پرونده‌ای برای تماشاگرسوزی شبانه در خرماپزان ۵۷؛

چه کسانی سینما رکس را به آتش کشیدند؟

وقتی سینما رکس در آبادان با تماشاچیانش سوخت، خیلی‌ها تصمیم گرفتند دیگر به سینما نروند. سال ۵۷ بود و مردم هنوز نمی‌دانستند قرار است شش ماه بعد همه چیز زیر و رو شود. پیش از انقلاب، آبادان را شهر سینما‌ها می‌گفتند. قلب نفتی ایران، آن سال‌ها بعد از تهران بیشترین ‌سینما‌ها را داشت. سینما رکس که سوخت، انقلاب شد و بقیهٔ سینماهای آبادان هم یواش یواش تعطیل شدند: نه مردم مثل قبل به سینما می‌رفتند... این گزارش در سال 93 در تابناک منتشر شده است به خاطر اهمیت موضوع در سالگرد این حادثه مجددا بازنشر می شود.
کد خبر: ۴۲۷۰۰۸
|
۲۹ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۱:۳۸ 20 August 2018
|
263396 بازدید
برای سینمای ایران و سینمادوستان، هیچ روزی تلخ‌تر از ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ نبود؛ روزی که ۳۷۰ تماشاچی فیلم گوزن‌ها در سینما رکس آبادان در آتش سوختند تا در آستانه انقلاب، یکی از بزرگ‌ترین جنایت‌های تاریخی در عرصه فرهنگ رقم بخورد. با این حال، اما ابعاد این حادثه هیچ‌ گاه روشن نشده و با همین رویکرد در سی و پنجمین سالگرد این حادثه، ابعاد گوناگون این حادثه را از چندمنظر ‌می‌‌بنیم.

به گزارش «تابناک»، یکی از مهم‌ترین حوادث سال ۱۳۵۷ که در افزایش خشمگین عمومی و تسریع انقلاب ایران نقش موثر داشت، به آتش کشیدن سینما رکس آبادان بود؛ فاجعه‌ای که شب ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ و در فاصله چند ماه تا پیروزی کامل انقلاب به وقوع پیوست و در ‌آن، ۳۷۷ تماشاچی فیلم گوزن‌ها کشته شدند تا آخرین سانس اکران این سینما، آخرین سانس زندگی بخشی از سینمادوستان در آن دوران باشد که فیلمی متفاوت با لحنی اعتراض گونه را می‌دیدند.

مضمون فیلم «گوزن‌ها» ساخته مسعود کیمیایی و نگاه اعتراضی که داشت باعث شده بسیاری به این باور برسند که مسئول کشتار به جز ساواک نبوده تا زهرچشمی از مردمی بگیرد که هوس سرنگونی شاه را کرده‌اند؛ اما در ادامه تلاش شد، دقیقاً نقطه مقابل را به عنوان متهم معرفی کنند که در این تغییر پیکان، ساواک نقش مؤثری داشت اما در این میان، نظریه سومی مبنی بر آتش کشیدن سینما توسط اوباش نیز منتشر شد اما این گروه سوم چه انگیزه‌ای داشتند؟


«تابناک» در سی و پنجمین سالگرد حادثه «گوزن‌ها»، به بازخوانی پرونده این واقعه می‌پردازد؛ بخشی از این بازخوانی به پرونده جامعی باز‌می‌گردد که «تاریخ ایرانی» چندین سال پیش درباره این حادثه منتشر کرد و ابعاد گوناگون این حادثه را در گفت‌و‌گو با ناظران این ماجرا و حتی مسئولان قضایی وقت‌ بررسی کرده بود.

آمیزش بنزین و فیلم در شهر بنزین و فیلم

وقتی سینما رکس در آبادان با تماشاچیانش سوخت، خیلی‌ها تصمیم گرفتند دیگر به سینما نروند. سال ۵۷ بود و مردم هنوز نمی‌دانستند شش ماه بعد قرار است همه چیز زیر و رو شود. قبل از انقلاب، آبادان را شهر سینما‌ها می‌گفتند. قلب نفتی ایران، آن سال‌ها بعد از تهران بیشترین تعداد سینما‌ها را داشت. سینما رکس که سوخت، انقلاب شد و بقیهٔ سینماهای آبادان هم یواش یواش تعطیل شدند: نه مردم مثل قبل به سینما می‌رفتند و نه شهر، تاب سینما داشت.

