«اين فرمانده شجاع و متدين و غيور از يادگارهاي ارزشمند دوران دفاع مقدس و در شمار برجستگان آن حماسه بي نظير بود.تدبير و قدرت فرماندهي او در طول جنگ هشت ساله کارهاي بزرگي انجام داده و او بارها تامرز شهادت پيش رفته بود.آرزوي جان باختن در راه خدا در دل او شعله مي کشيد و او با اين شوق و تمنا در کارهاي بزرگ پيش قدم مي گشت.اکنون او به آرزوي خود رسيده و خدا را درحين انجام دادن خدمت ملاقات کرده است».مقام معظم رهبري فرازي از وصيتنامه شهید کاظمی: خداوندا فقط مي خواهم شهيد شوم،شهيد در راه تو،خدايا مرا بپذير و در جمع شهدا قرار بده.راستي چه بگويم،سينه ام از دوري دوستان سفرکرده ازدرد،ديگر تحمل ندارد.
احمد در دوم مرداد 1338 در نجف آباد اصفهان متولد شد.پس از پيروزي انقلاب اسلامي به اتفاق شهيد محمد منتظري،شهيد غلامرضا صالحي و شهيد غلامرضا يزداني در دي ماه سال 58 راهي سوريه شد.او تصميم داشت همراه با گروههاي فلسطيني آموزشهاي چريکي را در کنار سازمانهاي فعال و مبارز فلسطيني فراگيرد و وارد مبارزه عليه رژيم صهيونيستي شود.اما حوادث کردستان در حالي او را مجبور به بازگشت به کشور نمودکه وي کوله باري از تجربهء جنگ هاي چريکي و مبارزه عليه رژيم شاه را باخود داشت.حوادث کردستان او را بيقرار نموده بود ، لذا بلافاصله جهت ياري رساندن به مردم کردستان و مبارزه عليه ضد انقلاب وارد کردستان گرديد و در کنار سرلشگر رحيم صفوي،شهيد حسين خرازي ، شهيد همت , متوسليان و ديگر برادران سپاه و موفق به شکست ضد انقلاب و بازگرداندن امنيت به کردستان شد.
شهيد کاظمي و شهيد خرازي
در سال 59 به عضويت سپاه در آمد و با شروع تجاوز دشمن برغم مجروحيتي که در يکي از جنگهايي که با ضد انقلاب در کردستان داشت و هنوز با عصا راه ميرفت, به همراه گروه شهيد غلامرضا محمدي به پادگان گلف اهواز رفت تا در نصاره، نقطه اي نزديک آبادان به دوستانش بپيوندد. تجربيات آموزش چريکي در پادگان حموريه سوريه و در جنگ کردستان برايش
خيلي ارزشمند بود و در جبهه جديد جنگ يعني در محور فارسياد و دارخوين به کمکش آمد و از همه آن توانمندي ها استفاده کرد و به سرعت مورد توجه قرار گرفت.نيروهاي مردمي به صورت خودکار فرماندهي او را پذيرفتند و احمد اولين دوره فرماندهي بر نيروهاي مردمي را درجبهه فارسياد تجربه کرد و هر روز بر علاقه رزمندگان به او افزوده مي شد.ابتکارات و اقدامات او روز به روز از جبهه فارسياد فراتر مي رفت و خبرها به مرکز فرماندهي گلف رسيد.
• جبهه فياضيهاحمد و جبهه فارسياد تبديل به يک موضوع مورد توجه در تمامي جنگ شد و اقدامات چريکي او به همراه گروه کوچک چند ده نفره،جبهه فياضيه را براي دشمن تبديل به يک کابوس کرد و فياضيه در کنار جبهه دارخوئين به فرماندهي شهيد حسين خرازي زبانزد تمامي جبهه ها شد.احمد تا پايان مرداد ماه همان سال،قبل از عمليات ثامن الائمه (ع)نيروهاي مستقر در فياضيه را به سه گردان رسانيد و با آمادگي کامل در پنجم مهرماه سال 60 به دشمن حمله سختي نمود و با تدبيري که برخواسته از شجاعت او بود با دور زدن دشمن موفق گرديد حصر آبادان را بشکند و به هدف خود دست يابد.
وي همچنين توانست با غنايم فراواني که از دشمن بدست آورد مقدمات تشکيل تيپ 8 نجف اشرف را فراهم نمايد.بعد از اتمام موفقيت آميز عمليات ثامن الائمه(ع),در اجراي عمليات طريق القدس هم نقش آفريني کرد.
