مسائل اقتصادی در پس پرده حضور بی‌شناسنامه‌ها

هنگامی که صحبت از 3000 میلیارد می‌شود برای آنکه بزرگی آن را بتوان درک کرد باید گفت اگر فردی ماهانه 100 میلیون تومان پس‌انداز نماید بعد از 2500 سال به این رقم می‌رسد
کد خبر: ۴۱۳۹۴۹
|
۱۶ تير ۱۳۹۳ - ۰۷:۰۳ 07 July 2014
|
5070 بازدید
احزاب در ایران همواره با مشکلات عدیده‌ای همراه بوده و هستند که این مشکلات در برهه‌های مختلف زمانی فراز و فرودهایی داشته است. بعد از مشروطیت به جز حزب توده که خود نیز مشکلات بعدی را برای حضور احزاب در ایران به وجود آورد، دیگر شاهد حزب قدرتمندی در کشور نبوده‌ایم، به‌رغم تمام این مسائل، در سال‌های اخیر احزاب کم و بیش فعال کشور با برخی مشکلات و محدودیت‌ها مواجه شدند که خود منجر به عقبگرد در زمینه تحزب بود. آنچه امروز می‌توان مشکلی در کنار مساله تحزب در کشور دانست، حضور و افزایش بی‌شناسنامه‌هاست. از آنجایی که این مسائل بر علامت سوال‌های ذهن می‌افزاید،

مهندس صفایی‌فراهانی، مدیر و فعال سیاسی اصلاح‌طلب با آرمان به گفت‌وگو پرداخت که در ادامه می‌خوانید:

 امروز بسیار صحبت از شناسنامه‌داربودن احزاب و افراد و همچنین سخن گفتن در قالب شناسنامه به میان می‌آید منظور چیست و چه فوایدی می‌تواند داشته باشد؟

مفهوم از شناسنامه‌داربودن این است که مشخص شود اظهارنظر‌ها از طرف كيست و آيا دارای مشخصات و سوابق روشن است؟ به‌طور مثال هنگامی که صحبت از موتلفه می‌شود، مشخص است که این حزب چه کسانی هستند، چه دیدگاه‌هایی دارند و... اما هنگامی به افرادی می‌رسیم که نظرات و مباحثی را مطرح کنند اما نمی‌توان مشخص کرد که این افراد اساسا کجا فعالیت می‌کنند، به كدام گروه سياسى وابسته هستند، بديهي است كه در جامعه سردرگمى ايجاد مي‌شود. قرار نیست در کشور همه نیرو‌ها را شناسایی کنند بنابراین تریبون‌ها بايد دراختیار افرادی قرار گیرد که مردم می‌توانند به‌راحتى متوجه شوند این افراد کیستند و خاستگاهشان کجاست و نماینده کدام گروه فکری هستند؟ در چنین صورتی فضای مثبت‌تری را در جامعه شاهد خواهیم بود تا زمانی که تریبون به‌دست افرادی نامشخص قرار گیرد.

 تا چند سال پیش اوضاع بدین منوال نبود اما امروز مشاهده می‌شود که حضور بی‌شناشنامه‌ها بیشتر شده است؛ علت چیست؟

علت مشخصی دارد. همان‌طور که پیش از این اشاره کردم، منافع اقتصادی در پس این مساله قرار دارد. بگذارید مثالی بزنم؛ زمانی که در شهرک غرب قرار بود ساختمانی ساخته شود که زمین‌های اطراف آن شروع به نشست کرد، مالک آن زمین نزدیک به 500 میلیارد تومان خرج کرد تا بتواند جلوی شکایت اطرافیان را بگیرد؛ خوب مشخص است کسی که قادر باشد 500 میلیارد تومان به‌راحتی خرج کند تا صدای چند نفر بلند نشود، بدیهی است که برای صداهای بلندتر حاضر است خيلى بیشتر هزینه کند.

 بعضا چنین تصوری وجود دارد که شاید ضعف سیاسی موجب رشد بی‌شناسنامه‌ها شده است.

