با وجود هزینههای بسیار و هشدارهایی که داده میشود، ولی روز به روز ضریب نفوذ ماهوراه و محصولات فرهنگی غیر ایرانی در کشور و به خصوص قشر جوان و نوجوان گسترده شود. از فیلمهای هالیودی و بالیودی گرفته تا سریالهای ترکیه و آمریکای لاتین، خوراک فرهنگی است که از سوی شبکههای ماهوارهای به مخاطبان ایرانی عرضه میشود. در این بین سینمای ایران نتوانسته مردم را از دیدن محصولات غیرایرانی بازدارد. از سوی دیگر صدا و سیمای ملی نیز به نظر کارشناسان قافیه را خیلی وقت پیش به رقبای خود باخته است. شبکه سینمای خانگی نیز به دلایل مختلف از جمله عدم حمایت مادی و معنوی از این بخش عملا چنگی به دل نمی زند. برای بررسی و واکاوی مشکلات عرسه رسانههای تصویری کشور به سراغ سعید ابوطالب رفتیم. وی از جمله اصولگرایان مجلس هفتم است که به خاطر مواضع انتقادی نسبت به عملکرد دولت احمدینژاد از از لیست اصولگرایان در انتخابات مجلس هشتم حذف شد. ابوطالب که سابقه سالها فعالیت در صدا و سیما را دارد و عضو کمیسیون فرهنگی مجلس هفتم را اکنون به جمع فیلمسازان بخش خصوصی پیوسته است. به نظر این سینماگر جوان اقتصاد ضعیف و بی توجهی به فرهنگ، فقدان قانون کپی رایت، سرقت آثار توسط شبکههای ماهوارهای و دخالتهای دولت دشمنان اصلی سینمای ایران است. که در ادامه شما را به مطالعه این گفتوگو فرا می خوانیم.
رسانه های تصویری نتوانسته اند مخاطبان عام کشور را آنگونه که باید جذب کنند و به دلیل وجود خلا در این زمینه ماهواره ها در میان خانواده ها جا باز کرده اند. دلیل اینکه این رسانه ها نتوانسته اند مخاطبان را جذب کرده و نیاز آنها را پاسخ دهند چیست؟بنده در سال 87 و 88 عضو کمیسیون فرهنگی مجلس بودم و طرحی را پیشنهاد دادم که بازتاب گسترده ای داشت و البته مخالفانی نیز داشت. آن روز اعلام کردم که ماهواره از نان شب واجب تر است و هنوز هم بر این عقیده ام. این حرف مربوط به 7 سال پیش است. ما به همراه نمایندگانی چون آقایان افروغ، خادم، سروری و برخی نمایندگانی که با حوزه رسانه آشنایی داشتند، اصرار داشتیم که باید از حالت انفعالی در رسانه های تصویری خارج شویم، از حالت دیداری و شنیداری خارج شویم و حالت تهاجمی داشته باشیم. آن موقع هنوز شبکه هایی مانند "فارسی1" شروع به کار نکرده بود و برنامه و سریال های آنچنانی پخش نشده بود. همان موقع اصرار داشتیم که دست فیلم سازان باز گذاشته شود تا انرژی جدیدی در حوزه هنر و فیلم سازی ایجاد شود. همچنین تاکید بسیاری بر آن داشتم که باید حتما ماهواره اختصاصی داشته باشیم. هنوز فشارها و تحریم ها تا این اندازه نبود که شبکه های ما را از روی ماهواره های خود بردارند. ما همه تلاش خود را کردیم اما متاسفانه دیگران به این نکته نرسیده بودند. ما 7 سال پیش شبانه روزی کار کردیم و توضیح دادیم که باید ماهواره انحصاری برای جمهوری اسلامی داشته باشیم. باید ماهواره می خریدیم و ظرفیتی از فضا را که در اختیار ما قرار داده بودند، پر می کردیم.
اگر ماهواره اختصاصی داشته باشیم می توانیم ده ها و صدها شبکه ماهواره ای تاسیس کنیم و برنامه های تولیدی خود را روی آنها بگذاریم. همان موقع پیشنهاد دادیم که تلویزیون شبکه های جدیدی تاسیس کند؛ همان کاری که که سالها بعد اتفاق افتاد. اما مدیران صدا و سیما در آن موقع می گفتند که سیاست ما توسعه کمی نیست.