• حاج احمد و فتح المبين در سوم آذر ماه هزار و سيصدوشصت با استفاده از دوستان همرزم خود و امکانات بدست آمده از دشمن،در 22 سالگي يک تيپ قدرتمند را به نام تيپ 8 نجف اشرف تشکيل داد و با استقرار در شهر شوش يکي از مهمترين محورهاي عملياتي را عهده دار شد و مقدمات مهمترين عمليات جنگ که بعدا" از سوي امام (ره) فتح المبين نام گرفت را فراهم کرد.
در ساعت دوازده اولين نيمه شب هزارو سيصدو شصت از طريق ارتفاعات برغازه به دشمن حمله شديد و غافلگير کننده اي نمود و در حالي که در تمامي جبهه ها دشمن به شدت مقاومت مي کرد و عمليات با بن بست مواجه شده بود و پاتکهاي شديد دشمن براي باز پس گيري مناطق از دست رفته ادامه داشت, با دور زدن تمامي جبهه (که شگرد خاص او بود) و راهکاري بي نظير از طريق تنگه رقابيه و ورود به عقبه جبهه دشمن آخرين ضربات خود را وارد نمود و دشمن را در جبهه اي به وسعت سه هزار و پانصد کيلومتر مربع وادار به شکست نمود. بعد از آن نام احمد آوازهء جبهه خودي و دشمن گرديد.
• احمدکاظمي؛ فاتح خرمشهريک هفته بعد از عمليات فتح المبين ,او بدون وقفه و استراحت وارد دارخوين شد و مقدمات عمليات آزادسازي خرمشهرکه بيت المقدس نام گرفت را فراهم کرد. او يکي از طولاني ترين و سخت ترين محورها را عهده دار شد و چهارروز پس از عمليات فتح المبين در نيمه هاي شب در حاليکه دشمن در خواب عميق فرو رفته بود به آرامي از رودخانه پرخروش کارون عبور کرد و بانفوذ به عمق بيست کيلومتري خط دشمن خود را به جاده استراتژيک اهواز- خرمشهر رساند.در حاليکه هنوز واحدهاي دشمن در خطوط اوليه و در نزديک رودخانه کارون بودند در کنار جاده جنگ تن به تن رخ داد . فرماندهان دشمن که متحير از اين پيشروي بودند در حاليکه صدام و جوخه هاي اعدام پشت آنها ايستاده بود بارها به نيروهاي احمد حمله کردند اما تمامي اين تلاشها ناکام ماند و او باتثبيت جاده آسفالت حملات بعدي خود را به سمت خرمشهر آغاز کرد در حالي که خود و ديگر همرزمانش بشدت زخمي بودند.
او در شرايطي بسيار سخت ونابرابر با دشمن با قبول يکي از بياد ماندني ترين تصميمات در حاليکه همه از آزادي شهر خرمشهر نااميد بودند به صورت استشهادي باتفاق شهيد خرازي (فرمانده نامدار لشگر 14 امام حسين) به انبوه دشمن در خرمشهر حمله نمود و با تدبير تاکتيکي خود , شهر خرمشهر را باهزاران نفر از نيروهاي دشمن به محاصره خود در آورد و لحظاتي بعد بيش از پانزده هزار نفر از نيروهاي دشمن با زير پوش هاي سفيد خود را تسليم او نمودند و صداي بانگ الله اکبر در شهر خرمشهر طنين افکن شد.اما هرگز کسي ندانست که احمد به همراه حسين فاتح اصلي خرمشهر بود و او هيچگاه حاضر نشد از اين حماسه چيزي بگويد.او از هر عمليات زخمي به يادگار داشت و در طول هشت سال جنگ واحد خود را از تيپ به لشگر و سپاه ارتقاء داده بود و جنگ هاي مهمي همچون رمضان، محرم، والفجر(1،2،4،8) و تمامي عمليات هاي که بنام کربلا نام گرفت (کربلاي 2،3،4،5،6) شرکت نمود و در تمامي اين عمليات ها نام احمد آرام بخش جمع فرماندهان و لشگر بود و عدم حضور او به عنوان يک خلاء در صحنه عمليات حس مي شد.
