طرح مجلس براي احزاب مغاير قانون اساسي است

عرض من اين است که دولت قريب يک سال است که تشکيل شده است. از ابتدا جزو شعارهاي آقاي روحاني تقويت احزاب و اصلاح قانون احزاب و بها دادن به احزاب بوده است. پس چرا وزارت کشور اينقدر تعلل و تاخير کرده است؟ در حالي که سال گذشته نامه به احزاب داده است که نقطه نظرات خودتان را بدهيد. يک سال گذشته و زمينه را فراهم کرده براي برخي نمايندگان تندرو که بيايند ميانبر بزنند و پل بزنند روي سر دولت.
کد خبر: ۴۲۵۹۵۹
|
۲۵ مرداد ۱۳۹۳ - ۰۷:۵۶ 16 August 2014
|
4632 بازدید
پس از انقلاب اسلامي و با حضور برخي از چهره‌هاي تاثير گذار اين نهضت همچون شهيد بهشتي، دکتر شريعتي، آيت‌الله خامنه‌اي، آيت‌الله ‌هاشمي‌رفسنجاني و ديگر شخصيت‌هاي انقلاب در حزب جمهوري اسلامي به عنوان يک حزب قدرتمند، اميد به بازسازي و توسعه پايگاه‌هاي مدني يعني احزاب در کشور به وجود آمد، اما موانع و مشکلات متعددي باعث کمرنگ شدن دوباره اين مسئله شد.

روزنامه مردم‌سالاری براي واکاوي اين مشکلات و موانع به با حجت‌الاسلام و‌المسلمين رسول منتجب‌نيا، قائم مقام دبير کل حزب اعتماد ملي و يکي از اعضاي حزب جمهوري اسلامي به گفت‌وگو پرداخت. وي با اعتقاد به اينکه مردم و اقشار جامعه نسبت به تحزب ذهنيت منفي دارند، مي‌گويد: از سوي ديگر برخي از مسوولان نيز احزاب را سد راه خود مي‌دانند و بعضي از آنها رسماَ با حزب‌گرايي مخالفت مي‌کنند.

با توجه به اينکه شما سابقه عضويت در حزب جمهوري اسلامي را در اوايل انقلاب داشتيد و در طول ساليان گذشته هم فعاليت حزبي انجام داده ايد موانع تحزب در طول سال‌هاي گذشته پس از انقلاب اسلامي چه بوده است؟

در کشور ما به اين دليل که اولا تحزب سابقه خوبي قبل از انقلاب نداشته است چون احزاب يا دولتي بودند مثل حزب رستاخيز يا حزب ايران نوين يا احزاب چپ بودند مثل حزب توده و بعضي احزاب ديگر، لذا ذهنيت خوبي مردم نسبت به حزب از قبل از انقلاب نداشتند و اين خاطره در ذهن مردم باقي است. بعد از انقلاب بيشتر علي‌رغم اين که بنيانگذاران انقلاب و افراد نزديک حضرت امام(ره) جزو چهره‌هاي خوبي بودند مثل شهيد بهشتي، آيت‌الله خامنه‌اي، آيت‌الله‌ هاشمي و اولين حزبي هم که تشکيل شد پس از انقلاب حزب جمهوري اسلامي که بود با قدرت وارد صحنه شد ولي به دلايلي حرکت حزبي دچار چالش شد و مسوولاني که بايد زمينه را براي تحکيم و تثبيت احزاب فراهم بکنند چنين نکردند، بلکه بعضي از آنها به طبل مخالفت بر حزب و حزب‌گرايي کوبيدند و آن ذهنيت منفي را که نسبت به تحزب وجود داشت حفظ کردند. ما مي‌بينيم که بعضي از مسوولان و به طريق اولي بعضي از مردم افتخار مي‌کنند که ما عضو هيچ حزبي نيستيم. بعضي از مسوولان از طريق پلکان احزاب بالا آمدند و به موفقيت رسيدند ولي پس از موفقيت رسما اعلام مي‌کنند که ما عضو هيچ حزبي نيستيم و تمامي زحمات و زمينه‌سازي را به دست فراموشي مي‌سپارند. از اين بالاتر بعضي از مسوولان بودند که رسما با حزب‌گرايي مخالفت مي‌کردند. با توجه به اين شرايط طبيعي است که در کشور ما احزاب دچار موانع و مشکلاتي بشوند و به خصوص اگر وزارت کشوري که متولي احزاب است و بايد در جهت تحکيم و تقويت احزاب عمل کند، تاخير داشته باشد به تبع آن استانداران و فرمانداران هم در اين زمينه تعلل خواهند کرد و نتيجه اين مي‌شود که احزاب موقعيت لازم را به دست نياورند و در مقابل خود، موانع و سدهايي را مشاهده کنند. اين در حالي است که همان طور که اشاره کردم اولا مساله تحزب با پيروزي انقلاب همراه بوده است يعني تضاد و تناقضي بين تحزب و انقلاب نبوده است. همان‌هايي که پيشگام انقلاب بودند پيشگام شدند براي تشکيل حزب، و حضرت امام(ره) هم که هيچگاه مخالفت با اين امر نکردند و بلکه از آن حمايت مي‌کردند.