در عرصه فرهنگ اگر می خواهیم از حوزه فرهنگ اسلامی، انقلابی و دینی مان دفاع کنیم هیچ راهی بهتر از حمله نداریم. بدین معنی که باید محصول تولید کنیم. در حوزه فرهنگ نمی توان برخورد سلبی کرد. تنها راه نجات برخورد ایجابی است. اگر می خواهیم یک فیلم آمریکایی یا غربی دیده نشود باید زمان بیننده را با فیلم دیگری پر کنیم. راهی غیر از این نداریم. محصول فرهنگی غذای ذهن است. نمی توان به مردم گفت و لیست بلند بالایی از محصولات غذایی داد و گفت نمی توانید اینها را بخورید؛ حتما باید جایگزین برای آن گذاشت. آیا شرع مقدس در برابر موضوعات سلبی، ایجاب ایجاد نکرده است؟ آیا اینکه در موارد نادر گفته است که فلان ماکول را نخورید- آنچه در غرب نوشیده می شود یا خورده می شود- ایا اسلام در برابر آن ده ها پیشنهاد دیگر نداده است؟ اگر گفت گوشت خوک نخورید آیا ده ها حدیث نداریم در مورد مستحب بودن خوردن گوشت شتر، ماهی و ... نداریم؟ در تمام حوزه ها باید همینگونه برخورد کرد.
یعنی در برابر برخوردهای سلبی باید پیشنهادهای جایگزین داشت. اگر می خواهیم ببینده ما شبکه های غربی را نبیند باید شبکه هایی در حد و اندازه های آنها و بلکه بهتر داشته باشیم. مخاطب داخلی به خاطر مزیت زبان و مزیت ملی، مذهبی، دینی و انقلابی محصول داخلی را استفاده خواهد کرد. مانند محصولات صنعتی اگر دو محصول مشابه داخلی و خارجی داشته باشیم حتی با گرانتر بودن محصول داخلی مردم رو به محصول داخلی می آورند. در عرصه فرهنگ این تمایل بیشتر است. فرهنگ جزو ذات این ملت است. مردم مولانا و حافظ و فردوسی را ترک نمی کنند تا رمان خارجی بخوانند. راهی نداریم مگر اینکه در عرصه فرهنگ دائما تولید کنیم؛ در همه بخش ها و برای همه مخاطبان. باید نیاز تمام فرهنگ های جامعه را تامین کنیم. این حرفی بود که به عنوان نماینده کمیسیون فرهنگی در شورای سیاست گذاری صدا و سیما مطرح کردم و گفتم برای اینکه مخاطبان ما رو به ماهواره نیاورند باید تنوع سلیقه و نیازهای جامعه را تامین کنیم. شبکه ورزش می خواهیم، چند شبکه نمایش می خواهیم، چند شبکه سرگرمی و طنز و مسابقه و خبر و .. می خواهیم.
آیا به نظر شما باید دوباره باید به دنبال بخش دولتی باشیم یا نه فضایی ایجاد شود تا بخش خصوصی حالا یا در قالب مدیریت یک شبکه یا تولید محتوای یک شبکه ماهواره وارد عرصه شوند؟ آیا اصولا تا کنون بخش غیر خصوصی رسانه تصویری توانسته انتظارات جامعه ما را براورده کند؟مسلما نظر من این است که باید از پتانسیل بخش خصوصی استفاده کنیم. بخش دولتی بنا به دلایلی نمی تواند موفق شود. تجربه تاریخی نشان داده و تمام کشور هایی که مانند ما عمل کرده اند و حتی سال ها پیش از ما شروع کرده اند این تجربه را دارند. دولت نباید و حق ندارد که در همه بخشها دخالت کند و در زندگی مردم دخالت و نفوذ کند. هر کجا هم که دخالت کرده ناموفق بوده است. هر کجا که به بخش خصوصی اعتماد کرده ایم موفق عمل کرده است.