• عمليات بدر؛ غم فراق آقا مهدي او در عمليات خيبر و بدر به اتفاق رفيق شفيق خود مهدي باکري فرمانده قهرمان لشگر 31 عاشورا که به شدت به او عشق مي ورزيد يکي از متهورانه ترين صحنه هاي جنگ را که به فيلم هاي جنگي شباهت داشت به نمايش گذاشت و در نيمه هاي شب با هلي برد به روي جزاير مجنون در عمق هور العظيم که خود و شهيد باکري در اولين فرود در آن شرکت داشتند در طول يک شب دو جزيره بسيار مهم نفتي يعني جزيره مجنون شمالي و جنوبي را از تصرف دشمن خارج نمودند و از آن عبور کرده و در شمال شرق بصره ضربات سنگيني به دشمن وارد کردند.
در کنار شهيد مهدي باکري ساعاتي قبل از شهادت در عمليات بدر در همين عمليات، يکي از انگشتان احمد بر اثر اصابت ترکش قطع شد. او با وجود درد شديد جهت جلوگيري از عفونت، محل زخم انگشت را در آب و نمکي که از سنگر عراقي ها آورده بودند قرار مي داد ولي حاضر به ترک جبهه نبود. در عمليات بدر که قريب همين جنگ بود او و دوست شهيدش باکري به دشمن تاختند و با عبور از رودخانه خروشان دجله جاده استراتژيک بصره-العماره را قطع کردند.اما در اين حين مهدي آهنگ رفتن کرد و با شهادتش احمد را در حسرتي جان سوز فرو برد.
سال شصت و چهار او يکي از برجسته ترين فرماندهان شناخته شده جنگ در سطح کشور بود
• حاج احمد؛ در تمناي شهادتعمليات والفجر 8 به موفقيت چشمگيري رسيد و احمد از امتحاني ديگر سر بلند بيرون آمد. او در نزديک ترين مناطق به خطوط دشمن حمام آب گرم فراهم مي کرد.بهترين غذا را در خط مقدم خطوط فرماندهي اش براي لشگر تهيه مي ديد. تئوري اش اين بود :چلو کباب در خط مقدم و ساچمه پلو در عقب جبهه. در لشگر احمد نظم حرف اول را ميزد طوري که بارها سپهبد شهيد صياد شيرازي نظم و نگهداري تجهيزات را در لشگر 8 نجف بي نظير و به عنوان الگو مطرح مي نمود.
بيست و پنجم اسفندماه شصت و شش لشگر 8 نجف بار ديگر با فرماندهي احمد کاظمي در عمليات والفجر 10 در محور دربنديخان حلبچه با تمام توان شرکت کرد و با موفقيت به تمامي اهداف نائل آمد.او که مسئول تصرف شهر حلبچه بود، براي حفظ جان مردم و براي رعايت حال زنان و کودکان دستور داد هيچ کس حق ورود به شهر حلبچه را ندارد و عمليات را پيگيري و به غايت رساند. روزهاي جنگ به سرعت مي گذشت و احمد غمگين از اين بود که چرا از کاروان دوستان شهيد خود عقب مانده است اما او راهي جز پذيرش تقدير الهي نداشت.
عمليات کربلاي 8 و تحرکات دشمن مجددا شرايط سختي را به وجود آورده و دشمن دست به تحرکاتي در مناطق جنوب و غرب زد،وضعيت نابسماني بود، فرماندهان جنگ عمليات بيت المقدس 7 را در سال شصت و هفت برنامه ريزي کردند. محور شلمچه بار ديگر با احمد کاظمي دست بيعت داد و ياد و خاطره شهدا را لحظه به لحظه از جلوي چشمانش مي گذراند.او منتظر بود که در لحظات پاياني جنگ به دوستانش برسد اما اينطور نشد و تقديرچيز ديگري بود..
• حاج احمد، فرمانده هميشه پيروزهيچ عملياتي نيست که در طول جنگ اتفاق افتاده باشد و احمد کاظمي در آن پيروز نباشد و هميشه نقشش را هم به بهترين شکل انجام مي داد. حتي در عمليات رمضان که عمليات ناموفقي بود حاج احمد تنها فرمانده اي بود که در شرق بصره تا نهرکتيبان جلو رفت و قلب دشمن را شکافت ولي به علت عدم پيشروي در مناطق ديگر به منطقه قبلي بازگشت. کمترين تلفات در عمليات هاي جنگ در لشگر 8 نجف بود. براي تامين امنيت جاني رزمندگان دغدغه فراوان داشت.بدون تحليل جزء به جزء اهداف و نتايج عمليات وارد عمل نمي شد.بهترين راهکار عملي و تاکتيکي در صحنه رزم را در دشوار ترين شرايط طراحي و اجرا مي کرد.