ظرف اين 35 سال بايد به گونه اي عمل مي‌شد که کشور ما و آحاد مردم نه تنها ديد مثبتي به تحزب داشته باشند و نه تنها مسوولان خود را موظف به حمايت و تقويت احزاب ببينند بلکه مساله احزاب و تحزب بايد تمامي جامعه ما را فراگرفته باشد. اين زمان کم نيست. سه دهه و نيم از پيروزي انقلاب گذشته و بايد در اين زمان نسبتا طولاني مردم را با احزاب آشنا مي‌کرديم و احزاب قوي شکل مي‌گرفت و مردم در قالب احزاب فعاليت سياسي خودشان را آغاز مي‌کردند و ادامه مي‌دادند. امروز ديگر گذشت آن زماني که ممکن و قابل قبول باشد که ما فعاليت سياسي منهاي تحزب را برگزينيم. امروز دنيا به اين نتيجه رسيده است که فعاليت سياسي جزو زندگي انسان‌هاست، جزو لوازم اوليه زندگي اجتماعي افراد است و فعاليت سياسي هم در قالب تجمع و حرکت‌هاي دسته جمعي امکان‌پذير است و هيچ راهي جز تحزب و در قالب احزاب فعاليت کردن وجود ندارد. لذا مي‌بينيم که کشورهاي پيشرفته يا در حال توسعه تلاش مي‌کنند در جهت تحزب حرکت کنند و جامعه را حزبي کنند. پس ما اگر ادعاي پيشرفت و توسعه داريم، اگر ادعا داريم که پيرو خط امام هستيم، اگر قانون اساسي را به عنوان ميثاق ملي پذيرفتيم و اگر به ملت خود احترام مي‌گذاريم و مي‌خواهيم ملت همواره در صحنه باشند و خودشان سرنوشت خودشان را تعيين کنند هيچ چاره‌اي نداريم جز توسعه و تکثر احزاب و واگذاري امکانات لازم به آنها در قالب قوانين و مقررات.

اشاره فرموديد به بحث تحزب در کشورهاي پيشرفته و در حال توسعه. با توجه به اين که کشور ما يک کشور در حال توسعه است مي‌بينيم که دولت‌ها از دل احزاب خارج نمي‌شوند و بالعکس احزاب از دل دولت خارج مي‌شوند. در سال‌هاي اخير در انتخابات‌هاي مختلف ما شاهد نبوديم که روساي جمهور از دل احزاب خاصي بيرون آمده باشند و آن ايده حزبي را به مردم معرفي کنند. چه راهکاري مي‌توانيم داشته باشيم براي اينکه مردم به ايده‌هاي خاصي که از دل احزاب خارج مي‌شوند راي بدهند؟


يکي از فلسفه‌هاي بزرگ تحزب اين است که احزاب صرفا در زمان خاصي فعاليت نمي‌کنند و دائما با مردم در ارتباط هستند و اطلاع‌رساني مي‌کنند، تحليل به مردم ارائه مي‌دهند و برنامه‌ريزي مي‌کنند و کادرسازي مي‌کنند و... . وقتي احزاب به وظايف خود عمل کردند مردم در زمان طولاني روي احزاب مطالعه مي‌کنند، با احزاب مورد پسند خودشان ارتباط برقرار مي‌کنند و برنامه‌ها را مورد بررسي قرار مي‌دهند و حتي افرادي را که در معرض کانديداتوري هستند بررسي مي‌کنند. آن وقت مردم به برنامه حزب راي مي‌دهند. اگر به کانديداي حزب راي مي‌دهند به کانديدايي است که مي‌خواهد برنامه حزب را پياده کند. در نتيجه هم مردم با مطالعه و دقت راي مي‌دهند و راي‌شان راي احساسي و بدون مطالعه نيست و هم احزاب خود را مکلف مي‌دانند پاسخگوي مردم باشند. يعني طرف مردم حزب است که اين شخص را به مردم معرفي کرده و در سبد راي مردم گذاشته است. فرد فرد آن حزب بايد پاسخگو باشد. لذا هم احزاب در معرفي کانديدا دقت مي‌کنند و هم مردم و هم اين که يک ستاد بي‌هويت و بدون شناسنامه تشکيل نمي‌شود که فرد يا افرادي را معرفي کنند و بعد منحل بشود. کمااينکه در انتخابات گذشته اين چنين بوده است ستادهاي تبليغات غيرحزبي تشکيل مي‌شدند يا ائتلاف‌ها يا اتحاديه‌هايي يا با يک عنواني که جايگاه قانوني ندارد. آن وقت اين ستادها تلاش مي‌کنند افرادي را به مردم معرفي مي‌کنند، با فضاسازي تبليغاتي فضاي رواني درست مي‌کنند وقتي که کانديداي آنها پيروز شد ستادهايشان را تعطيل مي‌کنند. غالبا هم پست و مقام مي‌گيرند و به هيچکس هم پاسخگو نيستند.

