زن واژهای است به معنای لطافت، محبت و این واژه پرمعناتر میشود زمانی كه رنگ مادر بودن به خود میگیرد. در تمام طول تاریخ بشریت این زنان بودند كه بار سنگین زندگی را به دوش كشیدند. مساله زنان و مشکلات آنها همواره در محافل اجتماعی و در میان مدافعان حقوق زن و حقوق بشر مطرح بوده است و امروز با پررنگتر شدن حضور زنان در عرصههای اجتماعی این بحثها رنگ و سیاق بهتری به خود گرفته است. در واقع با افزایش سطح سواد و آگاهی در میان زنان، آنها به این خودباوری رسیدهاند و برای احقاق حق خود دست به تلاشهای فراوان زدهاند. در كشور ما نیز هرچند پیشرفتهای زیادی حاصل شد اما همچنان موانعی بر سر راه قرار دارد و برای كنار زدن آن نیاز به كار فراوان است كه البته برخی از این موانع از لحاظ نظری و فكری است كه تلاشی دو صد چندان را میطلبد. آنچه در حال حاضر مطرح است شناسایی این موانع و شناخت راه مواجهه با آن است. با فرارسیدن فرخنده روز میلاد یگانه دخت پیامبر (ص) و نام گرفتن این روز به نام روز مادر و روز زن در برابر تمام مادران و زنان این مرزوبوم سر تعظیم فرود میآوریم و در راستای پرداختن به مشكلات آنها به خدمت بانویی از بانوان این سرزمین كه همواره برای ارتقای سطح و بهبود وضعیت زنان كشورش مرزبندیها را پشت سر گذاشته و در این راه تلاش فراوان كرده است رفتیم تا بتوانیم راهی برای پیشرفت و موفقیت و حضور بیشتر آنها در جامعه فراهم شود.
گفتوگوی آرمان با دكتر زهرا شجاعی، استاد دانشگاه و فعال حوزه زنان را میخوانید:
* امروز بحث زنان و حضور آنان در عرصههای مختلف یكی از مباحث روز دنیاست و همه فعالین سیاسی و اجتماعی در تمام دنیا بهویژه فعالین حوزه زنان این مساله را مد نظر قرار دارند حال نظر شما به عنوان یك فعال در این عرصه درباره حضور زنان در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی و... چیست و این حضور را چگونه ارزیابی میكنید؟با توجه به اینكه در آستانه هفته زن قرار داریم لازم میدانم این روزهای مبارك را كه به نام نامی حضرت زهرا (س) نامگذاری شده و روز مادر و روز زن نام گرفته است به تمام مادران و زنان و حتی مردان كه فرزندان مادران ایران زمین هستند تبریك بگویم و امیدوارم شاهد موفقیتهای روزافزون زنان و همچنین رفع مشكلات آنها در جامعه باشیم. من میخواهم سوال شما را ابتدا اینگونه پاسخ بدهم كه به واقع چه لزومی دارد كه بحث زنان را از بحث مردان جدا كنیم و درباره حضور زنان و مشكلات زنان و... صحبت كنیم و آیا این كار ضرورت دارد یا خیر؟ چراكه برخی بر این اعتقاد هستند كه خود طرح این موضوع نوعی تبعیض است و اگر این تفكیك و جداسازی صورت نگیرد با عدالت همگونتر و همسوتر است. واقعیت این است كه خداوند هم در ابتدای خلقت، انسانها را از یك جنس نیافرید بلكه از دوجنس زن و مرد خلق كرد بنابراین تنوعی كه در خود عالم انسانیت و در خلقت انسانها وجود دارد كه علاوه بر رنگ، نژاد و... شامل جنس هم میشود و البته از هنرنماییهای خالق یكتا هست و حكمت و مصلحتی هم در این كار بوده، ضرورت توجه به این تفاوتها را به عنوان یكی از آیات الهی برای ما اجتناب ناپذیر