زمانی به اتفاق اعضای کمیسیون فرهنگی خدمت رهبر انقلاب رفته بودیم و دغدغه های خود را گفتند. در آن زمان برخی اعضای کمیسیون اصرار داشتند که نهادهای تبلیغاتی را یکی کنند و حتی نهاد مداحان و واعظان را تبدیل به سازمانی دولتی کنند. ایشان به نکته ای اشاره کردند و مثالی زدند که مشخص شد تا چه اندازه پیشنهاد آقایان غلط است و البته این روش الان در سینما و کتاب و فیلم و شعر و .. اجرا میشود. ایشان فرمودند برخی از مراسم مذهبی را ما به عنوان دولت انجام می دهیم و برخی مراسم را مردم خودشان انجام می دهند و متعلق به مردم است. مثلا در 12 فروردین، روز جمهوری اسلامی را ما اجرا می کنیم و روزی مانند نیمه شعبان و تاسوعا و عاشورا متعلق به خود مردم است. این دو تا را با هم مقایسه کنیم. مردم از پول و وقت و سرمایه خود می گذارند که نیمه شعبان و تاسوعا و عاشورا برگزار کنند و دریایی از حضور و عظمت مردم را می بینیم. حالا ما می خواهیم مراسم دولتی برای 12 فروردین بگیریم. پول برقش را می دهیم و اضافه حقوق هم به نیروهایمان می دهیم اما نمی توانیم این کار را انجام دهیم. ایشان فرمودند که دولت نباید در حوزه فرهنگ دست درازی کند. ما باید تسهیل کنیم نه اینکه دخالت کنیم. خود مردم می دانند دارند چه کار می کنند. آیا مراسم ماه رمضان و محرم و .. دولتی است؟ بخشهای دولتی سعی کردند کارهایی انجام دهند اما خیلی از کارها نمی شود. اگر مردم نخواهند، نمی شود. یک اتفاق خوب فرهنگی به نام راهیان نور در این سالها اجرا می شود. راهیان نور را مردم می خواستند و اگر نمی خواستند دولت نمی توانست مردم را جمع کند. هر چه تسهیلات و امکانات هم می داد نمی توانست. هر کجا دولت سعی کرده است با زور و فشار کاری را به پیش ببرد نشده است و هر کجا مردم خواسته اند در صحنه باشند موفقیت حاصل شده است.
با بخشنامه و دستور العمل نمی شود مردم را مجبور به کار فرهنگی کرد. باید مردم خودشان بخواهند. این را باید به تمام حوزه ها تعمیم داد. در هیچ زمانی و در هیچ حکومتی سراغ نداریم که نویسندگان و فیلم سازان و شاعران دولتی ماندگار شده باشند. حکومتها تنها آمده اند و حمایت کرده اند و هدیه داده اند. هنر باید از درون یک ملت بجوشد. هنر محصول حرکت عظیم تاریخی یک ملت است. هنر محصول تمدن است.
به گفته شما باید به رسانه های دیداری و تصویری با دید هنری نگاه کرد اما عملا هنوز کاری شروع نشده، وارد باند بازی می شود. به عنوان مثال خانه سینما و شبکه های خانگی.حق دولت است که خطوط قرمز و خط مشی تعیین کند اما هر کجا بیش از این پیش رفته است باعث انشقاق و دعوا و فساد اقتصادی و سیاسی شده است و کار را خراب کرده است. خطوط قرمز مشخص است و هیچ کس به عنوان نویسنده و فیلم ساز حق ندارد مخالف مبانی امنیت ملی و علیه فرهنگ کشور خود فعالیت کند و این خط قرمز در همه کشورهای دنیا هست. این شامل همه مردم است. خطوط قرمز همین است و نباید بیش از این تعریف شود.
نویسنده و شاعر و .. را باید به حال خودش رها کنیم. در دولت های گذشته در خانه سینما شاخه های دولتی و غیر دولتی ساختند. عده ای بودند که عضو نیروهای اجتماعی بودند و فعالیت صنفی و سندیکایی داشتند و عده ای نفوذ کردند در اینها و می خواستند حرف های دولت وقت را به مجمع صنفی تحمیل کنند؛ چه انجمن نویسندگان و خانه هنرمندان و چه خانه سینما و موسیقی، هر کجا دولت دخالت کرد خراب کاری کرد. دولت حق این کار را ندارد. هنرمندان می توانند برای خود یک نظام صنفی داشته باشند. مثل ورزشکاران که برای خود خانه کشتی و فوتبال و ... دارند. عده ای به دولت تکیه می دهند و دنبال رانت هستند و در سندیکا و صنف اخلال ایجاد می کنند. وظیفه قدرت رسمی این است که خطوط قرمز را تعریف کند و تعامل سازنده با تمام اصناف داشته باشد. همه دنیا اینگونه است. از سندیکای کامیون داران در فرانسه تا سندیکای خلبانان در آلمان و صنف سینماداران و خانه سینما در ایران. اینکه رئیس و مدیران این سندیکاها رابطه درست و تعامل سازنده با دولت ها داشته باشند، معقول و منطقی است. آنها باید کار صنفی کنند نه کار سیاسی و دولت نیز نباید انتظار داشته باشد که آنها مجیزگوی دولت باشند و به جای اینکه حقوق صنفی خود را دنبال کنند، حرف دولت را بزنند.