 نه، ببینید فرآیند ایران تغییر چندانی نکرده است که بگوییم به لحاظ تغییر فاحش در این زمینه موجب شده است. بستر برای حضور بی‌شناسنامه‌ها فراهم شود و تنها تغییر در کشور تغییر اوضاع اقتصادی است. شما به عنوان یک اصحاب رسانه عمده‌ترین تغییر سیاسی را در چه می‌دانید؟

 رشد و فعال شدن بی‌شناسنامه‌ها این بی‌شناسنامه‌ها به چه دلیل بر تعدادشان افزوده شده است؟! ببینید مثلا می‌گوییم احزاب قدرتمند مخالف اصلاحات تعدادشان اضافه شده است! نگاه می‌کنیم می‌بینیم اصلا چنین اتفاقی رخ نداده است. ببینید وقتی صحبت از بی‌شناسنامه می‌شود باید مشخص کنیم مبنای بی‌شناشنامه بودن چیست؟

 منظور این است که جریان مخالف اصلاح‌طلبی اصالت خود را از دست داده است. درواقع زمانی اصولگرایی دارای رهبر بود و جبهه‌ای مشخص و معلوم اما امروز به چند جبهه تقسیم شده است که می‌توان چنین تعبیر کرد این جریان اصالت خود را از دست داده است.

 مساله‌ای که در این میان مطرح می‌شود این است که چرا این افراد برای خود شناسنامه ایجاد نمی‌کنند. یعنی واقعا در سال‌هاى 84 تا سال 91 برای آنها مشکلی وجود داشته است که به دنبال ایجاد شناسنامه نرفته‌اند، یعنی اگر به دنبال مجوز می‌رفتند وزارت کشور به آنها مجوز نمی‌داد! می‌بینید که قطعا وزارت کشور به آنها مجوز می‌داد بنابراین بحث این بی‌شناسنامه‌ها اتفاقا اصلا بحث سیاسی نیست چراکه اگر کسی بخواهد کار سیاسی انجام دهد و در برابر خود هیچ مانعی نبیند، چه دلیلی دارد که این کار را شفاف و روشن انجام ندهد؟ حال چه اهمیتی دارد که مخالف است یا موافق به هر حال بیان دیدگاه است. به‌عنوان مثال حزب موتلفه مگر دارای دیدگاه‌های ناشناخته‌ای است؟ مسلم است که دیدگاه‌های این حزب مشخص است حال مخالف اصلاح‌طلبان است که باشد، اما معلوم و مشخص و در قالب ديدگاه‌هاى حزب خود سخن می‌گوید. بنابراین زمانی حرف شما می‌تواند صحیح باشد که گفته شود این افراد برای ایجاد حزب موانعی بسیاری داشتند اما می‌بینید که هیچ مانعی بر سر راه نداشته‌اند لذا مساله سیاسی نمی‌تواند مطرح باشد و تنها از ابزار سیاسی برای پیشبرد اهداف اقتصادی خود بهترین بهره را می‌گیرند.

 شما حضور بی‌شناسنامه‌ها را در کدام دولت بیشتر می‌دانید؟

این مساله عمدتا در 8 سال گذشته بیشتر بوده است. آنچه باید به آن توجه شود این است که به‌رغم آنکه نفت خام ثروت ایران است و تمام دولت‌ها از قبل از انقلاب گرفته تا دولت‌های آقایان هاشمی و خاتمی تا به امروز متاسفانه همه نفت را به عنوان درآمدهای دولت تلقی کرده‌اند و از آن برای اداره امور اجرایی کشور استفاده.نموده‌اند اگر توجه کنیم كه از کل درآمد 105 ساله نفت در طول این 8 سال بیش از 50 درصد آن به وجود آمده است یعنی درآمد این 8 سال بیش از 97 سال گذشته بوده است می‌توان درک کرد که تفاوت 8 سال دولت‌های نهم و دهم با دولت‌های گذشته در چه چیز بوده است.

