تصاویر دخترکی که در ژستهای مختلف و لحظههای متفاوت رو به دوربین ميخندد، روی صفحه نمایشگر با موسیقی غم آلودی همراه است. آنچه پیش رو داری روایت گر 20 سال زندگی است. تصاویری که در دل آنها دخترکی متولد ميشود، پیش چشم تو قد ميکشد، ميدود، ميخندد، زندگی ميکند، عشق ميورزد... و ناگهان ميمیرد. رو به همان دوربینی که بارها برای آن خندیده بود ميمیرد، در لحظه ای مثل لحظه ثبت تمام آن تصاویری که حالا تنها خاطره ای از او هستند.
به گزارش قانون، کلیپ کوتاهی که از زندگی 20 ساله «مرجان خزاعی» ميبینی و موسیقی دردآلودی که او را در عکسها همراهی ميکند، تا مدتها از یادت نخواهد رفت. او با احتساب امروز 5 روز است در دل خاک خوابیده بی آنکه عضوی در بدن داشته باشد. اعضای او در جسم انسانهایی ناشناس پنهان اند. قلب، کلیهها، کبد، ریهها، و مغز استخوان. اینها اعضایی است که به گفته پدر مرجان، به گیرندگان ناشناس اهدا شده. تنها جایی از بدن که دست نخورده باقی مانده چهره مرجان است. پدرش به «قانون» گفت:«دلم نميخواست به چهره اش دست بزنند، صورت زیبایی داشت که ميخواستم دست نخورده بماند.» هنگام گفتن این حرفها در صدایش نه بغضی حس ميکردی و نه لرزشی، فقط گهگاه آهی سرد ميشنیدی که نشان ميداد برای او دیگر هیچ چیز قابل بازگشت نیست. شاید هم به لحظه ای فکر ميکرد که در کنار مرجان نبود تا او را نگه دارد. به صدای عکاس: یک... دو... سه.... و سقوط مرجان.
قلب، کلیه، کبد، ریه؛ اعضای اهداشده مرجانجسم نیمه جان «مرجان خزاعی» صبح روز چهارشنبه به بیمارستان شهدای تجریش انتقال یافت. او از طبقه پنجم ساختمانی در خیابان جردن واقع در شمال تهران به همراه یکی از دوستانش سقوط کرده بود. در بیمارستان و هم چنین در اخبار جراید، مرگ این دختر مشکوک اعلام شده بود،
با این حال پدر مرجان به طور رسمياعلام کرده که مرگ دخترش تنها یک حادثه بوده و هیچ مورد مبهمي برای او در این قضیه نیست.
«سعید خزاعی» در مورد شب حادثه ميگوید: «آن شب مرجان به مهمانی دعوت شده بود. از من و مادرش خداحافظی کرد و رفت. مادر دوستش اجازه نميداد، مرجان خودش او را هم راضی کرد و با هم رفتند. به من ساعت 6 صبح خبر دادند که دخترم بیمارستان است. خودم را که رساندم اسکن اولیه انجام شده بود و تشخیص خونریزی مغزی داده بودند.»
پدر این دختر خوددار تر از این است که بخواهی با او همدردی کنی، پس ساکت ميمانی تا او نحوه مرگ دخترش را به ساده ترین شکل بازگو کند: «مرجان با یکی از دوستانش کنار پنجرهای که یک حفاظ آهنی داشته ميایستند تا عکس بگیرند. حفاظ درست رول پلاک نشده بوده و بچهها این را نميدانستند. در حال عکس انداختن بوده اند که حفاظ در ميرود و بچهها نیز با آن 5 طبقه به پایین سقوط ميکنند. دوست مرجان از ناحیه پا و آرنج آسیب ميبیند اما دختر من از تنها ناحیه ای که آسیب دیده سر بوده. صبح بود که من با خبر شدم. دکترها معتقد بودند حتی با عمل، 2 یا 3 درصد بیشتر احتمال زنده ماندن وجود ندارد، با این حال درخواست کردم دخترم را عمل کنند. به زنده ماندنش امید داشتم اما بی فایده بود، 12 ساعت بعد مرگ مغزی قطعی را اعلام کردند.»
او جای خالی دخترش را زخم عمیقی ميداند که التیام پذیر نیست با این حال خوشحال است که قلبش، ریه و کلیههایش، حتی مغز استخوان مرجان با او زیر خاک نرفت. ميگوید: « از لحاظ قانونی اجازه نداریم گیرندگان اعضا را بشناسیم و آنها هم نميتوانند ما را بشناسند. اما بزرگترین آرزویم این است که لااقل گیرنده قلب مرجان را ببینم. اینکه بتوانم هنوز صدای قلبش را بشنوم، آرزوی محالی نیست. ميگویند کسی که قلبی را ميگیرد، خصوصیات اخلاقی صاحب قلب را پیدا ميکند، دلم ميخواهد او را ببینم.»