ولي اگر حزب باشد اين طور نيست. حزب پاسخگو است. اگر برنامه‌اي ارائه کرد و آن را اجرا نکرد. مردم مي‌توانند حزب را بازخواست کنند و برنامه‌هاي ارائه شده را عرضه کنند و از آنها بخواهند که به اين برنامه‌ها عمل شود. به هر حال اين يکي از فلسفه‌هاي مهم تحزب است که چون در کشور ما حزب قوي تشکيل نشد يا اگر شد با آن مقابله شد و نگذاشتند به موفقيت برسد، اجرايي نشده است. به عبارت ديگر برخي از مسوولان احزاب را مزاحم خودشان قلمداد مي‌کنند و آنها راخطر بالقوه يا بالفعل مي‌دانند در حالي که نه تنها يک فرصت هست يک ضرورت اجتماعي نيز هست و اين ضرورت اجتماعي را برخي از مسوولان يک خطر تلقي مي‌کنند لذا به شکلي با آنها برخورد مي‌کنند که جلو خطر آن گرفته بشود. آن وقت وقتي ما حزب مقتدري نداريم که بتواند با مردم ارتباط برقرار کند وقتي فردي به موفقيت مي‌رسد در انتخابات‌ها او مي‌رود سراغ تشکيل حزب، مي‌رود به سمت آن که تشکيلاتي درست کند که به‌ آنها تکيه کند چراکه ارتباط قوي مردمي ندارد. اگر ارتباط حزبي قبل از انتخابات داشت ديگر نيازي به تشکيل حزب نداشت چراکه از کانال همان حزب با مردم در ارتباط بود. اما چون ارتباط منقطع است و ستاد منحل شده است آقا به عنوان رئيس بر کرسي صدارت تکيه زده و مي‌بيند که هيچ پر و بالي ندارد و هيچ بازويي ندارد آن وقت احزاب ما مي‌شود احزاب دولت‌ساخته و حکومت‌ساخته. احزابي مي‌شوند که افرادي آمدند زماني که متکي به قدرت بودند با امکانات و رانت‌هاي دولت حزب تشکيل دادند. طبيعي است اين احزاب از اول مشروعيتشان زير سوال باشد. حتي اگر هم مشروعيت اين احزاب را زير سوال نبريم اين حزب نمي‌تواند موفق باشد چراکه متکي به قدرت، متکي به دولت يا متکي به قوه ديگري است و سرنوشت آن حزب هم متکي است به آن فرد يا قوه و بعد از 4 يا 8 سال اين حزب بايد جمع کند و برود سراغ برنامه ديگر. يعني يک حالت به اصطلاح، نه با دقت منطقي، دور و تسلسل هست که افراد مي‌آيند به جاي حزب کانديدا معرفي مي‌کنند بعد آن کانديداي منتخب حزب تشکيل مي‌دهد اين حزب هم متکي به قدرت است. چيزي که به هيچ عنوان با ماهيت تحزب همخواني ندارد. اگر در دنيا بحث تحزب مطرح مي‌شود، منظور، نه احزابي است که دولت‌ها تشکيل بدهند و نه احزابي است که مورد بي‌مهري حکومت باشند احزاب قدرتمند، احزاب قانوني و داراي برنامه و کادرهاي لازم، ما متاسفانه چنين مشکلي داريم. خواه‌ناخواه کشور ما به اين سمت مي‌رود. ما اگر داريم براي قدرت خودمان جلوي رشد و توسعه احزاب را مي‌گيريم صد در صد دچار اشتباه هستيم. ما بدون حزب نمي‌توانيم قدرت به دست بياوريم. بعضي‌ها در اشتباه مطلق هستند که تصور مي‌کنند وجود احزاب با حکومت فراگير و حضور يکپارچه مردم مغايرت دارد. آنها يک ديدگاه پوپوليستي دارند و مي‌گويند که ما نيازي به حزب نداريم. ما به اتکاي رسانه‌هاي قوي که داريم مردم را جذب مي‌کنيم و آنها را تحت فشار رواني قرار مي‌دهيم و موفق مي‌شويم. اولا اصل اين انديشه، انديشه غلطي است. اين اغفال مردم است، اين فريب مردم است. فريب فقط اين نيست که جنس دو توماني را ده تومان بفروشي. فريب اين است که مردم را دچار تشويش و اغفال بکنند. اغفال افکار عمومي بزرگترين فريب است. ثانيا يکبار ما مي‌توانيم اين کار را انجام دهيم وقتي مردم دست ما را خواندند و ديدند که تبليغاتمان پوچ بوده است ديدند از رسانه‌هاي دولتي که داريم استفاده کرديم براي تحميل نظر خودمان بر جامعه، مردم نسبت به ما بدبين مي‌شوند و مي‌گويند داريد ما را فريب مي‌دهيد. وقتي نسبت به ما بدبين مي‌شوند، نسبت به حکومت بدبين مي‌شوند و وقتي نسبت به حکومت بدبين شوند چشمان‌شان را به خارج از کشور و به شبکه‌هاي ماهواره‌اي مي‌دوزند از آنجا خط مي‌گيرند و ارتباط‌شان را با حکومت قطع مي‌کنند. پس تصور اينکه ما به جاي احزاب بايد برويم توده‌هاي مردم را بدون تکيه بر احزاب تجميع بکنيم تصور غلطي است. تجميع مردم يک وقت از طريق نهادهاي حکومتي است که آن هم قانوني دارد. استخدام مي‌کنند، پذيرش مي‌کنند. اما همه مردم را که حکومت نمي‌تواند استخدام بکند. بالاخره حکومت هست و مردم. اين مردم چه کاره‌اند. يک جايي بايد سازماندهي بشوند. آنجا جايي نيست جز احزاب. اگر ما حزب نداشته باشيم يعني، مردم را بي‌پناه کرده‌ايم. جايگاه را از مردم گرفته ايم و وقت راي گرفتن مي‌خواهيم با فريب راي مردم را به دست بياوريم. من ناصحانه به مسوولان امر تذکر مي‌دهم که اين انديشه غلط سياسي را اصلاح کنند. بعضي از افراد تندرو بي‌منطق فکر مي‌کنند اگر حزب باشد اين موضوع مغايرت دارد با نظام ولايتي و حکومتي و اگر حزب نباشد ما مي‌توانيم همه مردم را داشته باشيم اگر حزب نباشد ما مردم را نمي‌توانيم سازماندهي کنيم مگر با اغفال و اين جفاي بزرگي است نسبت به حقوق اجتماعي مردم.

بحثي که در عرصه سياسي کشور مطرح بود در هفته‌هاي اخير بحث طرح نحوه فعاليت احزاب و تشکل‌هاي سياسي بود و به خصوص ماده 5 اين طرح يا قانون جديد. انتقادات و پيشنهادهای زيادي نسبت به اين طرح مطرح شد به خصوص از سوي اصلاح‌طلبان در ديدارهايي که با آقاي روحاني و آقاي رحماني‌فضلي وزير کشور داشتند مطرح شد. به نظر شما چه راهکارهايي براي بازبيني اين طرح به نحو احسن وجود دارد براي اينکه انبساط را ايجاد کنيم در فضاي سياسي کشور؟

من قبل از آنکه بپردازم به نقد اين طرح ارائه شده از سوي جمعي از نمايندگان، مقصر اصلي را دولت مي‌دانم. دولت محترم که مورد حمايت قاطع همه ما هست و به خصوص وزارت کشور در تهيه اين طرح سهم بسزايي داشته است. ممکن است بگوييد اين طرح را نمايندگان ارائه کردند چه ربطي به وزارت کشور دارد. عرض من اين است که دولت قريب يک سال است که تشکيل شده است. از ابتدا جزو شعارهاي آقاي روحاني تقويت احزاب و اصلاح قانون احزاب و بها دادن به احزاب بوده است. پس چرا وزارت کشور اينقدر تعلل و تاخير کرده است؟ در حالي که سال گذشته نامه به احزاب داده است که نقطه نظرات خودتان را بدهيد. يک سال گذشته و زمينه را فراهم کرده براي برخي نمايندگان تندرو که بيايند ميانبر بزنند و پل بزنند روي سر دولت. ببينيد فرق لايحه و طرح اين است که لايحه يک قانون پيشنهادي است که چکش‌کاري شده، کارشناسان روي آن مطالعه کرده اند، در کميته‌هاي مختلف بررسي و بعد در هيات دولت تصويب شده است و سپس مي‌آيد در دستور کار مجلس قرار مي‌گيرد و دوباره در قوه مقننه تحت بررسي قرار مي‌گيرد تا مورد تصويب نهايي قرار بگيرد.