باید حد فاصل بین نیروهای اجتماعی و قدرت رسمی را که سندیکاها و اصناف هستند، به رسمیت بشناسیم اینها می توانند مطالبات توده مردم را به حکومت منتقل کنند و خواسته های حکومت را نیز به حوزه های اجتماعی منتقل کنند به شرط اینکه دولت نخواهد در اینها نفوذ کند و آنها را سرکوب کند. اصناف به دلیل ساز و کار بازار آزاد نظام مندی خود را پیدا می کند. اگر در خانه سینما یا خانه موسیقی و .. حرف اصلی را هنر بزند و اگر کاملا صنفی باشد، در خانه سینما کسانی مدیریت پیدا می کنند که مورد اعتماد و وثوق بدنه سینماگر و از جنس سینما باشند و مطالبات سینما را بشناسند و طبیعتا در کانون اهل قلم و کانون نویسندگان یا خانه سینما و ... کسانی مدیریت را به دست می گیرند که بهترین های آن صنف هستند. اگر مدیری بهترین عضو یک صنف نیست بدانید که با رانت دولتی در صنف نفوذ کرده و این است که کار را خراب می کند. اگر دولت ها در خانه سینما دخالت نکنند، خانه سینما درست می شود و عده ای از بهترین های سینما مدیریت را به عهده می گیرند. اما می بینید عده ای با تکیه به دولت که همیشه بهترین های صنف هم نیستند، انشقاق ایجاد کرده و مشابه سازی می کنند؛ چه در خانه سینما و چه در صنف ها و حوزه های دیگر.
برخی کارشناسان و اهالی فرهنگ و هنر، علاوه بر گلایه از مشکلات اقتصادی، دغدغه مهم دیگری نیز دارند و آن فشارهای غیرقانونی و مضاعفی است که بر فعالان عرصه فرهنگ و هنر از سوی برخی ارگانهای غیر مسئول وارد میشود.موضوع دیگر فشارهایی است که بر هنرمندان وارد می شود. اگر قرار باشد هر فردی در حاکمیت اسم امنیتی بر موضوعی بگذارد و آن را تعمیم دهد و هنرمند و روزنامه نگار و .. نداند با چه کسی طرف است هر کسی به خود این اجازه را می دهد که موضوعی را امنیتی بداند و بگوید که به صلاح نیست و نگذارد کاری انجام شود. به عنوان مثال در دولت گذشته حرف های متفاوت از دولت شنیده می شد و سلیقه های متفاوت روی هر چیزی برچسب امنیتی می زدند. هنرمند جرات نمی کرد خلاقیت به خرج دهد و دچار خود سانسوری شده بود. با خود می گفتند هر کاری انجام دهیم با آن مخالفت می شود. زمانی که کارگردان بزرگی مانند حاتمی کیا دچار این معضل است باید تکلیف بقیه را دانست. حاتمی کیایی که می دانیم از بدنه سینمای انقلابی است فیلمی می سازد که از نظر خودش اصلا وجهه امنیتی ندارد و دولت به آن برچسب امنیتی می زند و جلوی اکران فیلم را می گیرد!
متاسفانه این موضوع در تمام دولت ها بوده است. فیلم «به رنگ ارغوان» در دولت اصلاحات اجازه اکران پیدا نکرد! در حالی که وقتی بعدها آن فیلم پخش شد، هر کس این فیلم را دید گفت که اصلا وجهه امنیتی ندارد. توقیف فیلم یعنی نابود کردن تهیه کننده، عوامل دست اندرکار فیلم، کارگردان و خلاقیت و جرات و جسارت بدنه سینما.
