رسالت در سرمقاله خود نوشت:
فردا روز 23 تير، سالروز قيام تاريخي ملت ايران است. قيام تاريخي 23 تير در نبرد ملت ايران عليه جنگ نرم استكبار و استبداد جهاني يك نقطه عطف محسوب ميشود. آمريكا و اذنابش در تدارك بازگشت استبداد و استعمار به ايران بودند، آن هم نه از طريق يك جنگ سخت بلكه يك جنگ نرم كه حداقل 10سال روي آن برنامهريزي كرده بودند. حضور ميليوني مردم در روز 23 تير و سخنراني تاريخي حجتالاسلام و المسلمين روحاني در اين روز، آب سردي بر آتش جنگ نرم دشمن بود.
نگارنده كه آن روزها شاهد شرارت منافقين جديد و پيوند آنها با منافقين قديم و باند تبهكار ملوس و منوچ بودم از سخنراني آقاي روحاني چند جمله در خاطرم هست كه فرمودند؛
- اهانت به مقام ولايت، اهانت به ملت ايران و اسلام است
- اگر منع نبود، جوانان انقلابي با اوباش به شديدترين وجهي برخورد ميكردند و آنان را بر سر جايشان مينشاندند
- مردم با نظام و رهبري، با خون خود پيمان بستهاند
- آنان كه به آشوب و تخريب اموال عمومي و تعرض به نظام دست زدند، مجازات خواهند شد.
در نيمه اول دهه 40، وقتي نخست وزير خائن شاه، اهانت به مرجعيت و رهبري كرد. يك جوان شير پاك خورده به نام محمد بخارايي دهان او را با گلوله دوخت و او را به جهنم فرستاد. او در دفاعيات خود گفت: دهاني كه به مرجعيت اهانت كند بايد دريده شود. اين يك پيام روشن و صريح از جوانان اين آب و خاك بود. بخارايي و يارانش هم هزينه اين كار بزرگ را پرداختند و در تاريخ ايران ماندگار شدند. اشاره آقاي روحاني در سخنراني 23 تير در مورد پيمان مردم با نظام و رهبري و هزينههاي اهانت به مقام مرجعيت و رهبري و اينكه اگر منع نبود، جوانان انقلابي آنان را به سزاي عملشان ميرساندند، اشاره به چنين پيشينه تاريخي بود.
امروز هم برخي از روي غفلت ميخواهند روي خيانتها و جنايتهاي سران فتنه سرپوش بگذارند و جرايم آنها را ناديده بگيرند. اينها دست به كار خطرناكي ميزنند، چرا كه به قول آقاي روحاني در حال برداشتن آن "منع" هستند.
منع چيست؟ منع آن است كه امروز ما يك نظام مستقر هستيم. دستگاههاي اطلاعاتي و امنيتي نظام دست به ماشه هستند. لذا لزومي ندارد برخي براي دريدن گلوهايي كه به مقدسات نظام و مردم اهانت ميشود، اقدامي يكجانبه صورت دهند. جايگاه شوراي عالي امنيت ملي در قانون اساسي مشخص است. نهادهاي قضائي و اطلاعاتي و نظارتي كار خود را ميكنند و امر آنها و حكم آنها مطاع است. اگر اين مفهوم در ذهن جواناني كه استخوان در گلو و خار در چشم، شرارت فتنهگران و سران فتنه را نظارهگرند، از هم بپاشد، معلوم نيست سنگ روي سنگ بند شود.
***
آقاي علي مطهري از روي سادگي و دلسوزي و همچنين از روي حب به برخي و بغض به منتخب ملت در سال 88 مسيري را طي ميكند كه عاقبت خوشي براي خود و سران فتنه در دنيا و آخرت رقم نميزند.
وي در نقد مطالب و مستندات تاريخي نگارنده در دو سرمقاله رسالت، مسائلي مطرح ميكند كه نه مستند است و نه اساس و منطق حقوقي و نه مبناي انقلابي و الهي دارد.
وي در پاسخ اول، فعل سران فتنه را به "نقد"، "انتقاد" و "منتقد" بودن فرو كاهيد و در پاسخ دوم بيآنكه اشكالات و ايرادات آنها را پاسخ بگويد، فعل آنها را به "اعتراض مدني" تقليل داد.