 شما به جریان اصلاحات تعلق دارید، راستی چه خبر از اوضاع این روزهای اصلاح‌طلبان و چه برنامه‌ای برای آینده دارند؟

به‌هر حال اصلاح‌طلبان در تلاش هستند از این فرصتی که مردم به وجود آورده‌اند، استفاده کنند بنابراین اراده برای حضور پررنگ‌تر وجود دارد اما اینکه تا چه حد بتوانند موفق شوند و تا چه حد به آنها اجازه فعالیت داده شود، مباحث متفاوتی است.

  در سال 88 اصلاح‌طلبان با مشکلاتی از ناحیه رقیب سیاسی خود مواجه شدند. اکنون سال 93 است و آنها تا چه حد توانستند خود را بازسازی کنند؟

نمی توان گفت تمام مشکلات این جریان حل شده است اما به هر حال با توجه به آنچه در دنیا، منطقه و کشور درحال وقوع است، به‌طور کلی مجموع بردارها، یک نوع فضای جدیدی را به وجود آورده است که در آن، تن دادن به شرایط آرام‌تر و معتدل‌تر درحال تحقق است.

 در ایران همواره مشکل احزاب وجود داشته است؛ اگر بخواهیم نگاهی به آن داشته باشیم چه توصیفی از تحزب در ایران دارید و مهم‌ترین موانع بر سر راه احزاب را چه  می‌دانید؟

در ایران بیش از 105 سال است که نهضت مشروطیت به پیروزی رسیده و این نهضت به اعتقاد من رویداد بزرگی در سده‌های گذشته ایران است. مشروطیت نقطه عطفی در تفکر مردم ایران بود، مردمی که با تغییردر نوع نگاه می‌خواستند از يك محیط بسته استبدادى رها شوند. حال سوال اینجاست که چرا در این عرصه کشورهایی که اين مسير را خیلی بعد از ايران آغاز کردند، امروز گوی سبقت را از ما گرفته‌اند و در این مسیر از ما جلوتر هستند؟ به اعتقاد من این مساله بسیار حائزاهمیت است که چرا بستر رشد حکومت قانون و همچنین قانونگرایی و به دنبال آن بسط دموکراسی در کشور درشرایط ایده آلی قرارنگرفته است و همچنان این کمبود احساس می‌شود. از آنجایی که احزاب هم بخشی از این فرآیند هستند و از آنجایی که اصل بستر وجود ندارد طبیعی است که از یک زمین نامناسب نمی‌توان انتظار یک درخت پربار را داشت چراکه لازمه یک درخت پربار داشتن زمین مناسب با آب و خاک مناسب است.

 شما موانع بسط مشروطیت را چه می‌دانید؟

به اعتقاد من یکی از مواردی که مانع بسط مشروطیت در ایران شده و موجب فراترنرفتن از محدوده فرهیختگان شده است، خود فرهیختگان هستند. بدین معنا که نه روشنفکران و نه اقشار کلیدی دیگر به ایجاد چنین بستری به هیچ وجه کمک نکردند و ظاهرا رسالت پیشروان تفكر مشروطيت‌خواهان این بود كه فقط  به حكم  مشروطیت برسند! ولی بعد از آن  برای ایجاد بستر قانونمند بارورشدن و رشد آن هیچ فعالیت و هیچ تحولی رخ نداد و ملت در حد «مشارکت نمایندگی» آن هم به‌صورت محدود باقی ماندند، حال آنکه بستر «مشارکت نمایندگی» خود می‌طلبد که یک مشارکت عام‌تری در سطح جامعه به‌وجود بیاید بدین معنا که همه اصناف، مشاغل و... بتوانند انجمن‌ها، اتحاديه‌ها، سنديكاها و نظام‌هاى صنفى خود را داشته باشند و بتوانند در قالب آنها برای فعاليت‌های خود مشاركت مسئولانه داشته و تصمیم‌گیری کنند و همچنین شوراهای شهرها و روستاها و... بتوانند بسترساز «مشارکت نمایندگی» باشند. اما آنچه مشاهده می‌شود این است که هیچ‌کدام از این بسترسازی‌ها اتفاق نمی‌افتد و احزاب بدون وجود هیچ زمینه‌ای براى رشد واقعى به‌صورت بسيار محدود و سمبلیک حضور دارند! به‌عبارت واضح‌تر اينكه هر چهارسال یک بار به‌غیر از مواردی خيلى استثنايى، نمایندگانی انتخاب می‌شوند اما به‌دلیل آنکه بستر اصلی که فرایند حضور مردم در نهادهای مدنی است، شکل نگرفته است، متاسفانه مشاهده می‌شود که آنها حاصل و برآيند طرز فكر خاصى از جامعه هستند نمايندگى همه اقشارجامعه را رابطوردقیق جوابگو نیستند. مردم هم از آنجا كه متشكل و سازمان‌يافته نيستند، خواسته‌اي كه منافع ملى را دربر داشته باشد، مطرح نمي‌كنند.