عمر سینما در آبادان برابری می‌کند با عمر بلند پالایشگاه نفت. انگلیسی‌ها در سال‌های اول ورودشان به آبادان یک دستگاه آپارات برای نمایش فیلم آوردند و در محله «بریم» یک سینمای روباز بسیار کوچک خاص خودشان ساختند. محلهٔ «ابو ابراهیم» که انگلیسی‌‌ها به دلیل سختی تلفظش به آن «بریم» می‌گفتند، ویژهٔ خود انگلیسی‌ها و البته کارکنان رتبه بالای شرکت نفت بود. هنوز هم همین‌طور است؛ با این تفاوت که از انگلیسی‌ها فقط معماری خانه‌هایشان به جا مانده و از خودشان اثری نیست. ایرانی‌ها و هندی‌های آن موقع آبادان از تماشای فیلم در این فیلم‌خانه محروم بودند و آن‌ها را به این سینما راه نمی‌دادند. بعد‌ها یک سینمای سیار به آبادان آوردند که «... نقاط مختلف آبادان آن روز، به میدان‌ها و کوچه‌ها می‌بردند و فیلم‌های بهداشتی را نشان می‌داده‌اند و ترقیات بریتانیای کبیر را» به نمایش می‌گذاشتند.

سال ۱۳۱۱ هجری شمسی سینما «شیرین» در منطقهٔ شهری آبادان تأسیس شد و از‌‌‌ همان آغاز دیدن ‌فیلم در آبادان طرفداران زیادی پیدا کرد. سال ۱۳۲۴ هم شرکت نفت سینما تاج را ساخت. سینما تاج سابق که اکنون هم در آبادان پا‌برجاست، معماری انگلیسی دارد. برای ساختن این سینما همه چیز حتی آجر‌هایش را هم از لندن آوردند. تا سال ۱۳۵۷ جمعاً پانزده سینما در آبادان ساخته شد: تاج، نفت، گلستان، بهمنشیر و پیروز وابسته به شرکت نفت بود و بقیه برای استفادهٔ عموم آزاد: شیرین، خورشید، رکس، متروپل، نیاگارا، شهناز، ساحل، ایران، کیهان و سهیلا.

پیش از آنکه سینما رکس را آتش بزنند و آدم‌ها را زنده زنده بسوزانند، قرار بود سینمای دیگری آتش بگیرد. حسین تکبعلی‌زاده، متهم ردیف نخست دادگاه عاملان آتش‌سوزی سینما رکس که اعدام شد، در اعترافاتش عنوان کرده بود که با همدستانش می‌خواستند سینما سهیلا را آتش بزنند. اما «تینر فوری بود» و قبل از آنکه آتش بگیرد، بخار شد. برنامه‌ها به هم خورد و عاقبت رکس آتش گرفت.

عبدالعلی لهسایی‌زاده در کتاب «جامعه‌شناسی آبادان» دربارهٔ سینماهای آبادان نوشته است: «... از نظر طبقه‌بندی شهرداری، پنج سینمای شهر درجه دو و پنج سینما درجه ۳ بودند. سینماهای شرکت نفت از لحاظ درجه‌بندی این‌گونه بود: تاج، نفت و گلستان درجه یک و بهمنشیر و پیروز درجه ۲ بودند. از نظر گنجایش هم، سینما تاج ۱۱۷۸ نفر، گلستان ۲۵۰ نفر، نفت ۱۰۰۰ نفر و سینما بهمنشیر ۹۰۰ نفر ظرفیت داشتند».


اما در مجموعه تحقیقاتی که دفتر پژوهش‌ها و برنامه‌ریزی فرهنگی در اردیبهشت سال ۱۳۵۷ دربارهٔ استان خوزستان انجام داد، سینماهای شهر آبادان نیز مورد پژوهش قرار گرفت. در کتابی که با عنوان «بررسی مراکز فرهنگی شهرهای استان خوزستان ـ کتاب چهارم» بر اساس‌ آمار سال ۵۷ منتشر شده، چنین آمده است: «در شهر آبادان، مجموعاً ۱۵ سینما مورد شناسایی گروه اطلاعات و آمار خوزستان قرار گرفت با این تذکر که مشخصات ۸ سینما در اختیار پرسشگران این مرکز قرار نگرفت (۵ سینما به اسامی تاج، نفت، گلستان، بهمنشیر و پیروز به سبب وابسته بودن به شرکت نفت، ۳ سینما به اسامی نیاگارا، شهناز و ساحل به سبب تعطیل بودن در زمان بررسی)‌».