میكند. بنابراین هیچ اشكالی ندارد كه درباره این تفاوتها و اختلافها با هم صحبت كنیم. حال این بحث مطرح میشود كه از چه زاویهای به این مساله نگاه شود. یك بحث این است كه این تفاوت را كه فینفسه وجود دارد به رسمیت بشناسیم (البته من تاكید میكنم روی لفظ تفاوت و نه تبعیض) و ازمنظر این تفاوتها مساله را مورد بحث قرار دهیم. بخش دیگر این است كه ما تفاوت را با تبعیض تعبیر كنیم و بعد تبعیض را به رسمیت بشناسیم كه نگاه درستی نیست. من میخواهم حرفم را مستند كنم به متون دینی و بگویم وقتی ما به قرآن مراجعه میكنیم بخش زیادی از سورههای قرآن بحثهای كلی دارد و راجع به انسان است و خطاب آن هم خطاب به كل است اما برخی قسمتها هم هست كه خطاب خاص دارد یعنی مشخص میشود این تفاوت در قرآن به رسمیت شناخته شده درواقع ما مشاهده میكنیم احكام خاص، حقوق خاص، تكالیف خاص و... برای زنان وضع میشود. بنابراین درست این است كه ما بیاییم و به صورت جداگانه بحث مربوط به زنان را مورد بررسی قرار دهیم. با این مقدمه باز میگردیم به سوال شما و اینكه، واقعیت مساله این است كه حضور اجتماعی زنان در طول تاریخ نه تنها در كشور ما بلكه در كل جوامع دنیا یك مساله عادی و طبیعی نبوده است كه در یك شرایط اعتدال به پیش برود بنابراین همواره بین حوزه اجتماعی زنان و مردان یك گپ و یك فاصلهای وجود داشته است و اگر میخواستیم بر اساس هر شاخصی آن را اندازه بگیریم بین شاخص مربوط به زنان و مردان، بر اساس جنسیت این فاصله همواره به چشم میخورده است برای مثال اگر شاخص مربوط به نرخ مشاركت مطرح بوده میان زنان و مردان فاصله وجود داشته حال مشاركت سیاسی میخواهد باشد یا مشاركت اجتماعی و... در حوزه تولید و درآمد زایی هم وضع به همین منوال بوده و فاصله كماكان وجود داشته، یعنی بهطور كلی جامعهای كه فاصله میان شاخص توسعه انسانی بر حسب جنسیت در آن نباشد در گذشته وجود نداشته و در حال حاضر نیز تعداد كمی از كشورها وجود دارند كه این فاصله را توانستهاند از بین ببرند مانند كشورهای حوزه اسكاندیناوی كه یك مقداری فاصله میان این دو كم است و مادامی هم كه این فاصله وجود دارد ما نیاز به بحث و بررسی و تشكل و روز زن و... داریم تا بتوانیم این گپ را پر كنیم. در كشور ما نیز بحث نقش و حضور زنان از سالهای بعد از انقلاب خیلی جدیتر شد و بهتر است بگویم در بحبوحه انقلاب این نقش پر رنگتر میشود به عبارت دیگر وقتی ما به قبل از انقلاب برمیگردیم نقش زن سنتی را خیلی برجسته میبینیم یعنی نقش زنان ما یا محدود در خانه و مربوط به تربیت فرزند است و در حوزههای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی خیلی فعال نیستند گرچه در دوران پهلوی تلاش میشد یك مدلی از زن بودن تحت عنوان زن متجدد را معرفی كنند و برای آن تبلیغ میكردند، به این صورت كه از دوران پهلوی اول و كشف حجاب شروع شد تا پهلوی دوم و بحث انقلاب سفید تا اعطای حقوق سیاسی به زنان و تشكیل حزب رستاخیز و... ادامه پیدا كرد اما چون با بدنه فرهنگی جامعه تناسب نداشت جامعه خیلی نسبت به این سیاستها تمایل نشان نداد و حتی در برخی موارد در مقابل آن