يك وقتي در اوج شرارت اصحاب دوم خرداد هنگام طرح قانون جرم سياسي نوشتم جرم سياسي را اول بايد تعريف و بعد مطالبات براندازانه خود را در قالب آن طراحي كنيد. ما در فقه اسلام و قوانين اسلامي جرمي به نام "جرم سياسي" نداريم. حتي در برخي كشورها كه چنين عنواني در قوانين آنهاست، اين جرم تعريف نشده است.
چرا تلاش عدهاي بر اين نقطه معطوف است؟ براي اينكه ميخواهند عناوين مجرمانهاي را كه در فقه ما نظير "بغي"، "باغي" و "محاربه" و "محارب" است و بيش از 10 قرن فقها و حقوقدانهاي ما روي آن تفقه كردهاند و تعريف حقوقي دادهاند، دور بزنند.
آقاي مطهري در پاسخ دوم به نقد مشفقانه بنده مينويسد: "آنچه پس از انتخابات سال 88 اتفاق افتاد، ابتدا يك "اعتراض مدني" بود. اما سرمقالهنويس رسالت اعتراض مدني را در جمهوري اسلامي به رسميت نميشناسد. با نوع برخوردي كه به آن اعتراض شد، فتنهاي رقم زده شد. بنابراين اصرار ايشان بر محارب و باغي بودن دو كانديداي معترض، مسموع نيست." (1)
در پاسخ قبلي، بنده در مورد تعريف محارب و محاربه از قول آيتالله موسوي اردبيلي، مرجع، فقيه و حقوقدان مورد نظر آقاي مطهري شاهد آوردم، اكنون در مورد "بغي" و "باغي" از پدر بزرگوار ايشان شاهد ميآورم.
پدر بزرگوار آقاي علي مطهري علامه شهيد مرتضي مطهري در مورد "قتال اهل بغي" ميفرمايد: "اگر در ميان مسلمين جنگي در بگيرد و يك طايفه بخواهد به طايفه ديگر زور بگويد، اينجا وظيفه ساير مسلمين در درجه اول اين است كه ميان آنها صلح برقرار كنند و ميانجي شوند كه اينها با هم صلح كنند. اگر ديد يك طرف سركشي ميكند و به هيچوجه حاضر نيست صلح كند، بر آنها واجب ميشود كه به نفع آن فئه مظلوم عليه آن فئه سركش وارد جنگ شوند. اين نص قرآن كريم است؛ "و ان طائفتان من المومنين الخ- حجرات آيه 9"(2)
يك انتخابات پرشور و مثالزدني در جمهوري اسلامي برگزار شده است. منتخب ملت با 11 ميليون اختلاف با نفر بعدي، آن هم با راي 64/63 درصد آرا پيروز شده است. طرف مقابل به هر دليل نتايج را قبل از شمارش آرا نپذيرفته و اعلام شورش و جنگ خياباني كرده است. راي هيچ نهاد فيصلهبخشي را هم نپذيرفته است. نصيحت ناصحان و مشفقان را هم نپذيرفته و هنوز پس از گذشت پنج سال سوار بر اسب سركش عناد، دشمني، لجاجت، كينهجويي، ستيزهجويي، خودمحوري، خودمردمپنداري و... است. محصول قشونكشي خياباني او غارت مغازههاي مردم، اخلال در امنيت كشور، همكاري با سرويسهاي اطلاعاتي و امنيتي آمريكا و اسرائيل و انگليس، كشتن دهها نفر و... بوده است.
پدر بزرگوار شما ميگويد بر اين فعل عنوان مجرمانه "بغي" و "باغي" مترتب است.
طرف مقابل جز مهار و مديريت فتنه و جلوگيري از خونريزي و غارت بيشتر و حفظ اقتدار و امنيت ملي چه ميتوانست بكند؟
آقاي مطهري نام اين همه شرارت و بيرحمي و گستاخي را ميگذارد "اعتراض مدني" و نام نوع برخورد هوشمندانه مردم و نظام را ميگذارد "فتنه"!
بعد هم ميبيند اين قضاوت، ظالمانه است، چند سطر آن طرفتر ميگويد: "گر چه اعلام پيروزي آقاي موسوي در ساعات پاياني انتخابات را يك خطا ميدانم اما اگر چند اگر اتفاق نميافتاد... اساسا فتنهاي به اين وسعت پديد نميآمد تا امروز شما اصرار بر محارب و باغي بودن آنها داشته باشيد."