به همین دلیل هم پژوهش‌ها بر مبنای ۷ سینمای دیگر انجام شد: «۷ سینمای آبادان با ۵۱۲۰ متر مربع سطح کل و ۴۹۸۰ متر مربع سطح زیربنا به ترتیب ۰/۸۹ درصد از سطح کل و ۲/۳۸ درصد از سطح زیربنای مراکز فرهنگی شهر آبادان را شامل می‌شوند. بیشترین سطح اشغال ‌شده توسط این مراکز ۱۵۰۰ متر مربع و کمترین سطح ۴۲۰ متر مربع است. با توجه به اینکه به استثنای یک سینما که ۱۴۰ متر مربع فضای آزاد در اختیار دارد، تمام سطح اشغال ‌شده توسط این مراکز مربوط به سطح زیربنا است‌».

گنجایش سینماهای شهر آبادان از ۶۸۰ صندلی که کمترین تعداد تا ۱۰۰۰ صندلی که بیشترین تعداد است متفاوت بوده است. از تأسیس اولین سینمای آبادان تا سال ۱۳۴۶ که آخرین سینمای این شهر تاسیس شد، ۵ سینمای دیگر در این شهر شروع به فعالیت کرده‌اند.

در ادامهٔ پژوهش‌های مربوط به سینماهای آبادان چنین آمده است: «از نظر نحوه تصرف، ۴ سینما ملکی و ۳ سینما استیجاری بوده است. از نظر طبقه‌بندی شهرداری‌ها ۵ سینما درجه ۲، و ۲ سینما درجه ۳ شناخته شده‌اند. از نظر زمان نمایش فیلم (سانس) ۴ سینما دارای ۴ نوبت نمایش و ۳ سینما دارای ۵ نوبت نمایش بوده‌اند. نوع فیلم‌های مورد نمایش از لحاظ کشور سازنده فیلم بدین ترتیب بوده که ۳ سینما اقدام به نمایش فیلم‌های خارجی می‌کرده‌اند و ۴ سینما، هم فیلم‌های خارجی و هم فیلم‌های ایرانی نمایش می‌داده‌اند. فیلم‌های خارجی نمایش‌ داده ‌شده در این سینما‌ها به ترتیب اولویت ساخت کشورهای ایتالیا، آمریکا، ژاپن، هندوستان، چین (هنگ‌کنگ)، انگلستان و فرانسه بوده‌اند.»

بر اساس همین پژوهش «اداره امور سینماهای آبادان توسط ۴۴ کارمند مرد شامل ۷ تن مدیر سینما، ۴ تن مدیر داخلی، ۷ تن آپاراتچی، ۱۲ تن کنترل‌چی و راهنما، ۵ تن بلیط فروش و ۹ تن سرایدار و نظافتچی و متصدی بوفه صورت می‌گرفته است. با توجه به اینکه سن تمام این کارکنان بین ۱۶ تا ۷۰ سال متفاوت بوده و میزان تحصیلاتشان (به استثنای نظافتچی‌ها که بی‌سواد بوده‌اند) از ششم ابتدایی تا دیپلم متوسطه متفاوت بوده است.»

اما در کتاب «جامعه‌شناسی آبادان» اطلاعات دیگری مربوط به اینکه کدام سینما در کجای شهر قرار گرفته و مخاطبانشان از چه قشری بودند، به چشم می‌خورد. از جمله اینکه سینما تاج سابق و «نفت» فعلی در محله بوارده جنوبی مخصوص کارمندان شرکت نفت بود و بقیه حق ورود به آن را نداشتند. فیلم‌های آن عمدتاً خارجی بود که برخی از آن‌ها به زبان اصلی پخش می‌شد. از سال ۱۳۵۴ که به علت بالا رفتن کیفیت فیلم‌های فارسی، هفته‌ای یک فیلم فارسی پخش می‌شد، در سینما تاج نظم خاصی برقرار بود و سینما دارای یک بار بود. سینما بهمنشیر و پیروز مخصوص کارکنان شرکت نفت و اعضای خانواده‌های آن بود. این دو سینما روباز بودند. سینماهای گلستان و نفت هم به اعضای باشگاه‌های گلستان و نفت اختصاص داشت. در این سینما‌ها انواع فیلم‌ها بر اساس نیاز و سلیقهٔ مخاطبان به نمایش در می‌آمد. در سینماهای شرکت نفت فیلم‌های درجه اول خارجی نمایش داده می‌شد و در سینماهای شهر نیز از فیلم‌های تجاری داخلی و خارجی گرفته تا فیلم‌های اجتماعی- سیاسی به زبان فارسی نمایش داده می‌شد. «گوزن‌ها» ساختهٔ مسعود کیمیایی یکی از‌‌‌ همان فیلم‌های اجتماعی- سیاسی بود که روز آتش گرفتن سینما رکس در حال اکران بود.

