او سال 86 با دو نفر ديگر به دليل طلب سه ميليارد توماني يك نفر ديگر، فردي را كه فكر ميكرده سلطان عتيقه كشور است به قتل رسانده، آنهم با سوءاستفاده از موقعيت و امكانات شغلياش. چند ماه بعد او و سه همدستش دستگير شدند، «محمد» از نمايندگان شوراي ملي دوره پهلوي، «مهدي- ك» از مداحان معروف و« اصغر » از اقوام محمد، سه همدست « مهدي » هستند و حالا كه براي سه نفرشان حكم قصاص صادر شده از خانواده مقتول كه در انگليس زندگي ميكنند درخواست بخشش دارند.
به نوشته اعتماد، مهدي كه اين روزها در زندان رجاييشهر منتظر اجراي حكم قصاص است ترجيح داد كمتر از خودش و جزييات زندگي و كارش بگويد.
ماجرايي كه منجر به دستگير شدنت شد را تعريف كن؟« محمد» از نمايندگان مجلس دوره شاه بود و حدود 75 سال سن داشت. او پيش ما آمد و گفت كه از رفيق چهل سالهاش به نام «داوود »كه سلطان عتيقه كشور است، سه ميليارد تومان طلب دارد و اين فرد اموالش را بالا كشيده، اما پس نميدهد. اين پيرمرد به من گفت كه اين مرد (مقتول) زندگي درستي ندارد و آدم سالمي نيست و من هم كه از تعريفهاي «محمد» ذهنيت بدي از مقتول پيدا كردم و دم در خانهاش در يوسف آباد رفتم، كارت شناسايي و اسلحهام را نشانش دادم و با يكي ديگر از همراهانم او را سوار ماشين كرده و به باغي در كهريزك برديم.
«محمد » را از كجا ميشناختي؟ همينطور بدون اينكه چيزي از سفارشدهنده بخواهي به دم خانهاش در يوسفآباد رفتي؟!او از بچه محلهاي قديمي ما در شهرري بود و به ما قول داده بود كه پس از گرفتن طلبش پاداش قابل توجهي به ما ميدهد و من هم به دليل همين پاداش و اينكه از بچه محلهاي ما بود پيشنهادش را قبول كردم.
بدون هيچ مقاومتي به كهريزك آمد؟ آنجا چه خبر بود؟بعد كه كارت شناساييام را ديد مقاومتي نكرد، نميدانم شايد با ديدن قد و هيكل من ترسيد اما سوار ماشين شد و به باغ شوهر خواهر اصغر كه محمد نيز در آن بود رفتيم. ظاهرا قرار بود كه در آنجا اين دو نفر با هم صحبت كنند و از من خواسته شد بود كه با توجه به موقعيتم فقط مقتول را بترسانم.
بعد چه شد؟به محل رسيديم و پس از تحويل دادن مرحوم از باغ خارج شديم تا اينكه شب براي برگرداندن او به محل رفتيم حدود ساعت 9 شب بود كه مرحوم را سوار ماشين كرديم، قرار ما اين بود كه او را در بيابانهاي كهريزك رها كنيم و برگرديم اما حدود ساعت نه و نيم شب اصغر اسلحه من را گرفت و با متهم پياده شد، چند قدمي كه از ماشين دور شديم صداي شليك تير آمد، وقتي من و رفيقم از ماشين پياده شديم، ديديم مرحوم داوود كه بيشتر از 60 سال سن داشت روي زمين افتاده و غرق در خون است. پس از آن اصغر از ما خواست براي اينكه همديگر را لو ندهيم هركدام يك تير به او شليك كنيم كه من پس از« مهدي - ك » آخرين تير را به او شليك كردم.
اسلحه متعلق به تو بود؟بله. يك كلت براوني.
با جنازه چهكار كرديد؟همانجا دفنش كرديم و به خانه برگشتيم. آن شب را فراموش نميكنم 24 خرداد ماه سال 86، بدترين تاريخ زندگي من بود و پس از آن تمام بدبختيهاي من شروع شد.
چطور دستگير شدي؟سه ماه بعد در نخستين روز مهرماه سال 86 دستگير شدم. ظاهرا كارآگاهان پليس آگاهي به« محمد » مشكوك شده و دستگيرش كرده بودند كه او هم ما را لو داد و دستگير شديم.
چه احكامي برايتان صادر شد؟در دهم ارديبهشت ماه سال 88، براي من، مهدي و اصغر حكم اعدام صادر شد و «محمد » با 75 سال سن به حبس ابد محكوم شد.
پس چرا تا الان اين حكم اجرا نشده؟من مرحوم را نكشتم، طبق نظريه پزشكي قانوني هم او با تير اول به قتل رسيده و شليك ديگر تيرها در مرگ او تاثير نداشته و عمل ما جنايت بر ميت بود. سيام اسفند سال 90 هم از پسر همسر اول مقتول رضايت گرفتيم. حالا از همسر دوم و دو فرزند مقتول ميخواهم كه مرا ببخشند.
ازدواج كردي؟بله.
خانواده يا همسرت ديداري با خانواده شاكي داشتهاند؟بله؛ البته آنها ساكن انگليس هستند ولي چندباري كه به تهران آمدند با آنها ديدار داشتيم و آنها هم گفتهاند كه رضايت ميدهند. فرهنگ آنها با ما فرق دارد و خودشان هم چندان موافق قصاص نيستند.
به خانواده مقتول چه ميخواهي بگويي؟ميخواهم بگويند كه ما را ببخشند، ما اشتباه كرديم و الان پشيمانيم، دو نفر ديگر هم ازدواج كردهاند و بچه هم دارند. اگر ما را ببخشند و رضايت بدهند به چند خانواده و چندين نفر زندگي دادهاند. فضاي زندان براي ما غيرقابل تحمل شده است.