از یک ماه پیش به این سو، موارد متعددی از بخشش محکومان به اعدام مشاهده شده است؛ موردی که در شهرستان نور در شمال ایران اتفاق افتاد، احتمالا معروفترین مورد از میان این موارد است. گمان میشود که رسانهایشدن این موارد بخشش، به بروز تمایل به بخشودن دیگر متهمان از سوی اولیایدم منجر میشود.
«محمدامین قانعیراد»، رییس انجمن جامعهشناسان ایران در گفتوگو با شرق معتقد است بالارفتن سرمایه سیاسی بعد از انتخابات ریاستجمهوری اخیر، به بالارفتن تمایل افراد به بخشودن منجر شده است.
پس از ماجرای عفو متهم به قتل در شهرستان نور، چندین مورد بخشش در سراسر ایران مشاهده شد. یکی از موارد حتی میان دو طایفه در سیستانوبلوچستان بود که مدتها با هم روابط حسنهای نداشتند. به هر حال، احتمال وجود دارد که این بخششهای زنجیرهای در نتیجه بخشش متهم به قتل در شهرستان نور صورت گرفته باشد. عملکرد رسانهها را در این مورد چطور بررسی میکنید؟ آیا ممکن است بخششهای اخیر در نتیجه رسانهایشدن این مورد صورت گرفته باشد؟جواب من مثبت است. همین امروز برای من ایمیلی رسیده بود که در مورد تلاش هنرمندان برای نجات جان یک اعدامی بود. مجموعهای از هنرمندان به خانه فردی که احتمالا عزیزی را در یک حادثهای از دست داده بود، رفته بودند تا برای قاتل رضایت بگیرند. این افراد در مجموع 10، 15نفری بودند و یک روحانی هم همراه آنها بود. این بر من که خواننده این خبر هستم، تاثیرگذار است. یعنی میتوانم بگویم که یک احساس عطوفت قلبی به انسان دست میدهد. بنابراین بازتاب این خبرها در رسانهها حتما میتواند در این قضیه موثر باشد و به جریان پیداکردن چیزی که اسم آن را بخشایش میگذاریم، منجر شود.
بخشایش اساسا چه اهمیتی در جامعه دارد؟ مقصود من این است که صرفنظر از اینکه بسیاری از افراد از اعدام ناراحت میشوند، بخشش چه اهمیت ویژهای در جامعه میتواند داشته باشد؟به نظر من جامعه دو بنیان و اساس دارد؛ یکی مساله بخشایش است و یکی مساله عدل. از دیدگاه جامعهشناسی میتوان در مورد آنها صحبت کرد و آموزشهای اخلاقی و دینی هم از قدیم روی این دو عنصر تاکید داشتند. برای مثال در متون دینی بحث عدل و احسان را داریم یا در شاهنامه بهطور مکرر مفهوم داد و دهش مورد توجه قرار گرفته است. «داد» به مفهوم عدالت است و «بیداد» در مقابل آن به معنای ظلم است و «دهش» که به مفهوم بخشایش است. این سوال پیش میآید که از این دو مفهوم کدام اساسیتر است و کدام میتواند شالوده دیگری قرار گیرد؟ یا به بیان دیگر، در جامعه وجود بخشایش میتواند به استحکام و تداوم و پایداری و حفظ و نشاط جامعه کمک کند یا عدل؟ پاسخ من این است که مساله بخشایش در یک جامعه، اهمیت بیشتری دارد. این به آن علت است که با وجود بخشایش، کیفیت زندگی بالاتری شکل گیرد. اگر جامعه صرفا مبتنی بر عدالت باشد، جامعهای میشود که ظاهرا حقوق همه جا هست، قانون همهجا جریان دارد و همه چیز روی ضابطه است و دادگاه و دادگاهها حد و حدود آدمها را با هم تعیین میکنند ولی در باطن و در اصل چنین جامعه حقوقیشدهای جامعهای است که محل زندگی نیست.
