کیهان نوشت:
فلسطین فقط یک سرزمین غصب شده یک ملت آواره شده نیست یک نماد است یک راه و یک چراغ برای پیدا کردن راه. دنیا در التهاب خبرها و وقایع گوناگون در حال گداختن است، این روزها در هر گوشه که نگاه میکنی پر است از خبر از واقعه از مظلومیت، از داستانهایی که همه آنها در یک چیز مشترکند. ماجرای همیشگی فقر و غنا، ظالم و مظلوم، استعمار شده و استعمارگر.
درد این روزها این است که این داستان همیشگی مرزهایش برای کسانی آن قدر محو شده که قابل تشخیص نیست. آن قدر که گم شدهاند و این ماجرا به جایی کشیده که دیگر هیچ نمیبینند جز تاریکی گمراهی و بردگی ظلم.
اینجاست که نباید متعجب شوی اگر اسلحههایی که باید سینه ظلم را بشکافد برای قصد غربت، برای راهی که خیال میکنند حق است بر خودی بر هم کیش کشیده میشود. چرا مردمان ظلم دیده به جای ایستادن کنار هم در برابر هم قد علم کردهاند؟ اینجاست که باید بگردی به دنبال یک چراغ یک دلیل برای پیدا کردن راه برای یافتن برای تشخیص.
فلسطین دقیقاً همان چراغ است، بزرگترین آرمان خارجی انقلاب اسلامی، همان نمادی که قرار بود راه مبارزه با استعمار را، راه نه فقط آزاد زیستن که آزاده بودن را به جهانیان، به همه مظلومان دردمند جهان بیاموزد. دغدغه فلسطین با انقلاب اسلامی متولد شد، با آن در آمیخت و شاید امروز در میان شعارهای رنگارنگ تضاد آرمانگرایی و واقعگرایی در حال فراموشی باشد.
میان آرمان و واقعیت تضادی نیست اما وای از روزی که پزهای روشنفکری و عافیتطلبیها و قدرتطلبیها واقعیت نام بگیرد و اینجاست که این تضاد جعل میشود و میشود روزی که سران خبیث صهیونیستی قاتلان و جانیان بالفطره روزگار به نشستن بر سر یک میز با نمایندگانی از سرزمین انقلاب اسلامی امید میبندند چرا؟
چون ادعاهای جعلی کشتار شدنشان را باور کردهاند، چون دروغ بزرگشان را برای بازیهای سیاسی تأیید کردند، چرا این گونه شد فقط تقصیر یک عده نیست همه کسانی که سالهای دهه شصت را به خاطر دارند میدانند که فلسطین آن روزها چه آرمانی بود و چه درسی برای کودکانی که باید الفبای انقلاب را میآموختند به بیراهه نرفتیم اگر بگوییم کودکان دهه شصت با اندیشه قدس با آرزوی آزادی قدس بزرگ شدند و حالا باید بپرسیم کودکان امروزمان از فلسطین چه میدانند اصلاً چرا کودکان، بپرسیم بزرگترها، سیاستمداران، تصمیمگیران اهالی رسانه و فرهنگ از فلسطین چه میدانند؟
این روزها همه نگاهها به این نقطه به یک خبر تبدیل شده به خبری برای پر کردن صفحات روزنامهها و سایتها برای دانستن و حتی برای شعار دادن این روزها اگر خیلی انقلابی باشیم روز قدس را فراموش نمیکنیم همین، دیگر آن قدر خبرهای جنایت و مرگ و ویرانی و گرسنگی و بدبختی زیاد شده که دیگر گرسنگی و تنهایی و محاصره غزه اصلاً به چشم نمیآید.
عادت کردهایم بشنویم مردم مسلمان را به مسجد الاقصی به اولین قبله مسلمانان راه ندادند عادت کردیم بشنویم مردم غزه بمباران شدند. اصلاً این روزها فکر نمیکنیم این توطئه شوم جنگ مذهبی با فلسطین با نماد ایستادگی و حقطلبی جهان اسلام چه کرده. در ذهن عدهای دیگر مسلمانی با خواست آزادی فلسطین همراه نیست. دیگر نامسلمانی همراه همکاری با صهیونیستها معنا نمیشود. میتوانی مثل صهیونیستها مسلمان بکشی، از آنها دستور بگیری، تجهیزات بگیری و باز ادعای مسلمانی کنی. چرا؟!
چون چراغ راه و دلیل راه فلسطین این روزها کمسو شده اگر جهان اسلام راه را گم کرده دقیقاً به این دلیل است. کوتاهی کردیم، در رساندن پیام اصلی انقلابمان به جهانیان، کوتاهی کردیم؛ شاید اگر راه را بهتر نشان داده بودیم اگر بهتر فهمانده بودیم اندیشهای را که حماس سنی را در کنار حزبالله شیعی در یک مسیر و هدف و آرمان قرار میدهد امروز جهان اسلام وضع بهتری داشت و متحیرانه شاهد نبودیم که غزه هم یکی از نقطههایی است که از آن تروریست راهی سوریه میشود برای برادر کشی. ما که میگویم منظور همه ماست از رسانهها تا سیاستمداران و حتی کسانی که میتوانند لااقل در فکر و احساس فلسطین را فراموش نکنند و در این وانفسا به فرزندانشان فلسطین را بیاموزند.
و شگفتا که نقطه کانونی همه وقایع این روزها دقیقاً همین نقطه است جایی که دشمن با همه توان میکوشد نگاهها را از آن بردارد، در حالی که همه نگاهش را به آن دوخته است. باید این نقطه روشن شود آن قدر روشن که تا دوردستهای زمان و مکان همه آزادگان جهان به آن راه یابند و گمراه نشوند. امروز شاید فرهنگ فلسطین تنها نقطه امید و رهایی باشد و اتحاد. تا کی دل ببندیم به یک روز به یک راهپیمایی که خوب است اما کافی نیست. لازم است هر روزمان قدس باشد.
امروز روز قدس نیست فردا و پس فردا هم نیست اما اگر خوبگوش کنی در میان همه هیاهوهای این روزها که میخواهد صدای چیزی را از یاد و خاطرمان ببرند صدایی ما را به حقیقت میخواند، به رهایی. صدایی که از تذکر رهبرمان برای به خاطر آوردنش برای فراموش نکردنش زمان زیادی نمیگذارد.