شمع جانِ مظلومترین اسیر خاندان حسین (ع) چگونه خاموش شد؟
بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و نالهاش بلندتر شد و گفت: پدر جان چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان چه کسی رگهای گردنت را بریده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ» چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان کاش خاک را بالش زیر سرم قرار میدادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمیدیدم.
کد خبر: ۳۵۶۳۰۹
تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۳۹۲ - ۲۳:۱۱ 06 November 2013
حضرت ابا عبداللّه الحسین ـ علیهالسلام ـ دختری سه یا چهار ساله به نام «رقیه» داشت. نام رقیه در برخی کتابهای تاریخی و مقاتل نقل شده و برخی دیگر مانند: «ریاض الاحزان» به نقل از بعضی افراد آوردهاند که نام او «فاطمهی صغری» است. رقیه ـ علیهاالسلام ـ در روز سوم صفر سال ۶۱ ه ق در سفر اهل بیت عصمت و طهارت ـ علیهمالسلام ـ به شهر شام، از دنیا رفته است. شاید نامگذاری روز سوم محرم به نام ایشان، به این دلیل باشد که در گرماگرم عزاداری دهه اول، یاد ایشان نیز گرامی داشته شود.
همان گونه که اشاره شد، مطلب زیادی در مقاتل درباره ایشان نیامده است. از این رو، شخصیت ایشان و یا این که اصلاً حضرت امام حسین علیهالسلام دختری به نام رقیه علیهاالسلام داشته یا نه، برای ما مجمل است و در مقاطعی جنجالآفرین نیز شده است.
آیا امام حسین (ع) دختری به نام رقیه داشته است؟ این پرسش مهمی است که درباره حضرت رقیه (س) مطرح میشود. در میان چهرهها و اندیشمندان معاصر، اوج اختلاف درباره فاطمه بنت الحسین (س)، بین نظر استاد مرتضی مطهری و استاد فاطمی نیا به وجود آمده است.
جناب استاد فاطمی نیا میگوید اسناد و روایاتی درباره حضرت رقیه وجود دارد؛ اما شهید مطهری در تحلیل خود میگوید، این روایات با تحلیل تاریخی هماهنگ نیست و نمیتواند واقعیت داشته باشد و البته مرحوم آیت الله خوشوقت نیز در پاسخ به پرسش یکی از پامنبریهای خود که پرسید: «آیا حضرت رقیه ـ سلام الله علیها ـ دختر امام حسین ـ علیه السلام ـ است یا خیر؟» پاسخ داده بود: «ایشان (حضرت رقیه) دختر یکی از شهدای کربلاست. در تاریخ که در مورد بچههای امام حسین مینویسند، دختری به نام رقیه وجود ندارد» که به شدت جنجالآفرین شد.
البته پس از آن، آیتالله العظمی مکارم شیرازی و آیتالله العظمی نوری همدانی تأکید کردند که دختر کوچک امام حسین (ع) در کربلا بوده است. آیتالله مکارم نوشته بود: «شکی نیست که دختر کوچکی از امام حسین (ع) در شام از دنیا رفت و در آنجا دفن شد و حرم فعلی منسوب به همان دختر است، اما اینکه نام آن دختر رقیه بوده یا نام دیگری داشته در بین دانشمندان اسلامی اختلاف نظر وجود دارد؛ هر چند معروف این است که نامش رقیه است».
آیتالله نوری همدانی نیز تأکید کرده بود: «در کتابهایی چون کامل بهائی و نفسالمهموم و کتابهای معتبر دیگر دختر خردسالی که برخی نام او را رقیه نامیدهاند و در شام به شهادت میرسد، برای امام حسین (ع) ذکر کردهاند و اگر کسی برای آن حضرت نذر کند، باید آن را ادا نماید و مضجع موجود در دمشق متعلق به آن حضرت است».
مرحوم میرزا جواد تبریزی (ره) نیز در این باره گفته بود: «مزار کنونى حضرت رقیه بنت الحسین ـ علیهما السلام ـ در شام، از اول مشهور بوده، گویا حضرت امام حسین (علیه السلام) نشانى را از خود در شام به یادگارى سپرده است، تا فردا کسانى پیدا نشوند که به انکار اسارت خاندان طهارت ـ علیهم السلام ـ و حوادث آن پردازند، این دختر خردسال گواه بزرگى است بر اینکه در ضمن اسیران حتى دختران خردسال نیز بودهاند...».
با این حال، به همان مواردی که در بعضی کتابها نقل شده است، بسنده میکنیم. برخی گفتهاند که یزید، اهل بیت امام حسین ـ علیهالسلام ـ را در خرابه ای نزدیک کاخ خود جای داد. این در حالی بود که زنان اهل بیت ـ علیهمالسلام ـ شهادت پدران بچهها را از آنان پنهان میداشتند و میگفتند که پدرانشان به مسافرت رفته اند. این جریان ادامه داشت تا اینکه یزید، آنان را در کاخ خود جای داد.
درباره شهادت حضرت رقیه آمده است: عصر روز سه شنبه در خرابه در کنار حضرت زینب (س) نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند. پرسید: عمه جان! اینان کجا میروند؟ حضرت زینب (س) فرمود: عزیزم اینها به خانههایشان میروند. پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.
بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونهای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.
خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. سر مطهر سید الشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سیدالشهدا را دید، سر را برداشت و در آغوش کشید.
بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و نالهاش بلندتر شد، گفت: پدر جان چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان چه کسی رگهای گردنت را بریده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ» چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان کاش خاک را بالش زیر سرم قرار میدادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمیدیدم.
دختر خردسال حسین (ع) آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند. [۱]
[۱] شرح شمع: صفحه ۳۱۰ - نفس المهموم۴۵۶ -الدمع الساکه۱۴۱
روضه حضرت رقیه و سکینه (س) را با صدای مرحوم کافی بشنوید
بسیار مطلب زیبایی بود و خواندم خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم و بیاد مظلومیت امام حسین و اهل بیت ان غصه خوردم و واز اینکه روضه حصزت رقیه را با صدای مرحوم کافی گذاشتید و گوش کردم وممنون هستم
سلام کاسب هستم.داخل مغازه وقتی مطلب را خواندم بی اختیار با صدای بلند گریه ام گرفت.واقعا چه مصائبی به امام مظلوم ما و اهل بیتش مخصوصا دختر سه ساله اش وارد شده. خودم دختر دو ساله ای دارم که به شدت باباییه.رقیه چه دردی را تحمل کرده خدا میداند وبس. التماس دعا