جامعه خشک حقوقی مکانیکی است که مناسبات آدمها با هم در چارچوب عدالت تعریف میشود. اینجا شما ممکن است بپرسید مگر عدالت بد است؟ من میگویم خیر ولی بالاتر از عدالت، بخشش است. رابطه من و شما در یک دعوا ممکن است به این شکل باشد که کسی ستمی کرده و کسی ستم دیده است و ستمگر چگونه باید جبران کند؟ این یک روال حقوقی است و دو طرف بهویژه فرد ستمدیده حاضر نیست از حقوق خود بگذرد. کسی هم که مرتکب ستمی شده است، میخواهد حداقل خسارت را پرداخت کند و چهبسا که بتواند خود را از عدالت رها کند. این یک رابطه خشک و مکانیکی است، مثل رابطهای که شما در مغازه برای خرید یک کالا با یک فروشنده دارید. شما باید مبلغ را بپردازید و جنس را دریافت کنید؛ یک رابطه رسمی در جامعه است. جامعه به روابط رسمی و حقوقی نیاز دارد اما اولا اگر این بهتنهایی وجود داشته باشد، جامعه دچار فروپاشی میشود.
عدل تنها نهتنها جامعه را نجات نمیدهد بلکه به دلیل تسلط حقوق و قوانین حقوقی بر اخلاق روزمره و اخلاق زندگی، جامعه را دچار فروپاشی اخلاقی میکند. دیگری اینکه حتی اگر عدالت نسبت به بخشایش تقدم هم داشته باشد، باز از کیفیت زندگی جامعه میکاهد. من میگویم جامعه در عین حال که دو بنیان اساسی دارد ولی جریان اصلی نگهدارنده اساس زندگی اجتماعی، جریان بخشایش است. این مورد را هم مطالعات جامعهشناختی تایید میکند هم آموزههای اخلاقی که جنبه دینی و فرهنگ ایرانی در آن وجود داشته باشد. در بخشی که مربوط به جامعهشناختی است، مفهوم سرمایه اجتماعی بسیار اساسی و نشاندهنده اعتماد متقابل میان آدمهاست که این موجب آسایش اجتماعی میشود و یک نوع احساس امنیتی را ایجاد میکند. در این شرایط که سرمایه اجتماعی بالاست،
روابط افراد با اغماض و گذشت و دهش خواهد بود و هدف افراد آن است که هنجار متقابل و روابط متقابل را با دیگری داشته باشند و در این مناسبات به دیگری چیزی را بدهند؛ نه اینکه از او چیزی را بگیرند. به این دلیل است که هرچه سرمایه اجتماعی در جامعه بیشتر باشد، روابط اجتماعی تبدیل به روابطی میشوند که همراه با بخشندگی بیشتر است. یک مورد دیگر هم در این میان وجود دارد که فاکتور مهمی است و آن سرمایه سیاسی است. سرمایه سیاسی درواقع به اعتماد مردم به دولتمردان و سیاستمداران بازمیگردد که آنهم نوعی آسایش سیاسی ایجاد میکند باعث میشود که از یک طرف دولتمردان بخشندهتر باشند (دولتمرد به مفهوم عمومی به معنی حاکمان موردنظر است) و یک حالت رافت نسبت به مردم داشته باشند. این در رفتار عمومی مردم نیز تاثیر میگذارد. بنابراین دو فاکتور مهم از نظر جامعهشناختی یکی سرمایه اجتماعی و یکی سرمایه سیاسی است که از طریق ایجاد آسایش اجتماعی و سیاسی موجب میشوند که میزان کینهتوزی و انتقامگیری در جامعه کاهش یابد و یک نوع مناسبات آمیخته با بخشایش بین افراد در جوامع مختلف ایجاد شود.