ایستادگی كردند و درواقع منجر به واكنش از سوی مردم شد. اما در اواخر دوره پهلوی و سالهای قبل از انقلاب با ظهور و بروز نسل جدیدی از زنان تحصیلكرده متدین و ورود این نسل به آموزش عالی و ورود آنها به دانشگاهها كمكم موضوع نقش اجتماعی و فعالیتهای سیاسی زنان شكل جدیدی به خود گرفت و به مرور این نقش بیشتر شد تا به انقلاب رسید و در پیروزی انقلاب هم هیچكس نمیتواند نقش زنان را منكر شود و خب نقش امام(ره) هم برای اینكه زنان بتوانند در این عرصه فعالیت كنند هم مهم بود. رهنمودهای امام چون بر اساس دین و سیره ائمه بود نه تنها هیچ مقاومتی را برنینگیخت بلكه جامعه با آن همراه شد به صورتی كه به جرات میتوان حضور زنان را به عنوان یكی از مهمترین دلایل پیروزی انقلاب نام برد.
* شما در صحبتهای خود به نقش زنان در قبل و بعد از انقلاب اشاره كردید كه به نوعی فرمودید نقش زنان و حضور آنان در بعد از انقلاب بیشتر و بهتر شده است اما در حال حاضر مخصوصا میان برخی از نسل سوم انقلاب نگاهی وجود دارد مبنی بر اینكه در دوره قبل از انقلاب زمینه پیشرفت برای زنان بیشتر فراهم بود. نظر شما در این مورد چیست؟یكی از آسیبهای اجتماعی فكری بر اساس تحلیل جامعه شناختی كه در جامعه ما وجود دارد این است كه اعتراض كردن، منفی نگری نسبت به هر پدیدهای، ارزش شده است. یعنی به عبارتی منفی صحبت كردن درباره مسائل كشور تبدیل به یك پرستیژ و اعتبار شده و این بسیار بد است و آثار مخربی دارد. برای مثال اگر از سیاستهای دولت یا نظام كسی دفاع كرد به سرعت در برابر آن واكنش نشان داده میشود. حال درباره بحث زنان نیز به ویژه در میان نسل سوم انقلاب باید اول این نگاه را اصلاح كنیم تا بتوان یك تحلیل علمی و عمیق را ارائه داد. چراكه ما بهطور كلی نمیتوانیم بگوییم كه وضع ما در همهچیز بعد از انقلاب بهتر شده یا بدتر شده بلكه باید در یك تحلیل علمی تمام مسائل را به صورت جزء به جزء بررسی كنیم برای مثال به لحاظ سلامت، درآمد، مشاركت سیاسی نخبگان و مشاركت سیاسی توده، به لحاظ سطح سواد و... را بر اساس شاخص وعدد و رقم مورد بررسی قرار دهیم ویك مقایسه دقیق ارائه بدهیم برای مثال بگوییم قبل از انقلاب از هر 4 زن یك نفر سواد داشت یعنی 25 درصد از زنان با سواد بودند و در حال حاضر 81 درصد از زنان باسواد هستند خب اینجا مشخص میشود سطح سواد در میان زنان بعد از انقلاب بهتر بوده است یا از طرف دیگر به لحاظ مشاركت سیاسی در آخرین دوره مجلس ملی ما 20 نماینده زن داشتیم اما امروز در مجلس شورای اسلامی 9 زن نماینده داریم باز بر این اساس میفهمیم مشاركت سیاسی نخبگان به لحاظ حضور زنان در مجلس قبل از انقلاب بهتر بوده است و به همین صورت باید بررسی را انجام داد بنابراین در پاسخ به سوال شما باید به ویژه به نسل سوم گفت از آن فضای منفی نگری فاصله بگیرند تا بتوانند شناخت بهتری از جامعه و پیرامون خود به دست آورند. هر چند انقلاب چون یك طغیان بود و یك اعتراض بود گویا این روحیه مخالفت كردن و در اصطلاح مخالفنوازی در میان ما نهادینه شده است كه به نظر من بد نیست، جریان روشنفكری ما به این مساله بپردازد و جامعه را