدان سربازانی قرار داشتند که
بعضی در کسوت وظیفه عمومی مشغول به خدمت به میهن بودند و برخی هم این وظیفه
را به عنوان شغل برگزیده بودند تا نخستین تفاوتشان با طرف مقابل، انتخاب
خدمتی باشد که همیشه تاریخ مقدس بوده و هست. همین تفاوت، لباس خدمت بر تن
ایشان کرده تا با رقم خوردن این تفاوت دوم، شناسایی ایشان برای دشمنان سهل
تر شود؛ اینجاست که ناخودآگاه در صف نخست جنگی خاموش قرار خواهند گرفت.
وقتی
پای جنگ به میان میآید، برای مایی که هنوز از جنگ تحمیلی فاصله چندانی
نگرفتهایم آشکار است که صحبت از چه مقولهای به میان آمده است؛ باید تمام
قد ایستاد و مبارزه کرد و برای این مبارزه باید همه ابزارها را به کار گرفت
نه اینکه خدای ناکرده آن گونه عمل کنیم که از دور به نظر برسد نیروهایمان
را دست خالی گذاشتهایم.
باید تلاش کنیم تمامی مرزبانانمان مجهز به
تمامی امکانات روز باشند تا دست کم اگر شلیکی به سمت ایشان صورت گرفت، پیش
از جانِ عزیز عزیزانمان، پوششی به نام جلیقه ضد گلوله وجود داشته باشد؛ قبل
از آن، اتومبیل حملی مناسب و در قامت خودروهای زرهی و نفربر برای جابجایی
ایشان به کار گرفته شود، جلوتر از آن، انواع تجهیزات حراستی مانند رادارها و
تله های صوتی، نوری و ... باشد و خلاصه حالا که نمیتوان بعضی قسمتهای
مرز را فیزیکی مسدود کرد، دست کم محافظ جان برای مرزداران تدارک دید.
باید
توجه کنیم که ناخواسته اسیر جنگی هستیم که دشمنش اوج هنر را در شبیخون زدن
به سان راهزنان نشان داده و برای کشتن ابایی از دست یازیدن به روشهای غیر
انسانی هم ندارد تا علم به این مهم، به کار گیری برترین توان نظامی در این
مناطق را در حکم اقدامی واجب برایمان در آورد.
اینها همه درسی ست که
شهادت چهارده سرباز جان برکف برایمان ترسیم کرده است؛ مردانی که نه اهل
گلایه از کمبودها بودند و نه اهل جاخالی دادن از مسئولیتی که بر عهده شان
نهاده شده تا حالا بتوانیم با صلابت به قاتلانشان بگوییم که هرچند در به
شهادت رساندن ایشان موفق بودهاند اما پیروز دلاورانی هستند که یک ملت
برایشان عزادار شده، به احترام میایستند و خواستار علو درجات برای ایشان
هستند نه افرادی که حتی جرات ندارند چهره خود را آشکار کنند!
جا
دارد که پیوستن محمد قرایی، امید پارادال، امین آبراش، مهدی عارفی، حامد
عبدالهی، مهدی زبردست، پژمان شاهوند، حمید لزگی، محمد صادقنژاد، احمد
لنگری، سعید فتنقریی، مسعود معصومی، سید علی سیادت و محمد سلیمانی را به
خانواده بزرگ شهدای ایران، به بستگان ایشان تبریک و تسلیت عرض کرده و برای
شان از خداوند بزرگ طلب صبر جمیل نماییم.