شايان ربيعي در سرمقاله ابتکار نوشت:
طبقه متوسط که پس از دولت هاشمي رفسنجاني با نيازها و ابعاد وجودي خاص خود در ايران آن زمان شکل گرفته بود و با روي کار آمدن دولت سيدمحمد خاتمي، به يکي از مهمترين دستآوردهاي خود در طول عمر کوتاهش دست يافت، در دوره هشت ساله احمدي نژاد، فراز و فرودهاي بسياري متحمل شد و سرانجام در سالهاي پاياني اين دوره، با سقوط به طبقات اجتماعي پايينتر در سطح قابل توجهي از مشارکت در بستر سياسي-اجتماعي کشور دوري گرفت.در واقع اگر دولت هاشمي را از آن رو که شخصي مثل سيدمحمد خاتمي را وزير فرهنگ و ارشاد کرد، دولتي با محوريت توجه به نيازهاي طبقه متوسط بدانيم و پايان دوره او را به مثابه تولد اين طبقه در تاريخ انقلاب اسلامي در نظر بگيريم ميتوان گفت که طبقه متوسط ايراني پس از انقلاب، امروز 17 سال دارد.طبقه متوسط ايراني با ابعاد وجودي خاص خود که متناسب با فضاي فرهنگي ايراني-اسلامي و سياسي-اجتماعي پس از انقلاب، رفته رفته شکل گرفته و به يک کليت نسبتا منسجم دست يافته بود، با تمام نيازها و عناصر هويتي خاص خود در دولتهاي احمدي نژاد و به ويژه در دولت دوم وي، ناديده گرفته شد و به حاشيه رفت.
سرخوردگي ناشي از اين حاشيه نشيني و افول سرمايه اجتماعي در اين طبقه، بيش از هر چيز حيات سياسي احمدي نژاد و حلقه پيراموني او را تداوم بخشيد و هممزمان با اين مهم، اجراي نادرست قانون هدفمندي يارانهها، رواج «دورزني قانون» در ساختار سياسي و اداري کشور، شيوع رابطهسالاري و... موجب حذف تدريجي طبقه متوسط و ايجاد شکافي بزرگ ميان دو طبقه فرادست و فرودست شد زيرا با گذشت زمان، هر لحظه افرادي که توانايي استفاده از رانتهاي دولتي را داشتند، فربهتر و ثروتمندتر ميشدند کما اين که محمدرضا خاوريها، مهآفريد خسرويها، بابک زنجانيها و غيره و غيره در دل اين جريان متولد شدند و از سوي ديگر طبقات فرودست با رشد نابهسامان و افسارگسيخته تورم در کشور هر روز فقيرتر و فقيرتر ميشدند.
نکته قابل توجه در اين مبحث آن است که طبقه متوسط اجتماعي در ايران برخلاف دو طبقه فرودست و فرادست، اتکاي کمتري بر ميزان درآمد و رفاه اقتصادي دارد و بخش قابل تجهي از مفهوم طبقه متوسط ناظر به نوع و ميزان مصرف فرهنگي، مشارکت اجتماعي، جامعه مدني، آگاهيبخشي و استفاده از رسانهها و.... است.
از اين نظر افول طبقه متوسط در دوره احمدي نژاد، همه اين مقولهها را دستخوش تغيير کرد و موجب شد تا طبقه سرخورده متوسط بدون اراده توقعي از دولت وقت، سعي کند خود را از سقوط دايمي به طبقات مادون نجات دهد و براي اين کار ابزاري در دست نداشت مگر بهرهگيري از فضاي عرصه عمومي و رسانههاي اجتماعي. زيرا غير از اين دو عرصه، امکان و مکاني براي بقاي طبقه متوسط وجود نداشت؛ استقبال گسترده از فيس بوک، توئيتر، اينستاگرام و.... ناظر به مقاومت طبقه متوسط در برابر هژموني دولت نهم و دهم بود که قصد داشت تا اين طبقه را که به طبقه فرودست بازگرداند زيرا بستر اصلي آراي دولت وقت، طبقه فرودست بود و به ناچار براي پيروزي حاميان دولت در انتخابات يازدهم نيز ميبايست طبقه متوسط سرخورده و پراکنده ميشد.اما طبقه متوسط ايراني به ياري شبکههاي اجتماعي به صورتي کجدارو مريز توانست دربرابر اين امر مقاومت کند و خود را به 24 خرداد 1392 برساند.
جمله کليدي حسن روحاني در اين باره که «من سرهنگ نيستم، من حقوقدانم» گويي، به لحاظ نمادين، دربردارنده همه آنچه بود که طبقه متوسط ايراني انتظار شنيدنش را داشت.
حمايت رهبر اصلاحات به عنوان رهبر رويکرد سياسي بخش بزرگي از طبقه متوسط ايراني از حسن روحاني، اميد را به اين طبقه بازگرداند و ادبيات وزين رييس جمهور منختب يازدهم در سخنرانيها به طرز قابل توجهي جامعه متوسط ايراني را از حيث اميد به بهبود اوضاع کشور مطمئن ساخت.
تدوين منشور شهروندي، توجه به حقوق زنان، توجه به حقوق حقه اقوام و اقليتهاي مذهبي و ديني در کشور و گسترش آزادي هاي مدني و فضاي باز سياسي و... پاسخ دولت به اعتماد طبقه متوسط بود.در واقع مسئولان دولت و برخي ديگر از مسئولان قواي سه گانه کشور دريافته و پذيرفتهاند که طبقه متوسط ايراني از مدتها پيش از اين شکل گرفته و انکار شدني نيست. جدالهاي اخير بر سر بهشت و جهنم، فيلترينگ شکههاي اجتماعي، مجوز براي انتشار کتاب و توليدات سينمايي و کنسرت موسيقي و... ناشي از آن است که هنوز برخي چشم خود را به روي جامعه بسته و نميخواهند قبول کنند اين طبقه اجتماعي ايراني شکل گرفته و نيازها و معادلات خاص خودش را دارد و انکارش به معني حذف آن نيست.
نکته قابل توجه و بسيار مهم اين است که دولت روحاني، دولتي برآمده از دل طبقه متوسط و جامعه مدني است و اين طبقه هرگز اين سنگري را که به دشواري و پس از تحمل هشت سال سکوت طاقت فرسا به دست آورده است به سادگي رها نخواهد کرد!