از این فضای منفینگری دور كند مضافا بر اینكه خود این ویژگی آسیب بزرگی به وجود میآورد و آن هم زیر سوال بردن و نابود كردن سرمایه اجتماعی است به عبارت دیگر اعتماد، در كشور یك سرمایه اجتماعی است و از بین رفتن اعتماد بین مردم نسبت به یكدیگر یا عدم اعتماد میان مردم و دولت و... از بین رفتن سرمایه اجتماعی محسوب میشود باید این مساله را مورد توجه قرار داد و آن این است كه روش منفی نگری و منفی نوازی دائمی باعث خدشهدار شدن اعتماد در كشور میشود. با این تفسیر اگر ما از این نگاه فاصله بگیریم به واقع در مییابیم كه بعد از پیروزی انقلاب ما شاهد موفقیت زنان و پیشرفت آنان در بیشتر حوزهها هستیم مانند سن امید به زندگی یا افزایش سواد وهمچنین افزایش ورود آنها به دانشگاهها و بسیاری مسائل دیگر كه پیشرفت زنان در آن به وضوح به چشم میخورد اما در برخی زمینهها میبینیم پیشرفت موردنظر حاصل نشده است مانند بحث اشتغال زنان كه وضعیت اشتغال زنان در حال حاضر خیلی مطلوب نیست البته باید به این مساله توجه شود كه جمعیت زنان امروز نسبت به سال پیروزی انقلاب دوبرابر شده است و نمیتوان تعداد را در نظر گرفت بلكه باید درصد را مدنظر قرار داد برای مثال درباره نرخ اشتغال باید درصد زنان شاغل را مورد توجه قرار داد چرا كه به لحاظ كمی تعداد زنان شاغل امروز خیلی بیشتر از تعداد زنان شاغل در قبل از انقلاب است اما اگر به نسبت فعالین اقتصادی سنجیده شود بیكاری در زنان امروز بیشتر است البته بحثی نیز در این رابطه وجود دارد مبنی بر اینكه در كشور ما زنان خانهدار جزو فعالین اقتصادی محسوب نمیشوند در صورتی كه ارزش افزودهای كه زنان خانهدار ایجاد میكنند در اقتصاد ناخالص خانواده بسیار است تا حدی كه محققی در این رابطه میگفت ارزش افزوده فعالیت زنان خانهدار با درآمد نفت برابری میكند. اگر بخواهیم درباره برخی ناهنجاریهای اجتماعی نیز صحبت كنیم یك سری تحقیقات محرمانه انجام شده است كه بر اساس آن برای مثال مشاهده میكنیم متاسفانه از بعد از انقلاب درصد زنان زندانی افزایش یافته است یا سن اعتیاد و بزهكاری زنان و دختران كاهش پیدا كرده است این واقعیت تلخی است كه باید به آن پرداخته شود. بنابراین مساله زنان و مقایسه آن با دوران قبل از انقلاب بحثی است كه باید به صورت تفكیكی با آن برخورد شود كه بتوان شناخت دقیقی به دست آورد كه در چه حوزههایی پیشرفت داشتهایم و در چه حوزههایی از دوران قبل از انقلاب خود عقبتر هستیم.
* شما در صحبتهای خود به بحث منفی نگری اشاره كردید و فرمودید این منفی نگری تبدیل به نوعی ارزش شده است اما سوالی كه در اینجا مطرح میشود این است كه آیا این عملكرد ما نیست كه این منفی نگریها به وجود آورده یا حداقل به آن دامن میزند بهویژه در عرصه فعالیت زنان؟ منظور من از «ما» سیستم نظام و نوع رفتاری است كه نظام جمهوری اسلامی و دولت با زنان دارد برای مثال موانعی كه بر سر راه فعالیت بانوان قرار میگیرد چه در حوزه ورزش و چه در حوزههای سیاسی و اجتماعی.