از اين‌رو در وضع قوانین و قانونگرایی با مشکل مواجه هستیم و به وضوح گاه دیده می‌شود که برخی قانونگرايى را شوخى تلقى مي‌كنند و به نوعی از گردن نهادن به قانون طفره می‌روند که علت این است که قانونی که به وجود آمده زاییده  بستر نیاز نبوده است،  برای مثال قوانینی که در جوامع دیگر وضع می‌شود به‌دلیل آنکه سندیکاهای کارگری، سندیکاهای کارفرمایی، انجمن‌ها،اتحاديه‌هاى مختلف صنفی و... به صورت مداوم در تشكيلاتى منسجم درحال کار و تشخیص مشکلات و موانع و کمبودهای خود هستند و سعی می‌کنند راه‌حلی برای رفع این موانع و مشکلات بیایند. در این راستا برای نهادینه ساختن این راه حل‌ها از طریق ایجاد احزاب سعی می‌کنند در محافل قانونگذاری حضور پیدا کنند تا قوانینی وضع کنند که از بروز این موانع و مشکلات جلوگیری کند. بنابراین اصل بر این است که قانون از بستر جامعه به وجود بیاید نه از سر نیاز یک گروه خاص یا فقط خود دولت، آنچه به نظر می‌رسد این است که عموما قوانین ایران منبعث از نیازهای دولت است نه نیاز جامعه. کما اینکه می‌بینید حتی بعد از انقلاب قوانین توسعه ایران که پنج برنامه تعیین شده است، حتی اتاق بازرگانی که می‌توان آن را مجلس بخش خصوصى دانست، مشارکتی در وضع قوانین مرتبط در بخش‌هاى اقتصادى ندارند درحالی که علی‌القاعده اين بخش از قانون برنامه باید با كمك جدى آنها باشد.

 مساله‌ای که در اینجا مطرح می‌شود اینکه شاید این قشر خود نیز وارد عرصه نمی‌شوند.

درواقع باید گفت آنها به بازی گرفته نمی‌شوند. این بازی نمی‌تواند سمبلیک باشد بلکه باید بستر برای آن فراهم باشد بدین معنا که برای مثال اتاق بازرگانی باید ببیند فرایند انتخاباتش چقدر منبعث از انجمن‌هاست. (انجمن بانکداران، انجمن صاحبان حرفه، انجمن مهندسین، سازندگان، معدن‌داران و...) باید دید این گروه‌ها چقدر در ایجاد این اتاق سهم دارند و چقدر در فرستادن نمایندگان واقعی خود موفق هستند درواقع انتخابات اتاق از يك  فرایند دموكراتيك و قانونمند برخوردار است؟ اگر اجازه رشد به تمام این فرایندها داده شود، آن‌وقت شاهد خواهيد بود كه نمايندگان واقعى كه خود را مسئول بدانند محافظه‌كار نخواهند شد. برای روشن شدن موضوع لازم می‌دانم مثال دیگری بزنم؛ ما بیش از بیست سال است که نظام پزشکی در ایران داریم، همین مدت هم نظام مهندسی داریم، حال ببینیم چند دوره انتخابات آنها بدون دخالت بوده ودر عمل آيا اجازه داده شده است كه در تنظيم مقررات مربوط به بخش خود راسا اقدام کنند؟ البته باید توجه داشت که بین فرمایشی عمل کردن  تا زمانی که آنها بتوانند در بستر قانون، خود برای ایجاد فرصت‌هاى مناسب  و استفاده از توانايى و خردجمعى در غالب قوانین در راستاى نياز حرفه‌اى و نياز جامعه حركت نمايند تفاوت‌هاى اساسى وجود دارد.