اما يک طرح قانوني، اينطور است که 15 نماينده خطي بنويسند زيرش را امضا کنند بدهند به هيات رئيسه و اين مي‌شود يک طرح قانوني. ببينند چقدر فرق است، يک لايحه‌اي که ممکن است ماه‌ها روي آن کار شده يا يک طرحي که چند نماينده با هم همراه شده و هم قسم شدند با هر هدف سياسي و غيرسياسي تهيه کردند 15 نفر هم زير آن را امضا کردند اعلام وصول شده است. چرا وزارت کشور در تهيه اين لايحه و ارائه آن به مجلس تاخير کرده است تا نمايندگان بيايند سدي ايجاد کنند جلوي اصلاح قانون احزاب بلکه بخواهند تلاش کنند براي مسدود کردن فعاليت احزاب و به تعبير شما انقباض فعاليت احزاب؟ وزارت کشور بايد پاسخگو باشد. خوب همان زمان ما خوشحال شديم در سال گذشته و گفتيم وزارت کشور سريع اين کار را دنبال مي‌کند و سريعا اعلام مي‌کند، حتي با قيد فوريت مي‌توانست لايحه را براي سرعت بيشتر ارائه کند ولي تاخير کرد تا نمايندگان وارد صحنه شدند.

بنابراين الان که اين طرح 3 ماهه مسکوت شده است باز اگر وزارت کشور دير بجنبد باز آنها نظرات خودشان را تحميل مي‌کنند و اين برخلاف آرمان‌هاي دولت دکتر روحاني است. يعني آنها مي‌خواهند مقابله بکنند با دولت ايشان از طريق طرح اعلاميه احزاب و وزارت کشور اگر تعلل کند ميدان داده است به کساني که مي‌خواهند سکويي ايجاد کنند جلوي کارآمدي دولت دکتر روحاني.

اما اين که اين طرح چه اشکالاتي دارد من نقدهاي حقوقي وارد کردم بر آن. من معتقدم اين طرحي که نمايندگان دادند صد در صد مغاير با قانون اساسي و انديشه‌هاي نوراني حضرت امام(ره) و ديدگا‌ه‌هاي مقام معظم رهبري است، و صددرصد موجب مسدود کردن فعاليت سياسي و تضييع حقوق اجتماعي مردم است و به معناي رو به انحلال رفتن احزاب موجود است و به معناي ايجاد مانع براي پيدايش احزاب به جز تعدادي معدود است. يعني اگر اين طرح به تصويب برسد احزاب خلاصه مي‌شوند در يک جمعيت معدود و اندکي که داراي تفکر خاصي هستند و آقايان اين‌ها را بپسندند اما اين‌ها چيزهايي است که هيچ حقوقداني از ما نمي‌پذيرد که ما در قانون احزاب، اعتقاد قلبي به ولايت مطلقه فقيه را بياوريم. فقط خداي مقلب‌القلوب مي‌داند اعتقاد قلبي افراد چيست. وانگهي اگر وسيله‌ تشخيص فراهم شود که اين تجسس و تفتيش عقايد است. در اين طرح گناهان کبيره‌اي ذکر شده است که مغايرت با قانون اساسي، مغايرت با شرع و مغايرت با قسم‌نامه نمايندگان مجلس در اولين روز ورودشان به مجلس دارد. من تعجب مي‌کنم برخي از اين نمايندگان چشمان‌شان را روي هم گذاشتند بعضي از افراد تندرو يک طرحي را جلوي آنها گذاشتند و متاسفانه يک تعداد از افرادي که اين طرح را امضا کردند آنها نخوانده و دقت نکرده امضا کرده اند. قطعا خيلي‌هايشان پشيمان شده اند و انشاءالله که با تلاش و جديت وزارت کشور و به خصوص آقاي روحاني و مداخله ايشان اين قضيه به خوبي ختم به خير شود و اصلاحيه‌اي جامع با رويکرد اجتماعي و اسلامي و با رويکرد تقويت احزاب و نه تضعيف و تخريب آنها تقديم مجلس شود و مجلس کنوني يا مجلس آينده آن را تصويب بکند و بعد از 30 و چند سال که قانون احزاب که اصلاحيه‌اي قابل توجهي به آن زده نشده است اصلاح بشود به گونه اي که نه افساد بشود و تخريب بشود.

