حجتالاسلام والمسلمین ظفر قاسمی، مدیر حوزه علمیه «فیلسوفالدوله» منتسب
به آیتالله حقشناس از شاگردان حضرات عظام آیتالله بروجردی و آیتالله
شاهآبادی است. طی چند روز گذشته متأسفانه شاهد اخبار ضرب و شتم حاج آقا طباطبایی پسرعموی علامه طباطبایی به دست عدهای از اراذل و اوباش تهران بودیم.
به گزارش مشرق، سابقه اتفاقاتی از این دست در اطراف این حوزه علمیه و همچنین اهمیت رسیدگی مراجع و مقامات مربوط به بحث امنیت در همه نقاط پایتخت سبب شد تا با حجتالاسلام و المسلمین قاسمی در اینباره گفتگو کنیم.
لطفاً ابتدا درباره حاج آقا طباطبایی توضیح بدهید و بعد ماجرای ضرب و شتم ایشان را برایمان بازگو کنید.ایشان از مریدان مرحوم حضرت آیتالله حقشناس هستند و سالهای سال است که در حوزه فیلسوفالدوله رفت و آمد دارند. این حوزه در محله بازار مولوی، سمت میدان سید اسماعیل و بازار حضرتی واقع شده است. مؤسس حوزه حضرت آیتالله حقشناس بودند و با توجه به اراداتی که حاج آقا طباطبایی نسبت به آیتالله حقشناس، این حوزه و طلبههای آن دارند، ایشان در خانهای نزدیک همین حوزه ساکن شده بودند.
ما روزی که این اتفاق افتاد به عیادت ایشان در بیمارستان شریعتی رفتیم و در بخش اورژانس حاج آقا را دیدیم. متأسفانه زیر هر دو چشم ایشان کبود شده بود، زیر گلویشان هم کبود بود. بینیشان هم ظاهراً شکسته بود و وضعیت واقعاً فجیعی داشتند. ایشان را مورد ضرب و شتم بسیار شدید قرار داده بودند. قبلاً هم اتفاق مشابهی افتاده بود و به خانه این بنده خدا ریخته بودند و با تهدید هرچه این پیرمرد پول در خانه داشت، دزدیده بودند.
علت این اتفاقات هم ناامنی شدیدی است که در این محله وجود دارد. متأسفانه تعداد زیادی معتاد و مجرم این محله را مکان امنی برای خود دیدهاند و اینجا مستقر شدهاند. حتی در بین اینها تعداد زیادی زن هم وجود دارد. اینها به راحتی در ملأ عام مواد مخدر مصرف میکنند و هیچ ابایی ندارند، چون کاملاً آزاد هستند و هیچ مانعی جلویشان وجود ندارد. اگر هم زورشان برسد، مردم را خفت میکنند.
آیا حضور این اراذل و اوباش در محله برای طلبههای حوزه شما هم مزاحمتی تا کنون به وجود آورده است؟قطعاً. چند سال پیش با چاقو به یکی از طلبههای ما حمله کردند. به خاطر همین ناامنیها ما به همه طلبهها هشدار دادهایم که به هیچ عنوان با این افراد تعاملی نداشته باشند. من خودم یک بار به یکی از اینها تذکری دادم و چیزی نمانده بود به من حمله کند. با اینکه من خودم روحانی هستم و ملبس.
اینها چسبیده به دیوار مسجد مینشینند، به دیوار مسجد تکیه میدهند و مواد مصرف میکنند. هرکس بیاید میتواند به راحتی آنها را ببیند.
آیا تا کنون اقدام خاصی برای رفع این معضل کردهاید؟بله، بسیار مفصل. هم از طریق شهرداری و هم از طریق نیروی انتظامی پیگیری کردهایم. هر کجا که دستمان میرسیده مراجعه کردهایم و پیگیر شدهایم. اما متأسفانه جوابی که به ما میدهند این است که هر ارگانی ما را به ارگان دیگر پاس میدهد. شهرداری میگوید بروید به نیروی انتظامی بگویید، نیروی انتظامی میگوید وظیفه شهرداری است. به نیروی انتظامی که مراجعه میکنیم، میگویند بهزیستی باید بیاید. به هر نهادی که مراجعه میکنیم به نحوی موضوع را از سر خود باز میکند. اینجا هم متأسفانه چون محله پرتی هست، هیچ توجهی نمیکنند و اهمیتی نمیدهند.
