کیهان در سرمقاله صبح شنبه خود نوشت:
1- نگرانی یا اطمینان نسبت به سرنوشت مذاکرات هستهای منوط به ارزیابی از روند این مذاکرات و متن و حواشی آن است. اینکه کسانی بگویند چون مذاکرات تحت نظارت کلی رهبر معظم انقلاب انجام میشود پس نباید هیچ دغدغهای داشت، تحلیل دقیقی نیست. فرماندهی سپاه اسلام در 2 نبرد بدر و احد با پیامبر اعظم(ص) بود اما دو گونه رفتار سپاه خودی باعث شد سرنوشت این دو نبرد متفاوت از هم باشد. در جنگ جمل و صفین نیز فرماندهی با امیر مومنان علیهالسلام بود اما به اعتبار عملکرد متفاوت برخی فرماندهان میانی و لشکریان، این دو جنگ پایان متفاوتی پیدا کرد. به عبارت دیگر، نوع عملکرد خواص در چالشهای گوناگون با جبهه خصم میتواند تاثیرات مهمی در نتیجه پایانی برجای بگذارد. در حقیقت این، میزان انسجام و تبعیت از مدیریت کلان ولی امر است که پیروزی را تضمین میکند.
گاه ممکن است رشادت و عمل مجاهدانه و به هنگام یک نفر یا یک جمع کوچک، تهدیدی بزرگ را از سر راه بردارد و یا برعکس، فریبخوردگی یا کمهمتی یک یا چند نفر کمشمار اما موثر، تهدید بزرگی را متوجه جبهه خودی کند. امیر مومنان(ع) در جنگ احزاب (خندق) یک ضربت بیش بر پهلوان سپاه خصم فرود نیاورد اما مفسران شیعه و سنی متفقالقولند که خداوند درباره همان یک ضربت، آیه 25 سوره احزاب را نازل کرد. «...و کفیالله المومنین القتال... خداوند کافران را با غیظشان و بیآنکه به خیری برسند بازگرداند و مومنان را از جنگ [به واسطه رشادت علی علیهالسلام] بینیاز کرد.» در نقطه مقابل چنین اطاعتی از ولی امر، تیپ و شخصیتی مانند اشعث بن قیس وجود دارد که ابن ابیالحدید عالم سنی معتزلی درباره خیانت وی در صفین و ماجرای حکمیت تصریح میکند «هر رخنه و تباهی و پریشانی که در خلافت امیر مومنان پیش آمد، اصل آن اشعث بود.» آن روز که اشعث لاف زد «یا امیرالمومنین سخنی که گفتی به زیان تو بود و نه سود و صلاح تو»، امام سوابق خیانت او به قبیله خویش را یادآور شد و فرمود «تو چه میدانی که چه چیز سود من است و چه چیز زیان من. لعنت خدا و لعنتکنندگان بر تو باد!... مردی که شمشیر دشمن را به سوی قوم خود دلالت و راهنمایی کند و مرگ را به سوی آنان بکشاند، سزاوار است که خویشاوندانش او را دشمن دارند و غریبهها از شر او ایمن نباشند.» (خطبه 19 نهجالبلاغه)
چالش بزرگ ما با جبهه استکبار - که چالش هستهای ذیل آن قرار میگیرد - از این قاعده کلی مستثنا نیست.
2- توافق ژنو پس از حدود 6 ماه به ایستگاه وین و چهارمین دور مذاکرات رسیده است. خبرها کاملا متناقضند. از فضاسازیهایی که میگویند طرفین به نگارش متن توافق نهایی نزدیک شدهاند تا گزارشهای متعددی نظیر اظهارات آقای عراقچی که میگوید در 13 مورد اختلاف وجود دارد یا گزارش اکونومیست مبنی بر اینکه «به رغم لبخندها در وین، شکافها بر سر موضوعاتی نظیر کاهش تعداد سانتریفیوژهای ایران از 19 هزار به 3 هزار دستگاه و مدت زمانی 5 ساله یا 20 ساله توافق، نحوه افزایش نظارت بر تاسیسات هستهای ایران، عملکرد راکتور آب سنگین اراک و نحوه طراحی مجدد آن بسیار است.»