بپردازيم به شوراي هماهنگي جبهه اصلاحات. اين شورا به نظر مي‌رسد براي ايجاد يک فضاي انسجام و هم‌افزايي ميان احزاب مختلف جهبه اصلاحات عزم جدي دارد. چقدر اين شورا مي‌تواند در جلوگيري از تکرار اتفاقاتي که در جبهه اصلاحات در انتخابات 84 رخ داد موثر باشد و از بروز آن وقايعي که باعث نوعي تزلزل در جبهه اصلاحات شد جلوگيري کند؟

اولا شوراي هماهنگي جبهه اصلاحات بايد يک حالت فراگيري داشته باشد. ما از همان زمان‌ها مي‌گفتيم ما پدر معنوي يا برادر خوانده يا حزب برتر و امثال ذلک را نبايد بپذيريم و بايد احزاب اصلاح طلب در هر حدي هستند در در شوراي هماهنگي جبهه اصلاحات حضور داشته باشند و شورا بايد همه احزاب اصلاح‌طلب را در بر بگيرد که در گذشته اين طور نبود. بعضي از احزاب قدرتمند تمشيت امور مديريت را در دست داشتند و اصلا اجازه ورود بعضي احزاب را نمي‌دادند. مساله ديگر اين است بعد از قرارگيري اين احزاب، شوراي هماهنگي جبهه اصلاحات بايد تلاش کند براي تبادل نظر، بها دادن به تمام اعضاي احزاب و تشکل‌هاي اصلاح‌طلب و همه حضور معنوي داشته باشند. يعني صرف اين که بعضي حضور داشته باشند و هر چه بگويند ترتيب اثر داده شود کار درستي نيست. بايد واقعا حضور موثر داشته باشند و احساس کنند به راي آنها بها داده مي‌شود و کسي نيست که رايي را به حزب آنها تحميل بکند.

مساله ديگر اين است که اولا ما به طور کلي همه بايد تکثر و سلايق مختلف را بپذيريم و انتظار نداشته باشيم که همه يک سليقه داشته باشند. اين که تکثر نمي‌آورد. ثانيا اختلاف سلايق را در يک جبهه حل بکنيم و اختلاف سليقه را به معناي اختلاف عقيده، جدايي، کشمکش و دعوا تفسير نکنيم کما اينکه در گذشته متاسفانه گاهي اين طور بود و بعضي‌ها تصور مي‌کردند اگر سليقه‌اي دارند بايد يا همه سليقه آنها را بپذيرند يا اگر نپذيرند آنها جبهه‌اي در مقابل ديگران تشکيل مي‌دهند و مقابله مي‌کنند. بنابراين بايد اختلاف سليقه‌ها را در خودمان حل بکنيم. فرمولي که من هميشه بر آن تاکيد دارم اين است وجود اختلاف سليقه هميشه يک امر مسلم و اجتناب ناپذير است، ضرورت حل اختلاف سليقه هم يک امر بديهي است و راهکار آن هم اين است که ما وجوه مشترک را بگيريم بين اصلاح‌طلبان و روي آنها تکيه کنيم و روي سلايق شخصي و حزبي تکيه نکنيم. يعني هر فرد خودش را قانع بکند که سليقه شخصي خود را فداي سليقه جمعي بکند و نظر شخصي و حتي نظر حزبي خودش را در نظر مجموعه جبهه حل بکند و پافشاري نداشته باشد که همه بايد نظر وي را بپذيرند. هم‌گرايي و هماهنگي و همکاري شرط اولش اين است که همه حاضر باشند يک مقداري تنزل بکنند، با کوتاه آمدن انسان مي‌تواند مشارکت کند و همکاري داشته باشد و به قول قديمي‌ها اگر من باشم که ما تشکيل نمي‌شود. اين من‌ها بايد تبديل به ما شود تا حزب و جبهه تشکيل شود. پس راهکارش اين است که ما سلايق مختلف را قبول داشته باشيم ولي هر وقت اين سليقه با سليقه اکثريت مغايرت داشته باشد از آن دست بکشيم، اشکالي هم ندارد. در مسائل سياسي بالاخره يک مقدار کوتاه آمدن و تغيير تاکتيک، يک امر بديهي است. مساله ديگر که لازم است من بگويم و يک سال و اندي است که بر آن پافشاري مي‌کنم حضور چهره‌هاي شاخص اصلاح‌طلب است در صحنه، آن هم حضور موثر و فعال نه فقط فرمايشي و دستوري. وقت بگذارند، حضور داشته باشند، منسجم باشند و هيچکس خودش تنها نباشد و بگويند که من محور باشم و ديگري بگويد من محور باشم. ما يک مجموعه‌اي را که چهره‌هاي مقبول اصلاحات هستند اين‌ها را به عنوان محور قرار بدهيم، آنها بنشينند، نظارت داشته باشند تبادل نظر بکند، به يک جمع‌بندي برسند و همه به نظرات آنها احترام بگذارند. آن وقت است که اين جبهه مي‌تواند بار ديگر جايگاه خودش را به دست بياورد و در صحنه‌هاي مختلف به پيروزي نائل بشود.

بعد از سال 84 شاهد بوديم هر چقدر از دولت احمدي‌نژاد گذشت، مرزبندي‌هاي سياسي تعريف شده در هم شکست و شاهد مرزبندي‌هاي جديدي در عرصه سياسي کشور بوديم. کما اينکه ديديم برخي از بزرگان جبهه اصولگرا مواضعي را اتخاذ کردند که بسيار نزديک به گفتمان اصلاح‌طلبي بود. چه اتفاقي باعث شد که اين مواضع اتخاذ بشود و بزرگان جبهه اصولگرا بيشتر به گفتمان اصلاح‌طلبي نزديک بشوند و آن را بيشتر مفيد بدانند؟