بارها از عدم وجود بودجه کافی در فرهنگ و هنر گفته میشود ولی در هیمن زمان، میلیارها تومان پول در اختیار برخی افراد یا برخی موسسات خاص قرار میگیرد. شما هم در مجلس در کمیسیون فرهنگی بودید و هم سالها در صدا و سیما تا سطوح عالی مشغول به فعالیت هستید و اکنون نیز چندسالی است که به عنوان یک فعال بخش خصوصی وارد عرصه تهیه و تولید فیلم و سریال شده اید. آیا بودجه نیست یا خاصه خرجی میشود؟زمانی که دولت در سینما دخالت می کند هزاران فساد از آن بیرون می آید. وقتی پول دست دولت است و دولت تحت عنوان کمک فرهنگی توزیع کننده پول است، باعث فساد می شود. به عنوان مثال پول هنگفتی در اختیار کسی قرار گرفته است که اصلا صلاحیت فیلم سازی نداشته است در حالی که صدها فیلمساز منتظر بودجه کمی بودند. فرهنگ در کشور ما نیاز به حمایت اقتصادی دولت دارد. این نباید همیشگی باشد و فرهنگ از شریان های انرژی بخش دولت ارتزاق کند، بلکه باید روی پای خود بایستد. باید اقتصاد فرهنگ را درست کنیم. ولی در همه این سالها همتی برای این کار وجود نداشته است. گردش مالی در بخش فرهنگ و سینما و شبکه خانگی ما چقدر بوده است؟ همه گردش مالی سینما و تئاتر و سینمای خانگی و موسیقی ما به اندازه گردش مالی واردات موز نیست. حال با این گردش مالی چگونه میتوان انتظار داشت کار فاخر تولید شود؟ کار فاخر هزینه بر است. اگر چند کار فاخر هم ساخته شده حمایت دولتی را داشته است. چون اقتصاد فرهنگ ما معیوب است. اگر بخواهیم فیلمی با قابلیت پخش در سینما های جهان و مطابق استانداردهای جهانی ساخته شود با هزینه های امروزی 200 میلیارد تومان هزینه می خواهد. آیا اگر یک سرمایه گذار بخش خصوصی چنین هزینه ای کند برگشت خواهد داشت؟ قطعا نه.
مگر ما چند سینما داریم؟ ما اصلا سینما نداریم. نبودن حق کپی رایت هم که فاجعه ای عجیب و غریب است. گردش مالی در سینمای ما خراب است. ما زیر ساخت نداریم. وقتی آموزشگاههای رسمی بازیگری و نویسندگی نداریم نباید انتظار داشت فیلم فاخر ساخته شود. همه اینها را می خواهد و پول هم می خواهد ولی پولی که در یک چرخه سالم بچرخد. اینکه دولت پولی تزریق کند یک مسکن و دوپینگ است. اگر مختارنامه و تنها ترین سردار و ... ساخته می شود اینها باید ادامه حیات داشته باشد و نباید تمام شود. وقتی حمایت را از میرباقری می گیریم محصولش می شود شاهگوش. میرباقری همان آدم توانمند مختارنامه است اما چرا نمی تواند آن را در سینمای خانگی کارهای خوب خود را تکرار کند؟ چون مختارنامه پول دولتی بود و پول شاهگوش باید با فروش سی دی سه هزار تومانی برگردد. هیچ تهیه کنندهای نمیآید به میرباقری پولی بدهد که تلویزیون داد. همین ها را هم که بخواهیم با نمونه خارجی آن مقایسه کنیم یک به صد است.
همین ها هم نتوانسته به سینمای جهان راه پیدا کند.باید ابزارش را داشته باشیم. باید بازیگر، نمایشنامه، فیلمبردار و کارگردان حرفه ای داشته باشیم. سیستم ضبط و تولید حرفه ای و ... می خواهد. نمی گویم اینها را نداریم اما کم داریم. همه اینها به کنار، پول و مدیر حرفه ای می خواهد. هر کدام از اینها نباشد کار لنگ می زند.
در دنیا به سینما از دید یک صنعت نگاه می کنند و حتی ترکیه و شبکه های عربی از ما جلوتر هستند.تا یک دهه گذشته ایران جزو کشورهای صاحب سبک در سینما بود؛ نه از نظر تکنولوزی و اقتصاد بلکه از این نظر که صاحب حرف بودیم ولی الان همین کشورهای همسایه که زمانی برای فیلم های ما "له له" می زدند از ما پیشی گرفته اند و اگر اینگونه ادامه دهیم چیزی از سینمای ما باقی نمی ماند و همان اتفاقی می افتد که در تلویزیون ما افتاده است. تا بعد از انقلاب تلویزیون ما جزو برترینهای منطقه بود و حرف برای گفتن داشتیم اما الان مخاطب بین المللی که نداریم بماند، داریم مخاطبان داخلی را نیز از دست می دهیم.
شاید بگویید تلویزیون دولتی است پس چرا سینمای خانگی که عنوان خصوصی را بر خود دارد ناموفق است. «دی وی دی» یک فیلم 3000 تومان فروخته می شود که از یک بسته شکلات و آدامس ارزانتر است در حالی که مدل خارجی آن کمتر از 10 دلار به فروش نمی رود. خیلی جاها را باید درست کرد. سیستم تولید و توزیع ما غیر حرفه ای است اینها به جای خود چرا که یک دشمن اصلی به نام کپی غیرمجاز و شبکه های ماهواره ای دارد که فیلم ها را پخش می کند. در مجلس هفتم قانون کپی رایت تصویب شد و نیروی انتظامی باید جلوی این کار را می گرفت اما زمانی که گردش مالی سینما ضعیف است انگیزه ای برای مقابله وجود ندارد. اگر اقتصاد سینما درست بود نیروی انتظامی انگیزه پیدا می کرد که مقابله کند یا تهیه کننده انگیزه پیدا می کرد که خرج کند تا جلوی کپی را بگیرد. گردش مالی یک فیلم در حالت خوب یک میلیارد تومان است که اصلا عددی نیست که کسی بخواهد برایش ریسک کند.