از این منظر و صرفنظر از اینکه در هفتههای اخیر موارد متعددی از بخشایش گزارش شده است، جامعه ایران را در حال حاضر از این منظر چطور ارزیابی میکنید؟تحلیل من نشان میدهد که نمیتوان قضاوت کلی کرد و باید قضاوت را مشروط به شرایط مختلف اجتماعی کرد. من میگویم در حدود یکسال اخیر که ما با تغییر دولت در جامعه مواجه بودهایم، رفتارهای مبتنی بر بخشندگی افزایش یافته است. این نشان میدهد به میزانی که رابطه دولت و مردم اصلاح میشود امکان بخشندگی در جامعه بیشتر میشود. به عبارت دیگر، الگوی رفتار سیاسی در سطح اجتماعی هم تسری مییابد. در حال حاضر یکی از پیامدهای پیدایش دولت یازدهم - صرفنظر از اینکه کاری کرده یا خیر - این است که حس بخشندگی در جامعه در حال گسترش است. من این را ناشی از افزایش سرمایه سیاسی میدانم. موارد متعددی مشاهده شده است که بعد از انتخابات اخیر رخ داده است، خانوادههایی که با هم مدتها اختلاف داشتهاند و از هم دور بودهاند، حالا به هم نزدیک شدهاند و مسایل سابق را فراموش کردهاند. مقصودم این است که نوع روابط بین مردم و دولت بر نوع روابط در سطح اجتماعی بسیار تاثیرگذار است.
آیا مورد فوق که در نتیجه بروز احساسات در جامعه بخشش و عفو متهمان به قصاص صورت میگیرد، در جامعه کاراست یا پس از چندی هیجان ناشی از بخشش و پیامدهای آن فروکش میکند و باز هم جامعه با مواردی بدون بخشش مواجه میشود؟طبیعتا منشأ این موارد، احساس است. منتها باید پرسید که این رقت احساس در چه شرایطی پیدا میشود. امیدی که ما به تداوم آن میتوانیم داشته باشیم امید به حفظ سرمایه اجتماعی و سیاسی است. این به آن معناست که به میزانی که اندیشمندان ما و نخبگان سیاسی و فرهنگی ما برای تداوم این سرمایهها تدبیر بیندیشند، این احساسات هم تداوم مییابد. توده مردم نمیتوانند تحلیل کنند که سرمایه اجتماعی و سیاسی چیست. آنها فضای فکری و عاطفی در پیرامون خود احساس میکنند که به آنها تمایلبخشودن و بخشودهشدن میدهد، در حالی که در گذشته کمتر میلی به بخشودن داشتهاند و حالا از بخشودن مسرور میشوند؛ امروز احساس میکنند دوست دارند که گناه فردی را نادیده بگیرند. این از جنس احساس است ولی این جنس احساسی و عاطفی است که در عین حال یک جریان اندیشهای هم هست،
منتها خب تئوریپردازیشده نیست. مردم تئوریپردازی نمیکنند و نمیگویند که چون میزان سرمایه سیاسی بالا رفته است، پس ما ببخشیم. آنها فقط احساس میکنند دوست دارند ببخشند. اما من بهعنوان جامعهشناس، تحلیلم این است که این اتفاقات ظل مناسبات ملت- دولت است و دقیقا یک پدیده اجتماعی و سیاسی است. این به آن معناست که تغییری در جامعه رخ داده است که شما تحت عنوان بخششهای زنجیرهای نتایج آن را میبینید. ممکن است اتفاقات دیگری هم در این میان بیفتد، مثلا میزان اختلافات اجتماعی و خشونتها در عرصههای متعددی کاهش پیدا میکند و همراه با آن هم میزان بخشایندگی افزایش مییابد. همه اینها به دلایل فردی و روانشناختی نیست و ریشههای اجتماعی دارد و به تعبیر دورکیم، جای آن در وجدان جمعی مردم است. جریانی در وجدان جمعی شکل میگیرد که امروز ممکن است مردم را افسرده کند، فردا امیدوار یا مثلا امروز ممکن است بخشنده کند و فردا کینتوز. اما این جریانهای وجدان جمعی جریانهای ذاتی نیستند که در وجدان جمعی ایرانی وجود داشته باشد و مثلا بگویی که ایرانیها انتقامجو هستند یا بخشنده. البته میتوان گفت که ایرانیها علیالاصول در شرایط متعادل آدمهای بخشنده و میهماننوازیاند اما به میزانی که شدت سیاسی یا وضعیت سیاسی نامناسب بر جامعه حاکم شود،