آيا طرح اين مسائل بيپايه حكايت از سادگي و سادهلوحي ندارد؟
فرض ميكنيم آقاي موسوي در اين جنگ طايفگي بين مومنين با مشاركت كفار و منافقين و بهائيها و سرويسهاي امنيتي غرب محق باشد و حق داشته باشد نص آيه 9 سوره حجرات را ناديده بگيرد و در بيانيههاي پي در پي، اشرار را به شورش و اعتصاب و مقابله با نظام تحريض كند. او نفر دوم راي آورده است. نفر چهارم اين رقابت كه آراي او كمتر از آراي باطله بود چه حقي داشت در اندازه يك باغي و محارب ظاهر شود و با رمز آشوب "تقلب" وارد پروژه "تغلب" شود؟ او حتي معتقد بود در انتخابات سال 84 كه وزارت كشور در دست آقاي خاتمي و دوستانش بود، تقلب شده و حق او ضايع شده است! او را با چه منطقي بايد آرام ميكرديم؟!
وقتي كسي به اصطلاح به سيم آخر ميزند و تمام سوابق و شايستگيهاي خود را در آتش عُجب، غرور، تكبر، خشم و غضب خود ميسوزاند و در برابر جمهوريت و اسلاميت نظام ميايستد و شنيعترين اتهامات را به نظام وارد ميكند، چه بايد كرد؟
او ايامي دبير كل مجمع روحانيون مبارز بود. ديد مجمع نميتواند جاهطلبيهاي او را ارضا كند، رفت يك بساط ديگر به پا كرد. از آن بساط ميخواست از روي خط اتحاد گوگوش تا سروش به قدرت برسد. نشد و به همه چيز پشت پا زد. دوستان او در مجمع با آنكه او به وزير كشور آقاي خاتمي، آقاي موسوي لاري در انتخابات سال 84 تهمت تقلب زد، با او همراهي كردند و در 30 خرداد 88 روز قيام مسلحانه منافقين عليه امام (ره) در سال 60 اعلام راهپيمايي كردند. يعني همين "اعتراض مدني" كه آقاي مطهري ميفرمايند! آن هم يك روز پس از خطبههاي نماز جمعه رهبري معظم انقلاب براي فيصلهبخشي فتنه اين اعلام جنگ يكطرفه اهل بغي و محاربه صورت ميپذيرد!
اين جماعت از سماحت مردم، نظام و رهبري سوءاستفاده كردند و كار را تا روز عاشوراي 88 ادامه دادند و آخرين حرف خود را از زبان منافقين كوردل و مخالفين نظام زدند و شعار "مرگ بر اصل ولايت فقيه" سر دادند.
آنجا بود كه خون مردم به جوش آمد و همانند 23 تير 78 به خيابانها ريختند و سران فتنه را با اسم و آدرس، لعن و نفرين كردند و موضع خود را در قطعنامه تاريخي 9 دي سال 88 اعلام نمودند.
سادهسازي اين روزهاي تاريخي، پنهان كردن جنايات اهل بغي و محاربه و فرو كاهيدن فعل آنها به انتقاد و اعتراض مدني، چقدر با انصاف و عدالت سازگار است؟
بنده برادرانه به آقاي مطهري نصيحت ميكنم اين عبارت تكاندهنده مولا علي (ع) را آويزه گوش خود كند كه فرمود: "نبايد همانند تيري باشيد كه شيطان براي زدن اهداف خود از آن استفاده ميكند." (3)
آقاي مطهري اگر مهارتي در حوزه سياست دارد بايد آن را در راه جلوگيري از بازتوليد فتنه به كار ببرد. موتور فتنه هنوز در حصر و بيرون از آن روشن است. آنها همچنان به دنبال سربازگيري از خيمه اسلام و ولايت عليه نظام اسلامي هستند و از اين انديشه ناپاك هنوز نااميد نيستند.
آنها نتوانستند حب جاه را از جانشان بيرون كنند و از مركب سركش فتنه فرود آيند.
از فتنه 78 عبرت نگرفتيم، گرفتار فتنه 88 شديم. اكنون دشمن در تدارك غنيسازي فتنه 98 است. نبايد عدهاي از هماكنون نام خود را داوطلبانه در ميان پياده نظام اين فتنه بنويسند.
پينوشتها:
1- رسالت 18/4/93 صفحه اول
2- مجموعه آثار شهيد مطهري، ج 16، ص 627
3- نهجالبلاغه خطبه 125