من معتقدم تفکر اصلاح‌طلبي و گفتمان اصلاح‌طلبي منهاي افراط و تفريط، اگر تعريف شده، هدايت شده و منضبط به جامعه ارائه شود هيچکس نمي‌تواند با آن مخالفت بکند. يعني ما در زندگي راهي جز اصلاحات نداريم. من هميشه گفتم در مقابل اصلاحات، يا افساد است يا خرابکاري يا در جا زدن و حرکت به عقب. اصلاحات يک حرکت به جلو است و زدودن نابساماني‌ها، بدي‌ها، زشتي‌ها و پلشتي‌ها و جايگزين کردن خوبي‌ها. اين چيزي است که اصلا عقلا و تمام شرايع آسماني همين را مي‌خواهند. اصلا شعار پيامبران هم همين بوده است «ان اريد الا الاصلاح ما استطعت» اصلا پيامبران مي‌گفتند ما آمديم اصلاح برقرار بکنيم. بنابراين ما اگر اصلاحات را خوب تعريف کنيم و بشناسيم و بشناسانيم همه مي‌پذيرند. تنها اشکال کار اين است که در تعريف اصلاحات، هم ما ضعيف عمل کرديم و هم يکسري تعصب‌هاي حزبي و سياسي مانع شده است که بپذيرند بعضي از افراد وقتي در دوران گذشته آن همه انحرافات و خلاف‌ها را مشاهده کردند فهميدند که راهشان راه اشتباهي بوده است. چون دولت گذشته چيزي نبود جز مولود اصولگرايي. مولود اصولگرايي که روي تعصب مي‌خواهد حرکت کند نه روي تعقل و منطق. خب اينجا جاي خوشبختي است که تعدادي از چهره‌هاي اصولگرا متوجه شدند که اشتباهي شده در گذشته و نبايد آن اشتباه تکرار بشود و حرکت‌ها بايد اصولي و منطقي باشد. افرادي را معرفي کنند به جامعه که شايستگي‌هاي لازم را داشته باشند و بحمدالله نزديک شدند به اصلاحات و اصلاح‌طلبان هم بايد با آغوش باز بپذيرند دوستاني را که به آنها مي‌پيوندند و نزديک مي‌شوند. من فکر مي‌کنم که ما در آينده نه چندان دور مي‌توانيم يک جبهه قوي متشکل از اصلاح‌طلبان رسمي امروز، منهاي افراطيون، همچنين اصولگرايان معتدل و منطقي را تشکيل بدهيم. يک جبهه قوي براساس منطق، خردورزي، تدبير و براساس موازين شرعي و عقلي حرکت کند تا بتوانيم کار را بهتر از اين در عرصه سياسي به پيش ببريم.

آقاي روحاني در ديدارهايي که با اصلاح‌طلبان داشتند تاکيد کردند که به وعده‌هاي انتخاباتي خودشان پايبند خواهند بود. اين ديدارها چقدر مي‌تواند گفتمان دولت يازدهم را به گفتمان اصلاحات نزديک‌تر کند؟ کما اينکه آقاي روحاني پيروزي خودشان را در انتخابات 92 تا حد بسيار زيادي مديون گفتمان اصلاح‌طلبي هستند.

شکي نيست که مردم به آقاي روحاني، هم به دليل حمايت اصلاح‌طلبان و چهره‌هاي شاخص اصلاحات راي دادند و هم به گفتمان ايشان که همان گفتمان اصلاحات بود. اگر آقاي روحاني گفتمان ديگري داشت قطعا به موفقيت نمي‌رسيد حتي اگر اصلاح‌طلبان هم از او حمايت مي‌کردند. مردم مي‌گفتند که شما او را حمايت مي‌کنيد ولي ما او را نمي‌پسنديم. شعارهاي ايشان و وعده‌هاي ايشان توانست در کنار حمايت‌ها به ثمر بنشيند. آقاي روحاني بارها تاکيد داشتند که من پاي وعده‌هايم هستم و به آنها عمل مي‌کنم. احساس مي‌شود که در موارد بسيار زيادي هم ايشان پافشاري دارد و هزينه‌هايي را هم به خاطر پافشاري بر مواضع خودش مي‌پردازد. ما از شخص آقاي روحاني نسبت به عملکرد و مواضعش تا حد بسيار بالايي رضايت داريم و حمايت از ايشان را يک امر ضروري مي‌‌دانيم، که به نفع کشور و به نفع مردم و انقلاب است. الان شما ملاحظه مي‌کنيد بسياري از اصولگرايان به اين نتيجه رسيده‌اند که بايد از دولت آقاي روحاني حمايت شود اگر بخواهيم انقلاب به ثمر بنشيند و نظام تقويت شود. اين يک مساله است. اما مشکلي که ما داريم زير مجموعه است. اي کاش منطق دولت ايشان يعني وزرا هم منطق آقاي دکتر روحاني باشد. اي کاش استاندارها هم منطق و گفتمانشان، گفتمان آقاي روحاني باشد. اي کاش بخشداران، فرمانداران، روسا و مديران کل نگاه کنند و بگويند که ما جزو دولتي هستيم که رئيسش با اين گفتمان از مردم راي گرفت. ولي من با کمال تاسف بايد عرض کنم که بعضي از اجزاي دولت با اين گفتمان نامانوس هستند. بويژه از نظر سابقه که سابقه آنها نشان مي‌دهد آنها با اين تفکر و گفتمان مخالف بوده‌اند. حالا اگر از سوابق صرف‌نظر بکنيم و به آنها ميدان بدهيم، الان هم آنها نشان داده اند که نمي‌خواهند بپذيرند وهنوز باورشان نشده که دولت دهم عمرش تمام شده و اين دولت يازدهم است که روي کار آمده است.

باور کنيد برخي از مسوولان هستند که هنوز فکر مي‌کنند دارند در دولت دهم کار مي‌کنند يعني همان روش، همان گفتمان و همان برخورد را دارند و اين کار بدي است. دولت بايد با اين پديده برخورد بکند. تنها رئيس‌جمهور و تنها وزرا کافي نيست. وزير بايد تا آخرين رده زير مجموعه‌اش تفکر خودش را اعمال بکند و تفکرش را هم از رئيس‌جمهور بگيرد، چون بالاخره مردم به رئيس‌جمهور راي دادند. ورزا به واسطه نمايندگان راي آوردند ولي رئيس‌جمهور مستقيما راي خودش را از مردم گرفته است راي‌شان هم به گفتمان او بوده است. پس از معاون گرفته تا وزرا، تا يک بخشدار و دهدار خودش را بايد مجري آرمان‌هاي دکتر روحاني بداند نه شخص دکتر روحاني. همه بايد بدانند اگر مي‌خواهند احترام به راي مردم بگذارند بايد به گفتمان دکتر روحاني و به وعده‌هاي او جامه عمل بپوشانند.

