شعلههای آتش زبانه گرفته، در نگاه اول انگار که یک آتشسوزی ساده است. هم وطن[انی] گوشی به دست از زبانههای آتش فیلم میگیرد[ند]. در تصاویر موبایلی فاصله آنقدر زیاد است که انگار خطری حس نمیشود، اما ناگهان انفجاری رخ میدهد. موج انفجار آنقدر زیاد است که از همان فاصله زیاد گوشی از دست میافتد؛ تخمینی نمیتوان برای ویرانیهای آن داشت.
دود و غبار ناشی از انفجار بندر شهید رجایی بندرعباس، شاید فقط یک محدوده در همین شهر را فراگرفته باشد، اما بهت و شوک این اتفاق تمام ایران را تحت تأثیر قرار داده؛ به قدری که اخبار دور سوم مذاکرات ایران و آمریکا در عمان زیر گرد و غبار انفجار گم میشود.
آمار مصدومان آمده و دائم به روز میشود؛ ۴۰ نفر، ۸۰ نفر؛ ۱۵۰ نفر؛ ۳۰۰ نفر؛ ۷۰۰ نفر؛ همچنان تعداد مجروحان این رخداد رو به افزایش است و آمار جان باختگان هم به روز میشود. تصاویر و اخبار تلخ است؛ درست مثل قطار تبریز-مشهد، مثل زلزله بم و کرمانشاه و ورزقان، مثل آتشسوزی پلاسکو، کشتی سانچی یا متروپل آبادان.
آدمی متأثر میشود، غم تمام وجودش را میگیرد و تک تک سلولهایش از درد به هم میپیچد. چه کردهایم که مستحق این همه درد هستیم؟ چرا باید این بار غم را هر روز به دوش بکشیم؟ از حادثهای به فاجعهای دیگر برویم؛ غمی را جایگزین غمی دیگر کنیم.
اما از دل این غمها گاهی امید میروید. پیامهای امید بخشی که شاید هیچ باری از این غم کم نکند، اما انگار فریادی از زیر غبارهاست که ما در کنار هم هستیم. یک ایران که هم خون میشود برای هم وطنش. این امید از دل غبار آتش بیرون میآید، وقتی مجروحان حادثه نیاز مبرم به خون دارند و فراخوان داده میشود و شب به اتمام نرسیده، خبر میآید که «خون مورد نیاز مجروحان حادثه بند شهید رجایی تأمین شد.»
بار غم کم نشده؛ فکر کردن به شرایط آنها که جان دادند و رفتند یا زیر آوار مانده و در آتش سوختهاند، مغز را متلاشی میکند. آنها که رفتند، فقط یادشان میماند؛ اما مجروحان حادثه فراموش نمیکنند. این باهم بودن، این هم خون بودن؛ امیدی از دل غبار انفجار است.
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.