امير محبيان در سرمقاله روزنامه رسالت نوشت:
1. هويت و شخصيت هر نظام سياسي همچون شخصيت يک فرد بستگي به ميزان باور و تعهد او به آرمانها و معيارهاي والايي است که بهعنوان يک «خودمتعالي» براي خود برگزيده است.
هويتي که ما براي نظام اسلامي تعريف ميکنيم مبتني بر انتخابهايي است که در طول تاريخ حيات خود داشته است. اين انتخابها هر زمان که بهصورت استوار بر پايه آرمانها و «خودمتعالي» صورت گرفته است، رفتار متعادلتر، رويکرد شفافتر و برخوردها بيشتر نمايانگر اعتمادبهنفس و نيز عزتنفس بوده است و دولتها هر زمان که در مواجهه با وقايع از اين آرمانهاي متعالي خردگرايانه فاصله گرفتهاند، شاهد کاهش اعتمادبهنفس در رويکردها و حتي نتيجه عملي در کارکردها بودهايم.
يکي از اثرات روشن اعتمادبهنفس سياسي استقبال از تعاملات بينالمللي از موضع دفاع عزتمندانه از اصول و ارزشهاست ولي در مقابل، فقدان اعتمادبهنفس منجر به «شعارهاي احساسي و هراس از تعامل» شده است.
ورود نظام سياسي ايران به فاز گفتگو در مورد مسائل هستهاي، اعتمادبهنفس نظام و قدرت منطق او را در مقابل قدرتهايي نشان داد که اتفاقاً از «فاصلهها» براي ساختن تصويري «نامطلوب» و «نادرست»از ايران استفاده ميکردند. فارغ از اين که نتيجه اين مذاکرات چه باشد، ترديدي ندارم که ايران هم بدليل «بهانهزداييها» و هم بدليل «حضور عزتمندانه و منطقي» پيروز ميدان است و بر موقعيت و جايگاه ايران افزوده شده و منطق بهانهجويان داخلي و دشمنان خارجي دچار افول و بحران استدلال شده است.
2. پس از اجرايي شدن فاز «گفتگوهاي هستهاي» و اثبات اعتمادبهنفس ايران بايد از موضع فعال براي حل دومين بهانه يا مشکل فراروکه غربيان از آن براي تخريب چهره ايران بهره ميگيرند، اقدام نمائيم.
«حقوق بشر» و ابهاماتي که عمدتاً از آن براي اعمال فشار بر ايران سود مي برند. دومين بهانه غربيان و مخالفان نظام اسلامي است، که نميتوان در برابر اين «بهانه» با شعارهاي احساسي يا سکوت منفعلانه مواجه شد.
براين باورم که بهدلايل زير ادامه وضعيت فعلي حولمحور «پروژه حقوق بشر» براي ايران ممکن نيست.
- با حل مسئله هستهاي، «بهانه» حقوق بشر به اولويت غرب تبديل خواهد شد.
- مبحث حقوق بشر، امري تکنيکي نيست که صرفاً با پارهاي مذاکرات و توافقات فني چون مسئله هستهاي با آن روبهرو شويم. با شبهات «حقوق بشر» هدف آنست چهره رحماني نظام را چون چهره شيطاني به نمايش درآورند. برخورد منفعلانه در اين موضوع تبعات جبرانناپذيري براي نظام اسلامي که ميکوشد خود را در جهان چونان الگو مطرح سازد خواهد داشت.
- در صورت عدمدفاع از منطق رفتاري نظام در جهان يا برخورد تند و منفعل، فضاي داخلي هم متأثر از تبليغات خارجي شده و حرمت نظام مخدوش خواهد شد. نظام بايد از موضع فعال از منطق رفتاري خود در داخل و خارج با ادبياتي متناسب دفاع نمايد. بهدليل اهميت اين موضوع براي ما و نيز کشورهاي بيگانه معارض اين امرهمچون مسئله هستهاي پروژهاي ملي تلقي شده و سياستگذاري آن بالاتر از سطح يک فرد، سازمان و يا حتي يک قوه خاص است.
- بهانههاي غربيان عليه ايران، عمدتاً نادرست، پارهاي ناشي از سوءتفاهم وعدم درک باورهاي متقابل وبعضا هم درست وناشي از سوء اجرا يا مديريت و يا اشتباهات افراد است که اگر به تفکيک منطقي اين بهانهها نپردازيم، اشتباهات افراد به تمامي نظام تسري داده ميشود.
نکته مهم آنست که بايد از تجربه هسته اي درس گرفته و باور نماييم که گشودن باب گفتگو بهمعناي پذيرش ادعاهاي طرفمقابل نيست، همچنان که بهمعناي استاندارد بودن برداشتهاي غربيان هم نيست.
ضمن آنکه نظام اسلامي در بحث «حقوق بشر» داراي منطق و ديدگاهي قابل تأمل است و قادر است از موضع فعال وارد بحث شده و حتي مدلهاي غربي در باب حقوق بشر را به چالش کشد.
نهايتاً بايد دانست که دفاع از «حقوق بشر» عنواني زيبا و ارزشمند است که اديان نخستين متوليان آن بودهاند. ترديدي نداريم که شرافت و حقوق انساني در مسيري که خداوند برايش تعيين کرده است، محقق خواهد شد.
چرا بايد با اتخاذ موضع انفعالي اجازه دهيم مدعياني که تاريخ نشانگر بيتوجهي آنها به حقوق بنيادين بشر است، در کرسي دادستاني و داوري قرار گرفته و نظامهاي خداباور در جايگاه «متهم»؟!