آنچه که مي‌تواند آقاي روحاني را در اين زمينه کمک کند تعامل دولت و مجلس است. ما شاهد هستيم که در مجلس نهم حاکميت کرسي‌ها با جبهه اصولگراي تندرو است. باتوجه به اين که شما خودتان سه دوره به عنوان يک اصلاح‌طلب نماينده مجلس بوديد، اصلاح‌طلبان چه برنامه‌هايي دارند و چه راهکارهايي به طور کلي وجود دارد براي اين که بتوانند حاکميت خودشان را بر کرسي‌هاي مجلس به دست بياورند و دولت را در زمينه نهادينه کردن گفتمان اصلاح‌طلبي در کشور ياري بکنند؟

من معتقدم مجلس نهم ضعيف‌ترين مجالس بعد از انقلاب است و حرکت‌هايش نيز غير اصولي‌ترين حرکت‌هاي پارلمان‌هاي بعد از انقلاب است. اگر بخواهيم مجلسي را مثال بزنيم که حرکت‌هاي سياسي و غيرمنطقي و غيرمردمي در آن موج مي‌زند بايد مجلس نهم را مثال بزنيم. ولي اين به اين معنا نيست که همه نمايندگان مجلس نهم داراي تفکر افراطي هستند. يک اقليتي از نمايندگان نيروهاي افراطي مجلس هستند. تنها اقليتي که مردم دست رد به سينه آنها زدند و از آنها متنفرند ولي فريادشان هميشه بلند است.

اقليتي که بعد از مخالفت مردم با آنها بايد تا ابد شرمنده باشند که چرا در دولت گذشته اين همه حمايت کردند از اختلاس‌ها، از بي‌کيفيتي‌ها، از سوء استفاده‌ها و بازهم از دولت حمايت کردند و مردم فهميدند و دست رد به سينه آنها زدند اينها بايد تا ابد شرمنده باشند و سر به زير باشند. ولي بلافاصله سربلند کردند و اولين طلبکار دولت شدند. به جاي مردم هم حرف مي‌زنند. اينها يک اقليت محدود هستند. حالا بگويم 20 نفرند فکر نکنم به 30 نفر هم عدد اينها برسد. بنابراين اکثريت نمايندگان با اينها نيستند. منتهي روي اينها و فرياد اينها باعث شده مردم فکر کنند مجلس نهم چنين تفکري دارد. لذا من بارها به نمايندگان محترم عرض کردم خودشان را از اينها جدا کنند. سرنوشت و مرز خودشان را از اين نيروهاي افراطي بي‌منطق جدا کنند تا مردم از مجموعه آنها متنفر نباشند.

در انتخابات هم آثارش را خواهند ديد. اگر با آنها باشند خواهيم ديد که انشاءالله مردم براي هميشه دست رد به سينه افراطيون مي‌زنند و ديگر اين ملت اجازه نمي‌دهند آدم‌هاي بي‌ترمز و بي‌منطق بيايند و کرسي‌هاي مجلس و کرسي‌هاي دولت را در اختيار بگيرند و برسرنوشت يک ملت بزرگ مسلط باشند. اين وظيفه‌اي است که همه بايد دنبالش باشند. قطعا اصلاح‌طلبان بايد پيشتاز اين حرکت باشند و بحمدالله کارهايي هم دارد انجام مي‌گيرد. اين کار بايد انجام گيرد. من تاکيد دارم بر اتحاد، انسجام و همفکري تمامي اصلاح‌طلب‌ها، و حتي اصلاح طلبان با برخي از چهره‌هاي معتدل اصولگرا که امروز مشي و گفتمان آنها همان گفتمان اصلاح‌طلب‌هاست در کنار هم باشند مي‌توانند به سادگي مجلس آينده را به جايگاه عظيم خودش برگردانند. مجلس بايد همانطور که امام(ره) فرمود در راس همه امور باشد. اما امروز مجلس بي‌نهايت تنزل پيدا کرده است. جايگاه اين مجلس را اين نمايندگان پايين آوردند. بايد نمايندگان دوره آينده کساني باشند که مجلس را به جايگاه اصلي خودش برگردانند و اين وظيفه اصلاح‌طلبان، اصولگرايان و آحاد ملت است.

بحث ديگر آغاز به کار دوباره حزب اعتماد ملي است. حرف و حديث‌هايي به گوش مي‌رسيد که از دو دستگي در مجموعه حزب اعتماد ملي خبر مي‌داد. برخي اعتقاد داشتند که بدون حضور دبير کل نبايد حزب فعاليت خودش را آغاز بکند. اين را شما تا چه حد تاييد مي‌کنيد و نظر خانم کروبي در اين زمينه چيست؟

