شرق به نقل از مهرجویی نوشت: تهران و کلانشهرهای مسموم، ساکنانشان را از نفس انداختهاند و این دیگر داستان و افسانه و توهم نیست، واقعیت محض است. این آلودگی همه را میکشد و هیچ راه گریزی از سیستم محیطزیست ما پیدا نمیکند، در حالی که راهکار گریز از آن ساده است. همانطور که در همه شهرهای بزرگی که در آنها بودم مثل لسآنجلس، شیکاگو، نیویورک، لندن، پاریس و بهخصوص رم، مشکل آلودگی هوا بعد از چندسال حل شد، در تهران هم حتما این معضل حلشدنی است.
در شهرهایی مثل توکیو و بهخصوص رم، این معضل با فرمولهای خیلی ساده حل شد. یکی از فرمولها این بود که در این شهرها دولت بودجهای را به این موضوع اختصاص داد و تمامی وسایل نقلیه اسقاط و دودزا را از صاحبانشان بازخرید کرد؛ اتفاقی که باعث خوشحالی صاحبان این وسایل نقلیه میشد (چون بهجای ماشین کهنه خودشان یک ماشین جدید با اقساط طولانیمدت به آنها داده شده بود) و بعد همه این وسایل بازخریدشده بازیافت میشد.
این اتفاق باعث ایجاد تحول در سیستم بازیافت هم شد و البته برای بسیاری از جوانان ساکن این شهرها، در این مراکز بازیافت اشتغالزایی بسیار زیاد شد. از طرفی هم برای اینکه باید به این شهروندان ماشین نو داده میشد، اینها در صنعت خودروسازی هم ترقی کردند و در این بخش هم، اشتغالزایی بسیار زیاد مجدد صورت گرفت.
به این ترتیب این دولتها با یکتیر سهنشان زدند. هم مردم به نوایی رسیدند، هم در زمینه بازیافت و تولید ماشین اشتغالزایی بسیار شد و هم معضل آلودگی هوا به مرور از بین رفت.
دولت ما هم میتواند با یکتیر سهنشان بزند. به این خاطر که، سمی که در هوای این شهر پراکنده است به سینه همه میرود. اینجا دیگر مساله ارجحیت مردم بر دولت یا ارجحیت دولت بر مردم نیست. ساکنان خیابان پاستور بیش از هر شهروند دیگری هماکنون در معرض این آلودگیها و استنشاق سرب خالص و دیگر مواد آلاینده هستند. همه شهروندان، بدون استثنا روزانه سمومی را استنشاق میکنند که بیشک به مرور همه ما را خواهد کشت.
مدتی پیش آقای انتظامی عزیز برای ناراحتی ریوی ناشی از همین آلودگی در بیمارستان بستری شدند و پزشکان به او گفتند که نباید دیگر در تهران زندگی کند. یا مثلا دوستان و آشنایان دیگر من همه یکییکی سرطان گرفتند و هماکنون با مرگ دستوپنجه نرم میکنند. خواهرم را هم اخیرا به خاطر همین آلودگی هوا از دست دادم. بیشک برای رفع این خطر باید یک برنامه عملی در دستور کار مسوولان قرار بگیرد.
خانم ابتکار خیلی لطف کردند و جواب پرسش مرا بسیار دلسوزانه و دقیق دادند، اما هیچ راهحل عملی برای خروج از این بحران ارایه نکردند. خانم ابتکار باید یک روز سوار ماشین شود و برود جاده عباسآباد. حد فاصل کلاردشت و مُتلقو منطقهای هست به طول چند کیلومتر که نمیتوان از بوی تعفن در آن نفس کشید، چون کامیونهایی که از بالای این جنگلها رد میشوند پیش از آنکه آشغالهایشان را به محل بازیافت زبالهها برسانند، همه را در بین این جنگلها تخلیه میکنند و به این ترتیب تمام جنگلهای زیبای جاده عباسآباد توسط آشغالها به گند کشیده شده.
دوست دارم ایشان یک روز سوار اتومبیل شوند و به این جاده بروند و به کنارههای آن توجه کنند و ببینند قوطیهای کنسرو و بطریهای خالی چه بلایی سر طبیعت آن منطقه آورده است. دولت باید دولت خیرخواه باشد و برای مردم خیر بخواهد و رسیدگی به این وضعیت آب و هوا، یکی از مهمترین خیرخواهیهای دولت خواهد بود.