برخی خبرها حاکی است که ایران درصدد توسعه تعداد سانتریفیوژها به 50 یا 100 هزار و به کارگیری سانتریفیوژهای پیشرفته است و در مقابل آمریکا و غرب مایلند با کاهش این رقم به یک تا 3 هزار دستگاه، عملا دکور و ماکتی از غنیسازی در ایران را بپذیرند؛ همچنان که گفته میشود در صورت تحقق توقع غرب درباره راکتور آب سنگین اراک، عملا این راکتور خاصیت خود را از دست داده و تبدیل به راکتور آب سبک خواهد شد. هیلاری کلینتون وزیر خارجه سابق آمریکا چهارشنبه گذشته در نشست کمیته یهودیان آمریکا گفته «پرزیدنت اوباما شانس توافق جامع با ایران را 50-50 یا کمتر دانسته ولی من شخصاً تردید دارم.»
اما سرگرم شدن در جزئیات با وجود همه اهمیت هر یک از آنها، بدون داشتن نقشه راه کلی و مدالیته (چهارچوب) کلان به غایت گمراهکننده است. شاید گفته شود توافق موقت ژنو، خود یک مدالیته است. این حرف منطبق با واقعیت نمیتواند باشد. مراد از مدالیته این است که طرفین مذاکره در متنی راهبردی تمام دعاوی و اختلافات را به شکل جامع و مانع فهرست کرده باشند به نحوی که بهانه ابهام یا راه در رو و «صفر کردن هزینهها و قدمهای اعتمادساز» وجود نداشته باشد. توافق ژنو که به مذاکرات وین امتداد یافته و مذاکرات وین روی همان ریل غلط حرکت میکند، اولا ایران را در موضع اتهام قرار داده و طرف غربی را با همه جنایات هستهای و جنگی در موقعیت مدعیالعموم قرار داده، ثانیا معلوم نمیکند در ازای امتیازات نقد و روشنی که ایران میدهد، دو توقع اصلی کشورمان در زمینه «رسمیت و حفظ توانمندی هستهای ایران» و «لغو تحریمها» چگونه تضمین میشود، ثالثا با وجود دادن امتیازاتی نظیر تعلیق فعالیت فردو و از بین بردن همه ذخایر سوخت 20 درصد، تاکید میکند «تا در مورد همه چیز توافق نشود، در خصوص هیچ چیزی توافق حاصل نشده است»!
به عبارت دیگر آمریکا و غرب در حالی که امتیازات نقد و جبرانناپذیری میگیرند- که مایلند در توافقات بعدی ادامه پیدا کند- هر جا که خواستند میتوانند مانند بازی مار و پله، بازی را برای طرف مقابل صفر کنند. به تعبیر کنت پولاک تحلیلگر سابق سازمان سیا در نیویورک تایمز «آمریکا میتواند طبق توافق ژنو تا 30 یا 50 سال دیگر توقع اعتمادسازی از ایران داشته باشد و تحریمها را تا آن موقع حفظ یا به شکل موقت تعلیق کند.»! دقیقا به خاطر همین ریلگذاری اشتباه است که پس از توقف فعالیت تاسیسات غنیسازی فردو و در حالی که ادعا میشد این تاسیسات خطر مهمی است، محافل سیاسی در اروپا و آمریکا ادعا کردند فردو به خودی خود اهمیت چندانی ندارد و موضوع مهمتر، راکتور اراک است!
در عین حال هنگامی که گزارشاتی مبنی بر موافقت تیم مذاکرهکننده ایرانی با طراحی مجدد این راکتور و تغییر نوع فعالیت آن منتشر شد همان محافل گفتند راکتور اراک نیز چندان اهمیتی ندارد و موضوع مهم خود ظرفیت غنیسازی در ایران و نزدیک شدن آن به مرحله بریک آوت (فرار هستهای) است و بنابراین باید این ظرفیت را فعلا به یک بیستم کاهش داد! اکنون موضوع موشکهای دوربرد، نقش اثرگذار ایران در تحولات منطقه به ویژه سوریه و... نیز به این بهانهجوییها اضافه شده است. در حقیقت غرب در نقشه کلان و راهبردی خود قصد دارد اگر نمیتواند برنامه هستهای ایران را به طور یکجا اوراق کند، با تقطیع و زمانبندی پروژه، همین کار را- به زعم باطل خود- در میان مدت انجام دهد. مثالی که وجود دارد این است که اگر یک تانک را نشود یکجا از یک منطقه تحت حفاظت خارج کرد، میتوان همین کار را با تقطیع آن به شکل تدریجی انجام داد.