در اين که حزب ما بايد تا زماني که وجود دارد و قانوني است به فعاليت خودش ادامه دهد ترديدي نيست. اگر حزب فعاليت نداشته باشد که اين حزب زنده‌اي نيست و نمي‌شود اسم حزب روي آن گذاشت. هرچه در دولت گذشته به حزب اعتماد ملي تحميل کرده بودند، دفتر حزب را پلمپ کردند، جلوي جلسات ما را مي‌گرفتند و اجازه نمي‌دادند ما فعاليت بکنيم، در دولت آقاي دکتر روحاني بر خلاف دولت گذشته اصرار دارند که ما فعاليت داشته باشيم. يکي از مسائل ‌ما اين بود که در غياب دبيرکل‌مان چگونه حزب را فعال کنيم؟ با توجه به موقعيتي که ايشان براي ما دارد، نقشي که ايشان در تشکيل حزب داشتند، فداکاريهايي که براي حزب داشتند و سرمايه‌گذاري مادي و معنوي که ايشان داشتند چگونه ما حزب را بدون ايشان فعال کنيم؟ اين ترديد در خيلي از دوستان بود که نکند ايشان تمايلي به فعاليت حزب نداشته باشند. ولي وقتي آقاي کروبي پيغام دادند که من موافق هستم حزب را فعال بکنيد و حتي در شوراي هماهنگي جبهه اصلاحات حضور فعال داشته باشيد ديگر قاعدتا جاي ترديد براي کسي باقي نمانده است که حزب اعتماد ملي بايد فعاليت بکند. حزب، يا بايد فعاليت کند، يا کارش را به طور کامل تعطيل کند. معنا ندارد که حزبي باشد و فعاليت نکند در عين حال بگويد که من مي‌خواهم قانونمند باشم و وجود داشته باشم. بعضي از دوستان در روش‌کار بحث دارند که ما چگونه حزب را فعال کنيم و در نحوه فعاليت و روشي که اتخاذ مي‌شود دارند بحث مي‌کنند. چندين جلسه تا به حال داشتيم و نظرات مختلف مطرح شده است. هنوز به جمع‌بندي کامل نرسيده ايم. قرار است در جلسات آينده جمع‌بندي بشود. پيشنهادهاي مختلفي هم در نحوه فعاليت و شروع به کار مجدد حزب وجود دارد که حزب اعتماد ملي که با دست باز و گسترده وسيعي فعاليت خودش را آغاز کرد، در زمانبندي نسبتا کوتاهي، بتوانيم آن گستره را در نظر داشته باشيم يا محدودتر عمل بکنيم. اينها نياز به بررسي دارد. البته اختلافي نيست و همه آقايان حزب معتقدند که حزب بايد فعاليت داشته باشد به خصوص که خود دبير کل معتقد است که حزب بايد فعال شود اما نحوه فعاليت مورد بحث و بررسي است. طبيعي هم است در جلسات بحث مي‌شود، نظرات مختلف مطرح مي‌شود تا به جمع‌بندي نهايي برسيم.

سوال آخر اين است باتوجه به تاکيد مقام معظم رهبري بر همبستگي ارکان نظام و مسوولين براي گذر از مشکلات پيش روي دولت و همچنين صبر و ياري مردم در اين زمينه چه اقداماتي را نظام مي‌تواند در زمينه ايجاد اين همبستگي و هم افزايي و وحدت بيشتر انجام بدهد و مردم چقدر مي‌توانند کمک بکنند؟


يک مساله، مساله وحدت و انسجام که بين مسوولان نظام هست که جزو بديهيات است و الفباي حکومت اين است که مسوولان همگرايي داشته باشند. آن چيزهايي که در دولت گذشته اتفاق افتاد طبع انسان را منزجر مي‌کرد و صددرصد برخلاف عقل و منطق بود. بنابراين در ضرورت وجود همگرايي و وحدت بين بين قواي سه‌گانه ترديدي نيست چون همگي بالاخره زير مجموعه رهبري نظام هستند و رهبري نظام يکي از وظايفشان ايجاد همبستگي و الفت و صميميت ميان ارکان نظام است.

علاوه بر مسوولان و قواي حکومت، يکي از ضرورت‌هاي جامعه ما وحدت ملي است به خصوص الان که ما با فشارهاي بين‌المللي مواجه هستيم که به بهانه‌هاي گوناگون مي‌خواهند نظام را تحت فشار قرار دهند و از ما باج بگيرند و ما را وادار به تسليم کنند. از طرفي مي‌بينيم انديشه‌هاي منحطه و بسيار مبتذل به نام اسلام در دنيا مطرح مي‌شود. مساله داعش، طالبان و انديشه‌هاي افراطي که وجود دارد که جهان اسلام را تهديد مي‌کند. ما اگر وحدت نداشته باشيم و با آهنگ واحد، با نظر واحد و با روش واحد وارد بحث نشويم دچار مشکل مي‌شويم. چه بسا در داخل کشور اختلاف سليقه‌ها، افراط‌ها و تفريط‌ها به حدي برسد که منجر به درگيري‌هاي فيزيکي شود. بالاخره خاستگاه فکري طالبان و داعش، افراط در ديدگاه‌ها و نظريه‌هاست. همانطور که اميرالمومنين علي(ع) مي‌فرمايند که جهل و ناداني ريشه افراط و تفريط است و افراط و تفريط هم خودش مي‌تواند انسان را به انواع انحرافات خلقي، رفتاري، فردي و اجتماعي بکشاند اگر جلوي افراط‌ها و تفريط گرفته نشود ما بايد شاهد باشيم که حرکت‌هاي داعش و طالبان، با شکل ديگري در کشور ما ظهور پيدا کند. حالا لازم نيست طالبان از پاکستان و افغانستان بيايد. در داخل کشور ما تفکر طالباني شکل مي‌گيرد. در داخل نهادهاي ما، در داخل متدينين، در داخل طرفداران انقلاب، انديشه مشابه داعش ممکن است شکل بگيرد و اين بزرگترين خطرهاست. در صورتي ما مي‌توانيم کشور و اسلام را از اين مخاطرات حفظ کنيم که وحدت و انسجام وجود داشته باشد و هميشه اين شعار من بوده است که عقلا حاکم باشند. دست افراطيون و تندروها، افراد بي‌منطق، بي‌سواد و بي‌اطلاع کوتاه بشود و تمشيت امور کشور دست عقلاي جناح‌هاي مختلف باشد. اگر عقل باشد و اگر دين هم نباشد عقل مي‌تواند کشور را به هر حال اداره کند. ولي اگر عقل نباشد و دين بدون عقل باشد منجر به ورود تفکرات مشابه طالبان مي‌شود. مشکل کار طالبان و داعش اين است که آنها دين دارند ولي عقل ندارند. دينشان جاهلانه است. ديني است که سر مي‌برند، شکم مي‌برند، جنايت مي‌کنند و همه را هم به قصد دين و رضاي خدا انجام مي‌دهند. اگر دين منهاي عقل باشد منجر به آنها مي‌شود. لذا ما براي پيشگيري از اين مخاطرات بايد جلوي جهال را بگيريم که بر امور مملکت مسلط نشوند. امور در اختيار عقلا و اهل فکر و انديشه و اهل علم باشد تا بتوانند به خوبي کشور را مديريت بکنند.

اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # دمشق # الجولانی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
تحولات اخیر سوریه و سقوط بشار اسد چه پیامدهایی دارد؟