حس کینتوزی در مردم عرصههای مختلف بروز میکند و این حتی در مورد همسایه، همسر و فرزند دیده میشود چه رسد به اینکه در مورد فردی باشد که در حق افراد ظلمی کرده و مثلا یکی از نزدیکان آنها را کشته باشد. طبیعتا آنجا میخواهند انتقام بگیرند. این انتقامگرفتن یک مقداری ارضایشان میکند. کینتوزی در شرایط هراس و ناامنی ایجاد میشود. وقتی شما با چیزی که روانشناسان و جامعهشناسان تحت عنوان هراس هستیشناختی و به اصطلاح عدم امنیت هستیشناختی مواجه باشید، این شما را دچار کینتوزی میکند و در سوی مقابل، در شرایطی که شما هراسی ندارید و از یک نوع امنیت هستیشناختی برخوردارید - چیزی که من تحت عنوان آسایش اجتماعی از آن نام بردم - تمایل بیشتری دارید به برقراری روابط انسانیتر، عاطفیتر، دوستانهتر و طبیعتا آمیخته به بخشندگی. بنابراین به میزانی که طناب دار در خیابانها علم شود و محکومان از محکومان موادمخدر تا هر محکومیتی برای عبرت دیگران در ملأعام آویزان شوند، خشونت و کینتوزی در جامعه بیشتر میشود. گاهی تصور میشود که هر چه بیشتر نمایش خشونت در سطح جامعه وجود داشته باشد، خشونت کنترل میشود در حالی که این نتیجه عکس دارد. به میزانی که در عرصه رسانهای ما خشونت بیشتری باشد، این میزان بخشندگی هم در جامعه کاهش مییابد. در واقع همه این موارد، یک جور آموزش پنهان در خود دارد.
با وجودی که در موارد زیادی جو هیجانزدگی و مداخله چهرههای سرشناس ورزشی و هنری موجب بخشش اولیایدم شده است، اما موارد زیادی نیز مشاهده شده است که این مداخلهها حتی وضع را بدتر کرده و اولیایدم را در تصمیمشان مبنی بر قصاص مصر کرده است. گویی خانواده مقتول خیال میکند هم فرزندش را از دست داده و هم باید مقابل جبههای بایستد که از قاتل فرزندش حمایت میکنند. این مورد را چگونه تحلیل میکنید؟به اعتقاد من اگر بخواهند این رویهها موثر باشد، ورود به این قضایا باید با مطالعه قبلی باشد. من توصیه میکنم افرادی که وارد این قضیه میشوند حتما در کنار خود یک روانشناس و جامعهشناس هم داشته باشند تا بدانند با این خانواده بهعنوان یک مورد خاص چگونه باید برخورد کرد و حتی میشود از یک حقوقدان و وکیل هم استفاده کنند. همانگونه که شما به آن اشاره کردید، مواردی وجود دارد که باید دقت کرد والا این ذهنیت ایجاد میشود که افراد در حال حمایت از قاتل هستند و هدف آنها نجات یک آدم گناهکار است. هنرمندان و ورزشکاران چون گروههای مرجع و مورد علاقه مردم هستند، خوب است که در این موارد وارد شوند ولی در کنار آنها باید متخصصانی از دانشگاه هم وارد شوند. بالاخره ما میخواهیم جامعهای داشته باشیم که در آن جریان ارتباطی بین گروهها تقویت شود و گروههای مرجع به هم نزدیک شوند. عکسی که من در آن ایمیل مذکور (در ابتدای مصاحبه به آن اشاره کردم)، دیدم که یک روحانی در عکس بود که ظاهر و قیافه موجه و گشادهرویی داشت و به نظر میرسید میتوانست بهراحتی ارتباط برقرار کند. حضور این شخص به هر حال مثبت است. به هر حال، باید پذیرفت که این کار یک همکاری گروهی است. از طرف دیگر داشتن شوراهای حل اختلاف به معنای واقعی خود که متشکل از هیاتهای منصفه اجتماعی هستند، میتواند مورد موثری باشد.