3- رفتار آمریکا و غرب در مذاکرات 6-7 ماه اخیر شبیه رفتار کلاهبرداران نزولخوار است که چند برابر وام پرداختی را بازپس میگیرند اما وامگیرنده همچنان به اندازه اصل وام یا بیشتر بدهکار میماند؛ با این تفاوت که آمریکا و غرب چیزی به ایران نداده و با این وجود، برای هیچ امتیازی که ندادهاند مدام طلبهای جدید میتراشند! آنها مذاکرات را گروگان گرفتهاند چون به خطای راهبردی طیفی از دولتمردان در پیوند زدن مذاکرات هستهای به تحریمها و گشایش اقتصادی پی بردهاند. در این میان برخی مدعیان حمایت از دولت- که یا سادهاند و یا ماموریت دارند- مدام دولت و تیم مذاکرهکننده را بدهکارتر کرده و به سمت دستپاچگی و ابراز اشتیاق برای بستن سریع پرونده به هر قیمت هل دادهاند. در حالی که چارچوب و مدالیتهای به عنوان سرانجام روند اعتمادسازی یکطرفه وجود ندارد، انجام هر اقدام اعتمادسازی نظیر تعلیق فردو، افزایش بازرسیها، پرداختن به مطالعات ادعایی، تعلیق و طراحی دوباره راکتور اراک، توقف نصب سانتریفیوژهای پیشرفته یا کاهش تعداد سانتریفیوژهای موجود و... آب در هاون کوبیدن است.
کیسهای با ظرفیت 50 کیلو را در نظر بگیرید که ته آن سوراخ است. اگر توانستید ولو با ریختن تدریجی 50 تن شن چنین کیسهای را پر کنید، حتما میتوان در ظرف اوپن ژنو و وین نیز حل چالش هستهای را با دو ویژگی حفظ برنامه هستهای (حق غنیسازی صنعتی ایران) و لغو تحریمها متصور بود. متاسفانه باید گفت رصدگران اطلاعاتی غرب، دست طیف خوشباور و امید محض بسته به مذاکرات را خوانده و دلیلی نمیبینند که به جای ادامه کجدار و مریز همین روند اخذ امتیاز و تبدیل ماجرا به استخوان لای زخم، به توقعات به حق طرف مقابل ترتیب اثر بدهند.
اکنون قریب 6-7 ماه از زمانی که آقای هاشمی با برخی رسانههای زنجیرهای همکلام شد و ضمن میانهرو توصیف کردن اوباما گفت در مذاکرات با آمریکا تابو شکست، میگذرد. شاکله تحریمها همان گونه که اوباما به صهیونیستها تعهد داده بود، سر جای خود باقی است. دولت اوباما متعهد است به طور اتوماتیک روند مذاکرات را به صهیونیستها گزارش دهد و کسب تکلیف کند. حتی دموکراتهای کنگره نیز بر سر چنین بزنگاههایی از لابی ایپک رهنمود میگیرند و برخلاف فضاسازیهای جعلی رسانهای در ایران، خود را با لابی ایپک هماهنگ میکنند. حقیقت تلخی است؛ از زمانی که گفتند تابو شکست و فصل آشتی با آمریکا رسید، 7 ماه میگذرد. آمریکا در این مدت بیش از همیشه گزینه نظامی روی میز را به رخ کشیده است. توهینآمیزتر از همه اینکه بیش از 3 ماه است آقای ابوطالبی نماینده جدید ایران در سازمان ملل (معاون سیاسی دفتر رئیسجمهور و برگزیده آقای روحانی) را به نیویورک راه نمیدهد. تلخ است اما واقعیت دارد که کسانی با خوشخیالی و بدفهمی و طیفهایی بر اساس ماموریت، دشمن را به طمع انداختند و دولت را تبدیل به حریف از پیش بازنده در برابر غرب کردند. تا این روند به انحراف کشیده شده اصلاح نشود، نمیتوان امیدی به احقاق حقوق ایران در مذاکرات وین و مشابه آن داشت، مگر اینکه کسی بگوید شیوه تانک دادن و کلاشینکف گرفتن نیز نوعی غنیمتگیری است!