البته من این بحث را مطرح كردم اما منظورم این نیست كه در این عرصه هیچ مشكلی وجود ندارد یا موانعی نیست نه هرگز من چنین منظوری ندارم بلكه ما تا رسیدن به آن نقطه مطلوب كه قانون اساسی در نظر دارد و رسیدن به آن جامعه آرمانی كه به خاطر آن انقلاب كردیم هنوز فاصله داریم به هر حال ما همچنان با موانع ذهنی، فرهنگی، اجتماعی و تفكر مرد سالارانه و تعارضات و تناقضاتی كه در ارتباط با موضوع زن در میان مراجع فكری و فرهنگی كشور ما وجود دارد، و همچنین نداشتن سیاستهای مشخص و... دست و پنجه نرم میكنیم و اگر بخواهیم نقدی بر آن بنویسیم و بگوییم حرف برای گفتن بسیار زیاد است اما من فقط میخواستم شما و خوانندگان این مطلب را به این قسمت توجه بدهم كه اگر ما بخواهیم مقایسهای انجام دهیم، اینكه در یك كلمه بگوییم وضع بهتر شده است یا بدتر این بحث غلط و غیرعلمی و غیرمنطقی است یعنی باید بگوییم در این حوزهها براساس چنین شاخصهایی وضع بهتر شده است و در فلان حوزه و براساس فلان شاخص وضع بدتر شده است و كلیگویی كردن صحبتی غیر علمی است. اما درباره این موانع باید اذعان كنم رویكرد جمهوری اسلامی ایران نسبت به وضعیت زنان البته به جز قانون اساسی و فرمایشات امام (ره) كه كلی است، فاقد یك سند ملی مشخص است كه بتوانیم براساس آن بگوییم نظام جمهوری اسلامی در تلاش است كه در آخر موقعیت و وضعیت زنان را به این نقطه برساند و در حال حاضر با تلاشهایی كه صورت گرفته این قطار در فلان ایستگاه قرار دارد. شاید شما و خوانندگان این مصاحبه این سوال برایتان پیش بیاید كه پس منشور حقوق و مسئولیتهای زن چیست كه شورای فرهنگی اجتماعی زنان تصویب كرده است؟ لازم است بگویم این منشور هم داستان مخصوص به خود را دارد اول اینكه این منشور 16 سال به طول انجامید و جالب است بگویم پیشنهادكننده این منشور من بودم چراكه من از اعضای اولیه شورای اجتماعی فرهنگی زنان در سال 67 بودم كه به عنوان نماینده آموزش و پرورش در همان ابتدای تاسیس به عضویت این شورا درآمدم و همین حرفی كه اكنون میگویم آن روزها هم میگفتم یعنی من در آن سالها هم بیان كردم بر اساس چه مانیفستی میخواهید برای زنان كار كنید؟ درست است قانون اساسی و فرمایشات امام راحل بود اما اینها كافی نبود و ما نیاز به یك منشور داشتیم كه به عنوان یك قانون بالا دستی تصویب شود و تحت تاثیر تغییر دولتها قرار نگیرد كه برای مثال دولتی بیاید و دوركاری و مرخصیهای 9 ماهه به خانمها بدهد و دولتی مشاركت خانمها را در دستور كار خود قرار دهد و به عبارت دیگر وضعیت زنان تابع سلایق دیگران نشود. خب همه از این طرح استقبال كردند اما این منشور در جریان تدوین از مسیر و هدف خود دور شد و 16 سال به طول انجامید كه خب در طول این 16 سال جامعه خیلی تغییر كرد. آنچه مهم است این است كه خانمها و آقایان خیلی برای این منشور تلاش كردند اما در واقع این منشور یك فهرستی است از حقوق و فعالیتهای زن در حوزه مسئولیتها و تكالیف اجتماعی و نمیتوان آن را یك مانیفست یا یك منشور دانست بنابراین همچنان جای یك منشور درحوزه زنان در میان قوانین جامعه ما خالی است. بله من صحبت شما را قبول دارم دولت در وضعیت زنان دخیل بوده است برای مثال اگر نگاه كنیم میبینیم هر دولتی آمده به قول معروف طرحی