بالاخره این مشکل در حال حاضر گریبانگیر سینمای ما و صنعت هنر و فرهنگ ماست. برای برون رفت از این تنگنا در بازه زمانی اکنون چه باید کرد؟زمانی که خودمان در مورد شبکه های ماهواره ای قانون کپی رایت را رعایت نمی کنیم و هر فیلمی که خواستیم پخش کردیم، شبکه های ماهواره ای هم این اجازه را به خود می دهند که هر کاری بخواهند انجام دهند. به چه کسی برویم شکایت کنیم؟ ما خودمان قانون را نقض کرده ایم. ما باید به WTO بپیوندیم. ما چقدر چانه زدیم که اگر به قانون کپی رایت جهانی نمی پیوندیم، قانون کپی رایت داخلی را اعمال کنیم. در آن صورت هر گوینده رادیویی حق نخواهد داشت هر کتابی را جلوی خود بگذارد و از رویش بخواند و قبل از آن باید پولش را به حساب ناشر ریخته باشد. باید فیلم ساز ابتدا پول نویسنده را داده باشد تا بتواند از روی داستانش فیلم بسازد. با این کار اقتصاد فرهنگ در جای خود قرار می گیرد و کار فرهنگی کردن مزیت اقتصادی پیدا میکند.
به نظر میرسد به اعتقاد شما اصلیترین درد هنر و فرهنگ ما، نچرخیدن چرخ اقتصاد هنر و هنرمندان ایران است.
مشکلات بسیاری بر روی هم تلمبار شده و باعث ضعف اقتصاد فرهنگ شده است. تزلزل اقتصاد فرهنگ بلافاصله بر روی فرهنگ تاثیر می گذارد. اگر هزینه های اولیه یک سینماگر و یا هنرمند تامین نباشد نمی تواند کار کند. نوشتن رمانی مانند جنگ و صلح 7 سال زمان می برد. استعداد در کشور وجود دارد به شرطی که زندگی شان 7 سال تامین باشد. نه 7 سال که 30 سال چون تولستوی یک رمان در طول عمرش می نویسد و می گیرد. این موضوع در مورد سایر حوزه ها نیز صادق است. وقتی سراغ یک فیلم خوب را می گیرید به این موضوع می رسید که برای فیلمنامه آن سالها وقت گذاشته شده است. نویسنده تایتانیک برای نوشتن فیلمنامه 10 سال وقت گذاشته است. در مورد کار تحقیق و پژوهش کرده است. اینگونه است که فیلمی در تمام دنیا دیده می شود.
چرا موسیقی و نقاشی رشد نمی کند؟ اگر کپی رایت به احترام آقای فرشچیان حفظ می شد و هر کسی می خواست نقاشی های وی را خرید و فروش کند یا نمایش دهد یک دلار به وی داده بود، فرشچیان هیچ کار دیگری نمی کرد و خودش و خانواده اش تامین بود الان می توانست آکادمی بزند و صدها فرشچیان تربیت کند. اگر کپی رایت رعایت شود پرویز پرستویی به جای اینکه یک سال 4 فیلم بازی کند یک فیلم خوب انتخاب می کند و بازی می کند. بنابر این لازم است که اقتصاد سینما درست شود.