سردار احمد سوداگر در خاطرات خود در کتاب «جاده هاي سربي» مي نويسد: کاري که احمد کاظمي در والفجر 8 کرد خارج از توان يک انسان معمولي است.
محسن رضايي فرمانده وقت سپاه مي گويد: ما در حقيقت چهار لشگر داشتيم که اينها وقتي هرجا وارد مي شدند،هيچ خطي در مقابلشان قدرت مقاومت نداشت،حاج همت و لشگر 27 محمد رسول اله (ص)، حسين خرازي و لشگر 14 امام حسين(ع) ،مهدي باکري و لشگر 31 عاشورا ،احمد کاظمي و لشگر 8 نجف که در هر کجا وارد مي شدند بدون استثنا با موفقيت همراه بود.دو نفر از فرماندهان عراقي که اسير شده بودند مي گفتند وقتي اسم احمد کاظمي ،حسين خرازي و مهدي باکري مي آمد ما بر انداممان لرزه مي افتاد و دعا مي کرديم ما روبروي اين لشگرها نباشيم چون مطمئن بوديم اينها مي آمدند و مي زدند و هيچ کس جلو دارشان نبود.احمد مرد پر قدرتي بود, با اراده بود,فرد طراحي بود,تاکتيک را خوب مي فهميد.
سر لشگر رحيم صفوي نيز مي گويد:کوههاي سر به فلک کشيده و پر از برف کردستان و دشتهاي سوزان خوزستان شهيد کاظمي را مي شناسند. در فتح و آزادي بستان محور عمليات بود.در فتح المبين جبهه رقابيه را ايشان شکافت و بزرگترين پيروزي را آفريد.در تمامي عملياتها به عنوان فرمانده اي بود که با نبوغ و خلاقيت دشمن را به زمين ميکشاند. هيچ جبهه اي در طول 8 سال دفاع مقدس نبود که در مقابل لشگر هشت نجف تاب استقامت بياورد.يکي از فرماندهان فتح فاو شهيد کاظمي بود. نيروهاي دشمن دررمضان و در کربلاي 5 ديدند که با سکينه و آرامش چگونه دروازه شرق بصره را شکافت وآنان را مجبور به صدور قطعنامه 598 کرد.
فرمانده سپاه قدس حاج قاسم سليماني از شهيد کاظمي اينگونه ياد مي کند: در بين فرماندهان جنگ سه نفر بودند که اگر در جلسه اي نبودند حتما در آن نقص بود: حسن باقري، حسين خرازي و احمد کاظمي. اگر همه ما مي نشستيم در جنگ حرف مي زديم تصميم گيري مي کرديم سکوت هر يک از اين سه نفر حتما" امکان تصميم گيري را مشکل مي کرد. اگر مخالفت مي کردند با عملياتي، حتما يک مساله و دليل داشت.
سردار مهدي کليشادي از فرماندهان دوران دفاع مقدس مي گويد:اگر تا شب قبل از عمليات خودش مطمئن نمي شد که اين معبري که براي عمليات بايد از آن بگذرند پاک شده است يا نه دست به کاري نمي زد. به جزئي ترين چيز فکر مي کرد.حقوق زير دست برايش خيلي مهم بود.با کمترين تلفات اهداف را تصرف مي کرد.
• پس از جنگ، کردستانسال هزار و سيصدو هفتاد و دو با بروز مجدد ناامني ها در کردستان و علاج چنين بحراني و کمک به مردمي که در تنگناهاي ناامني گروههاي ضد انقلاب بودند مقام معظم رهبري حکم فرماندهي قرارگاه حمزه سيد شهداء(ع) را به ايشان ابلاغ کردند تا هيبت، شجاعت و فرماندهي مقتدرانه او ريشه ظلم و ستم را در منطقه بخشکاند. رفتن او همه را خوشحال کرد. حدود دو سال پس از حضور در قرارگاه حمزه، واحدهاي زبده خود را به دنبال دشمن در عمق حدود 120 کيلومتري خاک عراق فرستاد و موفق شد با محاصره دشمن،گروههاي مسلح را وادار نمايدکه طي توافقنامه اي بپذيرند که دست از عمليات مسلحانه و ناامن کردن فضاي زندگي مردم کرد و آذريها بردارند و او توانست با آن نبوغ ذاتي اش امنيت را به کردستان بازگرداند.تا سالها بعد اثرات اين اقدام شجاعانه احمد در منطقه باقي ماند و مردم منطقه از آن به نام «طرح سردار کاظمي» ياد مي کردند.