 این مساله شاید به علت بیش از حد سیاسی بودن کشور باشد یعنی تمامی امور در دست سیاسیون قرار گرفته است؟

ربطى به سياسى بودن ندارد! سياسى بودن يعنى فعاليت وسيع و همه‌جانبه احزاب، الان كدام حزب و در كدام زمينه سياسى يا حتى اقتصادى تاثيرگذار است؟ به‌نظرم سوال شما را مي‌توان اينطور تلقى كرد که تمامى امور در دست يك جناح خاص است. اولا من فعلا تنها یک پارامتر را گفته‌ام و دو پارامتر دیگر نیز وجود دارد که یکی مربوط به مردم و دیگری خود حاکمیت است. اما نکته این است که آنها از تمامى ابزارها براى آرايش ظاهرى مشروطيت استفاده می‌کنند، درحالی که خود مومن به اصل آن نیستند که در این راستا برخی شهامت دارند آن را اظهار می‌کنند اما عده‌ای دیگر تظاهر می‌کنند که آن را قبول دارند و در تنگنا‌ها هم كه تفسير مي‌كنند براى مشاركت مردم نيست!!

  شاید تمام این مشکلات به این دلیل باشد که در تمام دنیا، احزاب از دل مردم به‌وجود می‌آیند یعنی این مردم هستند که احزاب را تشکیل می‌دهند و بعد افراد را به قدرت می‌رسانند اما در ایران ابتدا افراد به قدرت می‌رسند و بعد به تشکیل حزب روی می‌آورند؟

 درواقع این مساله‌ای که بیان می‌کنید، دیگر نامش حزب نیست. حزب باید از بطن مردم باشد،   بدین معنا که مشخص شود مستمعین آن كدام قشر‌ها هستند؟ یعنی از چه بخشی از جامعه شروع به رشد کرده و به اینجا رسیده است برای مثال اگر به تاریخ تحزب در دیگر کشورها برگردیم و نگاهی به اعضای سوسیال دموکرات اروپا بیندازیم متوجه خواهیم شد که عمدتا اعضای این حزب از سندیکاهای کارگری به وجود آمده‌اند. درواقع اکثر کشورها را از فرانسه گرفته تا کشورهای اسکاندیناوی و... می‌بینید ابتدا سندیکاهای کارگری به وجود آمده است و بعد برای آنکه قدرت نفوذ بیشتری در حاكميت پیدا کنند به سمت تحزب حرکت کرده‌اند و بعد از آن از طریق حضور نماینده به مجالس قانونگذاری راه پیدا کرده و مبادرت به تشكيل فراكسيون‌ها در مجلس نمودند و در ادوار مختلف با گسترش حزب نمايندگان بيشترى به مجلس فرستادند تا موقعي‌كه توانستند اكثريت مجلس را به‌دست آورند و رفتند دولت را به‌دست گرفتند. بنابراین این یک فرآیند كامل از مشروطیت، دموکراسی و حکومت قانون است که مشاهده مي‌كنيد درواقع باید گفت ملت ايران تا آستانه مشروطیت آمده‌اند اما در همان آستانه نگه داشته شدند، دیگر داخل نشدند و فقط همان دم درب ایستاده‌اند. فقط در سال‌هاى 1320-1332  فضایی باز وجود داشت که این دوره، امکان كسب تجربه و سازماندهى وجود داشت و جامعه به سمت تحزب و سندیکاهای کارگری حرکت کرد که در همان مقطع نیز با یک مشکل اساسی مواجه شدیم، متاسفانه سندیکاهای کارگری به دست حزب توده افتاد و حزب توده به‌دلیل وابستگی شدید به انترناسیونالیسم کمونیست و شوروی سابق که حتی فراتر از وابستگی رفت یعنی عملا فرمانبری از آنها داشتند(طبق خاطرات اعضای شورای مرکزی حزب توده) در ذهن مردم یک نگاه منفی را به وجود آورد. یعنی علاوه بر گستردگی حزب توده و سازمان قوی که برای خود به وجود آورده بود به‌دلیل آن ذهنیت منفی که در مردم ایجاد کرد مردم نسبت به تحزب نگرشی منفی پیدا کردند. بعد از حزب توده و مشکلات پس از سال 32 نیز حزب ايران نوین وبعد حزب رستاخيز به دست شاه تاسیس شد که عملا یک سمبل منفی بود و به همین لحاظ مردم به‌جای آنکه  فرایند حزب را از ماهیت فرایند تشکیلات درون جامعه برای خود ببینند نهایتا آن را دولت ساخته دیدند که این عامل باعث شد رویکرد مردم نسبت به تحزب و حرکت از طریق حزب با مشکل روبه‌رو شد.