به نظر من مساله اصلی این است که فرهنگ در این کشور جدی گرفته نشده است و هنوز اگر اعتقادی وجود داشته باشد اعتقاد به رسانه های سنتی است. هنوز اعتقاد به منبر و وعظ و سخنرانی و ... است. اینها ارزش و جایگاه خودش را دارد ولی رسانه های جدیدی به وجود آمده است. فیس بوک و توییتر رسانه هستند. متاسفانه جریان متحجری در کشور هستند که همواره سرعت حرکت فرهنگ را کند کرده است. این جریان متحجر 100 سال پیش با رادیو می جنگید، 70 سال پیش با تلویزیون، 30 سال پیش با ویدئو، 15 سال پیش با ماهواره و امروز با فیس بوک و توییتر. آیا توانست جلوی رادیو و تلویزیون را بگیرد؟ سالها مبارزه کرد، آیا توانست جلوی ویدئو را بگیرد؟ 15 سال است با ماهواره مبارزه میکند، آیا توانسته است جلوی آن را بگیرد؟ معلوم است که نتوانسته. جلوی فیس بوک را هم نمی تواند بگیرد فقط سرعت را می کند و دلخوری ایجاد می کند. به جای اینکه از این ابزار استفاده کنند، با آن مبارزه می کنند. به قول شهید مطهری "قطار تا زمان که ایستاده است کسی به آن سنگ نمی زند. وقتی راه می افتد بچه ها به آن سنگ می زنند." هر چیزی که حرکت می کند و جلب نظر می کند دشمن پیدا می کند و به آن سنگ می زنند. باید گذاشت قطاری که به راه می افتد و فرصتی برای بشریت است به راه خود ادامه دهد.
نمونه اش کاری است که آقای ظریف می کند و بدون اینکه وقت خود و خبرنگاران را بگیرد و بدون اینکه اجازه دهد شایعه ساخته شود در فیسبوک خبر می گذارد. این کار جلوی هر شایعه سازی را می گیرد. جایی خبر می گذارد که در اختیار میلیون ها نفر است و زمانی که دست هیچ خبرنگاری به آن نمی رسد و آن هم در هواپیما است. این کار جلوی همه تقلب ها و جرزنی های دشمن را می گیرد. وقتی چنین ظرفیتی وجود دارد برخی می روند سمبلی از فیسبوک می سازند و سنگ اندازی می کنند. چه کار می خواهند بکنند؟ مگر می شود با فیسبوک جنگید؟ فیسبوک یک ابزار است. باید از آن استفاده کرد.
10 سال پیش در فنلاند یکی از حقوق شهروندی غیر از بهداشت و آموزش و امنیت و درمان، حق استفاده از اینترنت با یک گیگا بایت پهنای باید بود! اینجا اصلا کسی چنین حقوق شهروندیای اعتقاد ندارد. تا چند سال پیش افراد را می گرفتند که چرا اینترنت پرسرعت دارید!
8 سال دولت در اختیار اینگونه افراد بود. زمانی که شما فریاد می زدید اینها حامی دولت بودند و شما را تکفیر می کردند. زمان اصلاحات می گفتند تمام انحرافات تقسیر خاتمی است. 8 سال دولت احمدی نژاد مشکلات زیادی به همراه داشت اما این خوبی را هم داشت که به همه فهماند که سیر روند ربطی به دولت مستقر ندارد و ادامه دار است. برخی بر این عقیده اند که این جریان به پرتگاه می رود و برخی مانند شما بر این عقیده اید که به دریا می رود. دولت جدید هم می گوید که می خواهد کاری انجام دهد. چه باید کرد تا از ظرفیت های موجود استفاده کرد؟ راه علاج چیست؟تهاجم فرهنگی توهم توطئه نیست. وجود دارد نه به ملت و کشور و انقلاب ما بلکه همه فرهنگ ها از طریق نظام سلطه تحت تهاجم فرهنگی هستند. من اصل تهاجم فرهنگی را قبول دارم اما بحث بر سر شیوه برخورد و مبارزه با آن است. عده ای راه مقابله را در مواجهه سلبی دیده اند؛ اینکه بدحجابها را در خیابان جمع کنند و از آنها تعهد بگیرند، دیش های ماهواره را جمع کنند، روزنامه ها را ببندند، سایتها را فیلتر کنند. این راهها غلط است. تنها راه مقابله با تهاجم فرهنگی ایجابی است. اگر آب باریکه آلوده ای می آید تنها راه این است که آن را با یک رودخانه پاک تطهیر کرد.
اگر ورودی های رسانه ای ما ضعیف باشد هر لکه نجاستی کاسه آن را نجس می کند اما اگر ظرف و ظرفیت ما بزرگ باشد نجس نمی شود. چرا ظرفیت فرهنگی و رسانه ای خود را بزرگ نکنیم؟ باید بگذاریم تمام جوانان فیلم بسازند. بگذاریم اقتصاد سینمای ما بچرخد. اگر دست جوانان ابزار و امکانات بدهیم ظرفیت فرهنگی ما وسیع می شود. تا زمانی که اقتصاد فرهنگی ما ضعیف و حقیر است افراد حقیر در این عرصه می مانند و افراد بزرگ که عرصه جولان برایشان کوچک است مجبورند در محدودیت باشند، کوچک و حقیر می شوند و در نهایت تمام می شوند.