هر بیمار مرگ مغزی، نجات بخش یک تا 7 نفرمدتهای طولانی زمان برد تا فرهنگ اهدای عضو راه خود را در میان جامعه ایرانی باز کند. در این راستا روزهایی را پشت سر گذاشته ایم که خانوادههای داغدار شنیدن نام اهدای عضو و بیرون آوردن اعضای عزیز از دست رفته شان را توهین به خود و متوفی تلقی کرده و کادر بیمارستان را با برخوردهایی زننده از خود ميراندند. حتی آن را حرام و از نظر شرعی نادرست ميپنداشتند. اما فتوای امام خمینی(س) در سال ١٣٦٨ پیوند اعضا از فردی که دچار مرگ مغزی شده است و حیات وی غیر قابل برگشت است را جایز اعلام کردند.
حال در سالهای اخیر و به ویژه در یک دهه گذشته، اهدای عضو از بیماران مرگ مغزی در کشور افزایش یافته و این مهم با تمرکز ایران بر نحوه رضایت گیری از خانواده داغدیده به وسیله آموزش کادر فنی و متخصص در این زمینه و هم چنین همکاری ایران و اولین کشور دنیا از نظر آمار اهدای عضو در جهان یعنی اسپانیا به دست آمده.
کارشناسان این حوزه اعتقاد دارند که سمپوزيوم سه روزه مشترك ايران و اسپانيا در سال 90 تدابير مناسبی مبني بر چگونگي گرفتن رضايت از خانواده بيماران ایرانی به همراه داشته و منجر به بالارفتن ناگهاني آمار رضايت شده. هر چند که برخی باورهای مردم، همچنان مانعی بر پیوند اعضای بیماران مرگ مغزی در ایران است.
باورهایی که برای مثال اهدای عضو را با مثله شدن بدن بیمار یکسان دانسته یا اهدای اعضاي بیمار زن به مرد را نادرست ميداند. متوسط آمارها مبنی بر این است که هر هفته 6 تا 10 نفر از بیماران نیازمند عضو، جان خود را از دست میدهند و اين در حالي است كه اعضای 50 درصد از بيماران مغزي به دلیل از کار افتادن اعضای داخلی بدن یا بیماریهای مختلف بلا استفاده ميشوند. هر بیمار مرگ مغزی یک تا 7 نفر را از مرگ نجات میدهد و یک تا 47 نفر را از معلولیت. ارگانهای بیمار مرگ مغزی شامل دو ریه، دو کلیه، کبد، لوزالمعده و قلب است و 40 تا 50 نسج او از قبیل قرنیه، پوست، استخوان، رگ، تاندون، مفصل و دریچه قلب هم قابل اهداست.
اینها را «امید قبادی» معاون مرکز فراهمآوری اعضای پیوندی دانشگاه شهید بهشتی، چندی قبل در گفت و گو با «قانون» اظهار داشت. به گفته وی ایران در حال حاضر دارای 15 مرکز اهدای عضو و 50 مرکز شناسایی است که تمام مراکز شناسایی در شهرستانها وظیفه شناسایی بیماران مرگ مغزی را انجام میدهند و از مراکز اهدا نیز 4 مرکز در تهران و مابقی در شهرستانها هستند. میانگین آمار رضایت گیری از خانوادهها در ایران، بین 36 تا 37 درصد است اما مرکز پیوند اعضای دانشگاه شهید بهشتی این رقم را به 90 تا 95 درصد رسانده و از این نظر با بزرگ ترین مراکز اهدای عضو دنیا رقابت میکند. با این حال ایران هنوز راه درازی برای درونی شدن فرهنگ اهدای عضو بین مردم در پيش دارد.
مرگ مغزی، فرصتی کوتاه برای تصمیميبزرگپدر مرجان خزاعی درباره فرصتی که بسیاری از مردمان کشورمان به آن پشت پا ميزنند، به «قانون» ميگوید «مرگ مغزی... فرصتی کوتاه برای گرفتن یک تصمیم که آن لحظه نميدانی سخت است یا نه. اما ميدانی که لحظه آخر است و باید دلت را به جدایی راضی کنی. باید جسم فرزندت را به زندگی عزیز دیگران ببخشی. من صدای مرجان را ميشنیدم، همیشه به من ميگفت: «از تو خوشم ميآید، مثل بقیه پدرها نیستی. تو منطق همه چیز را برایم توضیح ميدهی، اما وادارم نميکنی.» من با منطقی که همیشه من و مرجان در کنار هم داشتیم، تصمیم گرفتم که او برود و اعضایش ماندگار باشد. ميدانم که راضی است.»