 شما به‌خوبی به بدبینی مردم نسبت به حزب اشاره کردید اما این تصور وجود دارد که جامعه ایران درحال گذار است درواقع طی ساهل‌ای اخیر به‌ویژه در طول 4 سال گذشته رویکرد مردم نسبت به حزب و تحزب تغییر کرده است و مشاهده می‌شود به‌ویژه در نسل جوان‌تر که خواسته‌های خود را از طریق حزب دنبال نمایند نظر شما در این رابطه چیست؟

ببینید اولا آنکه مردم در دوره‌های مختلف نشان دادند که یک حضور جدی دارند. من به تاریخ برنمی‌گردم بلکه تجربیات عینی خودم را مطرح می‌کنم. سال 56 یعنی زمانی که اکثر فعالان سیاسی در زندان بودند چه کسی انقلاب را پایه‌گذاری کرد؟ این سوال از این‌رو مطرح می‌شود که عملا اپوزیسیونی در ایران فعال نبود که بتواند این کار را انجام دهد بنابراین این مردم بودند که حضور پیدا کردند و چون آن زمان خودم نیز در میان همین مردم بودم این مساله را به‌خوبی لمس می‌کردم. درحالی که وقایع را اگر مرور کنیم، می‌بینیم در مهم‌ترین مقاطع زمانی یعنی دی‌ماه 56 قم، بهمن 56 تبریز تا نماز عید فطر57 در تهران و جمعه 17 شهريور ميدان شهدا و... مشاهده شد مردم زمینه را که مساعد دیدند خود در این مسیر حرکت کردند. این مساله در سال 76 نیز مشاهده شد یعنی ستاد آقای خاتمی به‌رغم تلاشی که می‌کرد، امید نداشت که بیشتر از 6 الی 7 میلیون رای بیاورد اما به یکباره با رویکردی جدید از سوی مردم در  سراسر کشور رو‌به‌رو می‌شود و با یک اختلاف رای بسیار زیاد و تعیین‌کننده‌ای نسبت به نفر دوم انتخاب می‌شود. در اینجا لازم است تاکید کنم شما باید میان آقاى محمد خاتمی قبل از سال 76 با بعد از آن تفکیک قایل شوید و باید ببینید تا اواخر سال 75 چند درصد از مردم ایشان را می‌شناختند؟ درواقع آقای خاتمی 5 سال قبل از حضور در انتخابات ریاست‌جمهوری از وزارت ارشاد استعفا داده بودند بنابراین طبیعی بود که فقط در سطوح دانشگاهی شناخت نسبت به آقای خاتمی وجود داشته باشد ولى در عامه مردم زياد شناخته شده نبودند اما مردم در آن سال احساس کردند یک فرصت برای بیان نظرات و مطالباتشان پدید آمد است و در این عرصه حضور پیدا کردند.

