يکسال از تصادف مسعود زارعدورابي دانشجوي دکتراي دانشگاه اميرکبير و مخترع دستگاه فشار همهجانبه مخروطي ميگذرد و او هنوز در حالت نيمهبيهوشي قرار دارد.
به گزارش شرق، مسعود زارع در شهريور سالگذشته پس از تصادف در محور دماوند - فيروزکوه به حالت کما رفت و هماکنون پس از يکسال مداوا با هزينههاي شخصي خانواده خود در حالت نيمهبيهوشي است. او دانشجوي دکترای دانشکده مهندسي عمران و محيطزيست در دانشگاه اميرکبير است و از دانشجويان نخبه و مخترع اين دانشگاه که در سال گذشته موفق به اختراع دستگاه فشار همهجانبه مخروطي شده است.
حالا او يکسال است که در حالت نيمهبيهوشي قرار دارد و خانواده او از بيتوجهي مسوولان دانشگاه اميرکبير و آموزش عالي نسبت به پيگيري وضعيت درماني او گلهمند هستند. از طرفي افزايش روزبهروز هزينههاي درماني براي خانواده مسعود زارع کمرشکن شده است. حالا خانواده مسعود زارعدورابي خواستار مساعدت مسوولان آموزش عالي کشور هستند.
در همين رابطه پدر مسعود زارع در شرح ماجرا که باعث بهکمارفتن فرزندش شده است، ميگويد: ساعت 14 موبايل من زنگ خورد و از آن طرف آقايي اطلاع دادند که شما چه نسبتي با دکتر مسعود زارع داريد، گفتم پدرش هستم، گفتند پسرت در جاده فيروزکوه – دماوند تصادفي کرده و کمي زخمي شده خود را به بيمارستان فيروزکوه برسانيد. خودم را به فيروزکوه رساندم. گفتند بيمار حالش خوب نبود، تقاضاي امداد هوايي کرديم و با يک دستگاه هليکوپتر او را به بيمارستان امامخميني تهران فرستاديم.
او در ادامه ميافزايد: وقتي به بيمارستان امامخميني رسيدم، دوستانش را ديدم که جلو اتاقعمل جمع هستند و وقتي ديدم همه گريان هستند، تازه متوجه عمق تصادف شدم. بعد از چهارساعت جراحي بيمار را از اتاقعمل آوردند. خودم فرزندم را نشناختم بس که صورتش ورم کرده و باندپيچي شده بود.
پدر مسعود زارع با تاکيد بر اينکه پس از بيمارستان او در منزل پدرياش مورد معالجه قرار ميگيرد، ميگويد: بعد از آن بيمار را در تاريخ 30/6/1392، در حالت نيمهبيهوش از بيمارستان مرخص کردند و گفتند روند بهبودي کند و طولاني است و شما بيمار را به منزل ببريد و در خانه از ايشان مراقبت و نگهداري کنيد. البته اين را هم گفتند که بايد دستگاههاي مرتبط با تجهيزات پزشکي را خريداري و به کمک آنها بيمار را نگهداري کنيد. او تاکيد ميکند: پس از آن به خيابان جمهوري رفتم، دستگاه اکسيژنساز و بسياري از لوازم مراقبتويژه را خريداري کردم و فرزندم را به کمک يک دستگاه آمبولانس خصوصي از تهران به شهر خودمان نکا انتقال دادم. حالا هم به کمک يک نفر پرستار، دو نفر فيزيوتراپ، دو نفر گفتاردرمان و يک پزشک متخصص مغز و اعصاب از فرزندم در منزل نگهداري ميکنم و خودم شبانهروزي و با هزينه شخصي از بيمار در منزل نگهداري کردهام و روند بهبودي تا به امروز پيشرفت داشته اما بهکندي صورت ميگيرد.
او در پايان تاکيد ميکند: البته در اين يکسال بيمار هنوز حافظهاش را به دست نياورده و نميتواند راه برود. هماکنون کارهاي اداري و مالي فرزندم را خودم انجام ميدهم که با مشکلات و موانعي برخورد ميکنم و نميتوانم براي خودم توجيه کنم که مثلا کسي نيست که از اين نخبههاي کشور حمايت کند. فقط شعار ميدهيم و تازه متوجه شدهام که چرا دانشجويان المپيادهاي علمي و نوابغ کشور از مملکت خارج ميشوند.