اگر حمایت کنیم و بگذاریم اقتصاد فرهنگ بزرگ شود و بچرخد، حاتمی کیا می تواند سالی 2 فیلم بسازد نه اینکه هر 5 سال یک فیلم. عین حاتمی کیا افراد بسیار دیگری نیز داریم. هزاران جوان با استعداد داریم که فقط کافی است حمایت شوند. حمایت نه از این نظر که از نظر مالی دوپینگ شوند. باید اجازه داد تا فرهنگ رشد کند. باید نگاه را عوض کرد. باید خط قرمزها و ممیزی های الکی و بی ربط و سلیقه ای را برداریم.
بگذارید سوالی را که قبلا مطرح کردم، دوباره به نوع دیگری مطرح کنم. چرا بعضی فیلمها به صورت سیستماتیک هم در زمینه مالی و هم معنوی میشوند و با برخی فیلمها و هنرمندان به طور سیستماتیک، مقابله میشود؟ به طور مثال در مقطع زمانی تمام امکانات برخی ارگانهای خاص بسیج شده بود تا از اخراجیها و قلادههای طلا در مقابل جدایی نادر از سیمین حمایت شود.سینمای ما هم کیمیایی لازم دارد هم حاتمی کیا و هم ده نمکی. سینما همه اینها با هم است. اینکه بگوییم سینما در افراد معدودی خلاصه می شود درست نیست. سینما یک هنر عام و عمومی است. من مخالف حمایت از قلاده های طلا و اخراجی ها نیستم. اگر چه ممکن است محتوای اینها را نپسندم و به خود آنها هم گفته ام اما به هر حال ده نمکی یک فیلمساز است و توانسته فیلم بسازد. من ده نمکی را به خاطر سابقه جبهه و جنگش دوست دارم اما سینمایش را دوست ندارم. آقای ابوالقاسم طالبی هم فیلم خوب دارد و هم فیلم بد. این واقعیت سینماست. نمی توان گفت بیضایی و کیمیایی و مخملباف و .. فیلمساز نیستند. فیلمساز حمایتی هیچ وقت نتوانسته است کار خود را ادامه دهد. فیلمساز کسی است که هنری را می شناسد و می تواند فیلم بسازد و می تواند مخاطب داشته باشد. همه اینها را سینما احتیاج دارد.
مهم این نیست چه نوع فیلمی ساخته شود مهم این است که چرخه اقتصاد بچرخد. زمانی که چرخ اقتصاد سینما چرخید سینماگر خوب هم در آن رشد خواهد کرد و بازیگر و فیلمنامه نویس خوب هم در آن متولد خواهد شد اما اگر اقتصاد سینما نچرخد نه کارکردان و بازیگر خوب خواهیم داشت و نه بد. اصلا چیزی وجود نخواهد داشت. باید کمک کنیم چرخ فرهنگ بچرخد و در همین فضا از ذات مردم هنرمند بیرون خواهد آمد.
فردوسی از همین مردم است. حاتمی کیا هم از همین مردم است. اگر بگذارند فرهنگ بروز و ظهور پیدا کند از داخل آن هم فردوسی و نیما و... بیرون خواهد آمد و هم خیلی چیزهای دیگر که ممکن است برخی دوست نداشته باشند. وقتی زمین را از ترس علف هرز بخشکانیم در آن هیچ چیزی عمل نخواهد آمد. رشد و بالندگی نیاز به بستر خوب دارد وگرنه علف هرز در هر کجایی رشد می کند. متاسفانه تمام زمینه های فرهنگی را خشکانده ایم. دولت در هر کجا وارد شده است نابود می کند. دولت باید کنار بکشد و حمایت و نظارت کند.
اگر فیلمی را مردم بخواهند مانند آدم برفی که از روی پرده جمع شد، همه مردم آدم برفی را می بینند اما اگر فیلمی را مجانی در اختیار مردم قرار دهند هیچ کس نمی بیند. کتابی را که مجانی می دهند کسی نمی خواند. اگر کاری خوب باشد راهش را پیدا می کند. من نگران حمایت های موضعی و مقطعی نیستم. دولت هر کاری می کند دستش درد نکند ولی فیلمساز واقعی کمک کنند یا نه فیلمش را می سازد؛نمونه اش پوران درخشنده است.
باید به اقتصاد فرهنگ توجه شود. همان قدر که به نخود و لوبیا و موز و کیوی اهمیت می دهند، باید به این هم فکر کنیم که مردم فیلم هم برای دیدن داشته باشند. مردم شعر و ترانه هم می خواهند. روزنامه و خبر هم می خواهند.