مشابه سال 76 در خرداد 92 مشاهده شد یعنی به‌رغم وقایع سال 88 حضور مردم در سال 92 برای هیچ‌کس قابل پیش‌بینی نبود یعنی جناح رقیب مطلقا تصور نمی‌کرد چنین اتفاقی رخ دهد کما اینکه در سال 88 طیف مقابل نگران بودند انتخابات به دور دوم کشیده شود اما در سال 92 حتی این تصور را هم نداشتند و مطمئن از پیروزی خود بودند. بنابراین مردم به محض آنکه فرصتی بیابند حضور پیدا خواهند کرد. اما در رابطه با رویکردی که شما بیان کردید باید بگویم طبیعی است چراکه مردم به لحاظ همین رویکرد یعنی یافتن فرصت به سمت تحزب حرکت می‌کنند، ضمن اینکه نباید فراموش کرد ما نزدیک 10 سال است که سالانه حدود یک میلیون نفر فارغ‌التحصیل از دانشگاه‌ها داریم که این تعداد یک قشر آشنا به مفاهیم روز دنیا را چه به لحاظ سیاسی و چه به لحاظ اجتماعی تشکیل می‌دهند و این مساله کاملا متفاوت است با سال 56 که مثلا فارغ‌التحصیلانی حدود 200هزار نفر خروجی دانشگاه‌های ما بود. بنابراین همانطور که من این مشکلات را می‌بینم و بیان می‌کنم آنها نیز این مشکلات را می‌بینند اما شاید به دلیل برخی مسائل آن را بیان نمی‌کنند بنابراین با توجه به شناختی که از جهان و مسائل دنیا دارند به این نتیجه رسیده‌اند که بدون آنکه تشکل و حزبی قدرتمند داشته باشند، نمی‌توانند در تصمیم‌سازى کشور تاثیر بگذارند به همین لحاظ بدیهی است که تمام کسانی که پای صندوق‌های رای حاضر می‌شوند به دنبال تثبیت شرایط خود هستند بنابراین تنها راه نيز حضور در نهادهای مدنی و تشکیل احزاب است، حزب قدرتمندی که مبتنی بر حضور مردم باشد. بنابراین هرچقدر با این فرایند بخواهند مقابله کنند شاید بتوانند آن را به تاخیر بیندازند اما نمی‌توانند آن را متوقف کنند.

 شرایط کنونی احزاب را بعد از یک ایست و کم‌تحرکی 8 ساله با روی کار آمدن دولت یازدهم چگونه می‌بینید؟

ببینید فضای سیاسی کشور هنوز به‌گونه‌ای نیست که بتوان در آن کار حزبی منسجم انجام داد. اگر به سال 84 برگردیم، خواهیم دید که فضای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی که در آن سال وجود داشت با فضایی که در سال 93 با آن روبه‌رو هستیم به هیچ عنوان مطابقت ندارد یعنی در طول این زمان اتفاقاتی که در ایران افتاده است،  فرایندی را به‌وجود آورده که برگشتن از آن کار آسانی نیست. به‌عبارت دیگر كشور در سال 83-84 تنها با فرایند تشكلات سیاسی مشکل داشت اما امروز فرآیند تشكل‌هاى سیاسی تابویی شده است براى تازه‌به‌دوران رسيده‌هاى اقتصادی و کسانی که صرفا از طريق موقعيت‌هاى خود و از طريق رانت‌هاى وحشتناك بر اوضاع اقتصادی جامعه حاكم شده و خود را صاحب اختیارات وسيع مي‌دانند، آنهایی که مطلقا آمادگی ندارند و دلشان نمي‌خواهد اجازه دهند این فضا تغییر کند. وقتی 50 درصد از تولید ناخالص ایران از ید دولت خارج می‌شود  اما قدرت اقتصادی بالایی دارند، طبیعی است که علاقه‌اى ندارند كه این فرآیند تغيير نمايد یا حداقل به قبل از 84 بازگردد. رقیب اصلاحات در سال 82 تنها در فرآیند ايجاد تشكل‌هاى سیاسی، تحزب و... مقاومت می‌شد، اما امروز آنها در برابر توسعه ایستاده‌اند و تنها بحث آنها سیاسی نیست، ممکن است به ظاهر تنها از ابزار و اهرم‌های سیاسی استفاده کنند که می‌کنند ولی آنچه از طریق رانت و ناصواب به‌دست آورده‌اند را نمی‌خواهند به‌راحتی از دست بدهند!