با توجه به این اتفاق اخیر و اتفاقات مشابه قبلی و به عنوان کسی که مستقیماً با پیامدهای ناامنی مواجه هستید، توضیح بدهید که امنیت در جامعه تا چه اندازه ضرورت دارد؟ آیا برگرداندن امنیت به محلهای مثل آن که شما در آن هستید برای مسئولین مربوط کار دشواری است؟برای پی بردن به اهمیت امنیت کافی است الآن نگاهی بیندازید به عراق و سوریه و کشورهای دیگری که اطراف ما هستند. میبینید که اگر یک ذره ناامنی در جامعه پیدا شود، تمام آسایش و آرامش در زندگی انسان از بین میرود.
اتفاقاً رفع این مشکل بسیار ساده است. فقط کافی است نهادهای مربوط، شهرداری، نیروی انتظامی و بهزیستی با هم همکاری کنند و به راحتی این محله به یکی از بهترین محلههای تهران تبدیل میشود، همانطور که قدیم هم همینگونه بوده است. مسجد امینالدوله یکی از بهترین مسجدهای تهران است و معروف به مسجد شبزندهدارها بوده است. یک زمانی حاج شیخ محمدحسین زاهد، از عرفای بزرگ، اینجا بوده است، همچنین خود آیتالله حقشناس. از ذاکرین اهل بیت، حاج شیخ علی پیرهادی اینجا بودهاند. مسجد بسیار با عظمتی است. اینجا به نوعی یک قطب فرهنگی میتواند باشد. اگر مسئولین همت کنند و واقعاً کاری انجام بدهند، به راحتی این مشکل قابل حل است.
ماجرای عیادتتان از آیتالله طباطبایی را برایمان تعریف کنید. ظاهراً رئیس کلانتری محل هم با شما همراه بودهاند.بله. دیشب ما وقتی مطلع شدیم که این اتفاق افتاده، با جناب سرهنگ تمیزی رئیس کلانتری 113 بازار هماهنگ کردیم. البته چند بیمارستان حاضر نشدند ایشان را قبول کنند. ابتدا ایشان را به بیمارستان سوم شعبان بردهاند، که آنجا قبول نکردهاند. بعد بیمارستان دیگری هم بردهاند که الآن اسمش در خاطرم نیست، آنجا هم ایشان را نپذیرفتهاند. بالأخره ایشان را به بیمارستان شریعتی بردهاند که آنجا بالأخره این بنده خدا را بستری کردهاند. همه طلبههای ما هم پیش ایشان بودند.
ما آخر شب، حدود ساعت یک شب بود که با جناب سرهنگ تمیزی به عیادت حاج آقا رفتیم. فرزندانشان هم آنجا بودند. ایشان وضعیت بسیار وخیمی هم داشتند. بعد از آن همه که به ایشان رسیدگی کرده بودند، تازه میتوانستند به زور چند کلمه صحبت کنند. اما نمیتوانستند زیاد صحبت بکنند.
سرهنگ تمیزی هم شاید وظیفه ایشان نبود که با ما به عیادت حاج آقا بیایند، اما لطف کردند و حداقل باعث دلگرمی برای فرزندان ایشان شدند. جناب سرهنگ هم همه مشکل را از یک منطقهای در محله ما میدانند که با آن "باغچه" میگویند. اینجا جایی است که مغازهدارها لباسهای دست دوم میآورند و میفروشند و همه اراذل و اوباش هم دیگر اینجا را میشناسند. همه آنهایی که جایی ندارند اینجا جمع میشوند. جناب سرهنگ میگویند همه اراذل و اوباش را باید همین جا جمع کنیم، اما اگر آنها را جمع کنیم، جایی نداریم که تحویلشان بدهیم.
ایشان هم مشکل را به گردن بهزیستی میاندازند. میگویند: بهزیستی باید اینها را از ما تحویل بگیرد، اما ما وقتی اینها را جمع میکنیم، جایی نداریم که تحویلشان بدهیم. بهزیستی بودجه هنگفتی هم برای همین کار جمعآوری این افراد دریافت کرده، اما هیچ کاری انجام ندادهاند.