• حاج احمد و نيروي هوایي در سال هزار و سيصدو هفتادو نه با حکم فرمانده کل قوا به مدت پنج سال به عنوان فرمانده نيروي هوايي سپاه منصوب گرديد.در اين مقطع هم همانند گذشته توانست در جهت بالا بردن توان و ارتقاء ساختار و سازماندهي هوايي و موشکي قدم هاي فوق العاده مهمي بردارد و بر ارتقاء کمي و کيفي آن بيفزايد و براي اولين بار نيروي هوائي سپاه را مجهز به هواپيماي جنگنده سوخو 24 نمود و سازمان هلي کوپتري را با خريد هلي کوپترهاي ام.آي 17 سازماندهي کرد .
نقش قابل توجه اش در پيشرفت سيستم موشکي سپاه بود.با تلاش و همکاري سرلشگر شهيد حسن تهراني مقدم براي موشک شهاب 3 با بردهاي گوناگون شبانه روز وقت گذاشت تا به ثمر رسيد.
• حاج احمد و زلزله بم در دوران ماموريتش در نيروي هوائي حادثه اسفناک زلزله بم پيش آمد. حاج احمد به محض خبردار شدن جزو اولين کساني بود که خود را به فرودگاه بم رساند و تا آخرين روزها در آنجا حضور داشت. تمام امکانات نيروي هوایي سپاه و کشور را در جهت کمک به مردم زلزله زده مهيا کرد.
در اين زمينه سرلشگر رحيم صفوي مي گويد: در زلزله بم در ساعتهاي اول، شهيد کاظمي به عنوان فرمانده نيروي هوايي تمام ناوگان خودش را براي نجات مردم بم بسيج کرد، خودش هم فرودگاه بم را آماده کرد،هر 13 دقيقه يک هواپيما ويک هليکوپتر چه در شب و چه در روز پرواز مي کرد، 30 هزار مجروح را با هواپيما و هليکوپتر تخليه کرد، چند شبانه روز بيخواب بود. اين است روحيه مردم داري و مردم ياري.
• احمد کاظمي، دُر غلطان سپاه احمد کاظمي به علت جراحتهاي زياد در طول دوران دفاع مقدس به 55 درصد جانبازي نایل گشت و به جهت رشادتها و توانمندي هاي خود سه مدال فتح و شجاعت را به افتخارات خود افزود. در سال هشتاد و چهار به فرماندهي نيروي زميني سپاه منصوب شد.
احمد کاظمي يکي از نام آورترين سرداران عرصه هاي عشق و ايثار و در عين حال براي بسياري از مردم ايران گمنامترين فرماندهان دوران دفاع مقدس و پس از آن بود. او پس از شهادت مهدي باکري يار و همرزم ديرينه اش در روز پنجم عمليات بدر , همچنان منتظر ماند تا سر انجام در صبح نوزدهم دي ماه سال 1384 بر پيمان خويش با خدا وفا کرد و در حوالي اروميه نزديکي هاي محل تولد شهيد مهدي باکري به وي پيوست.
او در کنار دوستان شهيدش حسين خرازي و مصطفي رداني پور در گلزار شهداي اصفهان جاي گرفت.سردار سرلشگر پاسدار کاظمي به همراه يارانش رفت و آناني که با عشق به آنها زندگي مي کردند در فراقشان چشم انتظار ماندند.
----------------------------------
منابع: 1/ اولين مسافر خرمشهر- مرتضي سياح= چاپ اول 1387 نشر بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس اصفهان
2/تمناي شهادت- جانمراد احمدي- چاپ پنجم ارديبهشت 86 - نشر موسسه حفظ آثار و ارزشهاي دفاع مقدس اصفهان لشگر هشت نجف اشرف
3/ ما اهل اينجا نيستيم- چاپ اول زمستان 85
4/فصلنامه شماره 16 مطالعات جنگ ايران و عراق - نگين ايران
5/فاتح خرمشهر - موسسه فرهنگي هنري جنات فکه- يادواره شهيد حاج احمد کاظمي و ياران