نو در انداخته و همه خواستند از صفر شروع كنند و اقدامات پیشینیان را نادیده گرفتند كه در این میان تاخیر 10 ساله هم باید به آن اضافه كرد به این صورت كه سال 57 انقلاب به پیروزی رسید و سال 67 شورای فرهنگی، اجتماعی زنان به عنوان نخستین نهاد برنامهریز و قانونگذار در عرصه زنان تاسیس شد بنابراین بهطور معمول زنان 10 سال از سیستم برنامهریزی كشور عقب هستند و بعد از آن تشكیل نهادهای متعدد و موازی، خود دلیلی بر ایجاد موانع است برای مثال یك شورای فرهنگی اجتماعی زنان داریم یك مركز امور زنان و خانواده داریم و... كه هركدام در زمانهای متفاوت به وجود آمدند و البته براساس یك نگرش جامع سیستماتیک نبوده یعنی اینگونه نبوده است كه مثلا بگوید ما در راستای ارتقا و ایجاد فضا برای فعالیت زنان نیازمند یك بخش قانونگذار، نظارت و... هستیم پس زمینه را برای ایجاد چنین موقعیتی فراهم كنیم و دست به ایجاد چنین سازمانها و تشكیلاتی بزنند. چون بدینترتیب نبود یكی یكی سازمانها بدون هیچ برنامهای ایجاد شد، برای مثال اول شورای فرهنگی اجتماعی ایجاد شد بعد كمیسیون امور بانوان وزارت كشور تشكیل شد بعد از آن فراكسیون زنان مجلس به وجود آمد و همینطور تا الی آخر و جالب این است كه هیچ كدام قانون تاسیس ندارند اما در همان آیین نامه یا بیانیه ماموریتشان نیز رابطهشان با دیگر سازمانها تعریف نشده است. بنابراین اگر بخواهیم دقیق به این موانع و مسائل بپردازیم حرف برای گفتن بسیار است و خود جلسهای جدا میطلبد.
* من با اجازه شما كمی سوالم را خصوصیتر میكنم و میخواهم از شما بپرسم در حال حاضر كه شما به عنوان یك بانویی در عرصههای سیاسی، اجتماعی و حتی فرهنگی در جامعه مطرح هستید و از آنجایی كه الگویی برای یك زن ایرانی هستید چگونه توانستید نقش همسر بودن و مادر بودن و از همه مهمتر فرزند بودن را در كنار دیگر نقشهای سیاسی اجتماعی خود به پیش ببرید و از عهده هر دو كار برآیید؟سوال خوبی پرسیدید و این سوال میتواند به قول شما برای نسل سومیها مفید باشد. دوره ما یك دوره خاصی بود یعنی ما به عنوان نسل اول انقلاب تعریفمان از زندگی خانوادگی با تعریفی كه در حال حاضر جوانها و نسل سومیها دارند متفاوت بود یعنی من لازم است به شما بگویم كه احساس میكنم هنوز زندگی خودم را شروع نكردهام و هنوز دارم كار میكنم. درواقع دنبال رفاه و زندگی مرفه و آسایش بودن هنوز در ما به وجود نیامده و شاید این برمیگردد به همان روحیه انقلابی و زندگی كه قبل از انقلاب داشتیم. آنچه در ابتدای انقلاب مطرح و مهم بود، ساده زیستی و داشتن هدفها و آرمانهای بلند و بزرگ بود كه در میان نسل جوان آن دوره به وفور یافت میشد و ازدواجها و زندگیها نیز ساده بود. درواقع جوانهای آن زمان خیلی خود را درگیر زندگی و به تعبیر قرآن حیات دنیا نمیكردند برای همین وقت زیادی داشتند برای مثال ما هیچگاه نبود كه كتاب دستمان نباشد و جالب است بگویم همسر من در شبانهروز یك كتاب را مطالعه میكرد این بود كه زندگی ما با كتاب عجین بود. نكته دیگری كه وجود دارد این است كه رویكرد و نگاه ما به زندگی كه رویكردی متفاوت از معمول جامعه امروزاست