 در شرایط فعلی باید چه کاری انجام داد و با این فرایند مانع چگونه برخورد کرد؟

در چنین شرایطی تجویز یک فرمول خاص برای مقابله، آن هم یک‌شبه نمی‌تواند نسخه اين مريض باشد اما آنچه مسلم است اینکه همه به‌خصوص فرهيختگان و نخبگان باید تلاش خود را بيشتر نموده و با همفكرى دست در دست هم دهند تا بتوانند به راهکاری برسند، كار بسيار سخت و سنگينى است ولى با تلاش وهمبستگى، گذشت وهمدلى بايد از این موانع و سدى که در طول 8 سال سر راه مردم به وجود آمده است عبور نمود، بنابراین بدیهی است که یک نسخه یکباره برای آن وجود ندارد و نیاز به یک حضور پررنگ‌تر و گسترده‌تر همه دلسوزان كشور و همچنین آگاه‌کردن مردم وجود دارد. به اعتقاد من پارادایم آگاهی مردم بسیار حائز اهمیت است.

برای آنکه ما بتوانیم از یک مسیری به‌خوبی عبور کنیم باید ابتدا سعی کنیم آن مسیر را بشناسیم درواقع بدانیم این مسیر آیا خاکی است؟ سنگلاخ است و... تا بتوانیم با ابزار مناسب از آن عبور نماييم. در این عرصه نیز باید ابتدا شناخت به‌دست بیاوریم تا بتوانیم از این موانع عبور کنیم. آنچه به نظر من امروز بزرگ‌ترین مانع نسبت به  گذشته صاحبان قدرت‌هاى اقتصادی جديد است. ببینید هنگامی که صحبت از 3000 میلیارد می‌شود برای آنکه بزرگی آن را بتوان درک کرد  باید گفت اگر فردی ماهانه 100 میلیون تومان پس‌انداز نماید بعد از 2500 سال به این رقم می‌رسد حال آنکه این تنها 3000 میلیارد تومان نیست بلکه نهادهایی هستند که سرمایه‌های آنها به 100 هزار میلیارد می‌رسد و این درحالی است که وزیر اقتصاد اعلام می‌کند 35 درصد نقدینگی کل کشور در کنترل بانک مرکزی نیست و درحالی که نقدینگی به بالای 560 هزار میلیارد می‌رسد و اعلام می‌شود که بیشتر از یک‌سوم این مبلغ در کنترل بانک مرکزی نیست این مفهومی گسترده در اقتصاد دارد بنابراین زمانی که در نقدینگی، معادل بودجه عمومی یک سال کشور را نمی‌توان کنترل کرد مسلم است که این افراد با چنین سرمایه‌ای هر کاری بخواهند می‌توانند در کشور انجام دهند و این مبلغ می‌تواند در فضاى كشور خیلی فراتر از این آسیب‌ها را ایجاد نماید بنابراین این فرایند کوچک و معمولى نیست كه بتوان با آن به‌راحتى مقابله نمود و تنها در سایه شناخت دقيق وعميق از تمامى ابعاد آن می‌توان با اتخاذ سیاست‌های درست و در ابعاد ملى از سد این موانع عبور کرد.

اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
برچسب ها
مطالب مرتبط
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # دمشق # الجولانی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
تحولات اخیر سوریه و سقوط بشار اسد چه پیامدهایی دارد؟