این بود كه زندگی این دنیا را خیلی جدی نگرفتیم و تمام هم و غم را بر زندگی این دنیا نگذاشتیم و نكته دیگری كه شاید بسیار حائز اهمیت است و لازم میدانم به آن اشاره كنم مساله مشاركت و همكاری است، كه این مساله میان من و همسرم بسیار وجود داشت البته ما از همكاری و مشاركت و كمكهای خانواده هایمان به ویژه مادرم نیز برخوردار بودیم. من با اینكه مایل نیستم خیلی مسائل را بیان كنم چرا كه میترسم حمل بر خودستایی شود اما این را میگویم كه هیچ دورهای نبوده است كه از سه مسئولیت كمتر داشته باشم برای مثال زمانی من هم دانشجو بودم هم كار میكردم و هم مسئولیت خانواده داشتم یا بعد از آن هم كار میكردم هم مادر بودم و هم مسئولیت خانواده داشتم یا بعد از اینكه بچه من كمی بزرگتر شد، هم كار میكردم، هم مسئولیت سیاسی اجتماعی داشتم و هم مسئولیت خانوادگی و هم نقش مادر بودن را ایفا میكردم و جالب است بگویم من سال دوم دانشگاه بودم كه ازدواج كردم و در تمام دوران تحصیلم تا آخرین مدرك (دكترا) مسئولیت خانواده را به عهده داشتم و حتی دورهای بود كه ما به قم مهاجرت كردیم و من دارای دو فرزند بودم و همزمان نیز در دانشگاه تهران مشغول به تحصیل بودم و كار نیز میكردم، شرایط بسیار سختی بود، البته اكنون كه بازگو میكنم بسیار برایم شیرین است اما این را میخواهم بگویم كه زندگی برای ما به گونهای نبود كه همیشه همهچیز عالی و خوب بوده باشد و لازم است این را به شما بگویم كه در تمام طول زندگی، ما در خانه اجارهای زندگی كردیم و اكنون كه شما اینجا هستید (اشاره به محل مصاحبه و منزل مسكونی) دومین خانهای هست كه ما مالك آنیم و من شاید نزدیك به 12 بار اسبابكشی كردم و برای مثال در قم كه در طول 5 سال 3 یا 4 بار اسباب كشی كردیم. در آن زمان از نظر اقتصادی ما سطح متوسطی داشتیم چرا كه هر دو دانشجو بودیم و بعد همسرم عضو نیروی سپاه شد كه در آن دوره هم بچههای سپاه به دنبال درآمد و حقوق نبودند. بنابراین من معتقدم انسان یك ظرفیت نامحدود دارد و هرمقدار كه برای خود بر اساس برنامهریزی و تنظیم وقت و استفاده از زمان و موقعیتها و عدم صرف وقت برای كارهای حتی كم ارزش و نمیگویم بیارزش، میتوانند به تمام امورخود برسند و مهمتر از همه با بهرهبرداری از زمان كه نیاز به كمی هنر دارد راه موفقیت را در پیش گیرند. من گاهی فكر میكنم نسل جوان ما با آنكه وسائل ارتباطی زیادی در اختیار دارد و بهطور كلی ارتباطات زیاد شده است اما سطح اطلاعاتش پایین است و به عبارت دیگر كثرت اطلاعات وجود دارد اما عمق آن كم است یعنی جوانان امروز ما ممكن است درباره خیلی مسائل چیزهایی بدانند اما اگر بخواهند درباره موضوعی عمیقتر صحبت كنند نمیتوانند بنابراین اطلاعات سطحی است و به عبارتی با تمام امكاناتی كه امروز وجود دارد به متفكر بودن و اندیشمند بودن كمتر بها داده میشود و این میتواند یك آسیب جدی هم برای جامعه و هم برای زندگی شخصی خودشان باشد و شاید باید مدتی بگذرد تا جوانان ما از صرف كردن وقت برای امور پیش پا افتاده خسته شوند و بازگشتی داشته باشند به خود و برای ساختن خود فقط امیدوارم آن روز دیر نشود.