سینماهای آبادان همیشه مملو از جمعیت بود. تابستان‌ها هر ماهه بیش از ۷۵ هزار بلیت در سینماهای شرکت نفت و ۷۰ هزار بلیت در سینماهای شهر به فروش می‌رسید. حالا و در این روز‌ها تنها سینمای فعال شهر سینما «نفت» است. ‌‌‌ همان که آجر‌هایش هم از انگلیس آمد. ‌‌‌ همان که دادگاه عاملان آتش‌سوزی سینما رکس آنجا برگزار شد.

چه کسانی سینما رکس را به آتش کشیدند؟

جدول بالا را نگاه کنید. آماری ا‌ست رسمی از مشخصات سینماهای آبادان که سال ۵۷ تهیه و سال ۶۴ منتشر شده است. در این جدول تعداد صندلی‌های سینما رکس ۶۸۰ تا عنوان شده است. می‌گفتند ۲۸ مرداد ۵۷ که «گوزن‌ها» در این سینما اکران می‌شد، بیشتر از تعداد صندلی‌ها بلیت فروش رفته بود... .

گزارش مجله تایم از بازتاب‌های سیاسی آتش‌سوزی سینما رکس

چهارم سپتامبر ۱۹۷۸، شانزده روز پس از آتش‌سوزی تراژیک در سینما رکس آبادان، هفته‌نامه آمریکایی تایم با انتشار گزارشی به بررسی وضعیت سیاسی ایران پس از این واقعه پرداخت و نوشت:

سوگواری برای مرگ امام علی (۶۶۱-۶۰۰ بعد از میلاد مسیح) که از سوی ۳۴ میلیون ایرانی تنها پیرو راستین محمد شناخته می‌شود، همیشه مراسمی حائز اهمیت به شمار می‌رود. اما به طور خاص مراسم هفته گذشته تحت‌الشعاع قرار گرفته بود. تهران خاموش و متشنج بود. کرکره دیسکو‌ها، جایی که محفل دیوانه‌ بازی‌های طبقه ثروتمند و بالاتر از متوسط ایران است، پایین کشیده شده است. هتل‌ها و رستوران‌ها نوشیدن مشروبات الکی را چهار روز ممنوع کرده‌اند. کانال‌های تلویزیونی هم به جای داستان‌های پلیسی، قرائت قرآن و آموزه‌های اسلامی پخش می‌کنند.

با آغاز ماه مبارک رمضان در پنجم آگوست، ستیز میان محمدرضا شاه پهلوی و ائتلاف غریب تندروهای چپ‌گرا و مسلمانان محافظه‌کار بر سر روند مدرن‌سازی معتدل وی به اوج وحشت رسیده است. یش از آنکه عاملان احتراق عمدی با آتش زدن سینما رکس آبادان ۳۷۷ نفر را بکشند، ایران مبهوت خشونت‌های فرقه‌ای شده بود که دست کم مرگ ۱۶ تن را به همراه داشت.

متعصبین، خشمگین از انحرافات سبک غربی که به باور آنان هتک حرمت سنت اسلامی است، ۲۹ سال سینما، رستوران و کاباره را آتش زده‌اند. در بابل در جوار دریای خزر، دسته اوباش کوشیدند مانع از افتتاح یک سیرک ایتالیایی شوند، آن‌ها زمانی عقب‌نشینی کردند که صاحب سیرک تهدید کرد شیر‌هایش را به میان آن‌ها خواهد فرستاد.

در عین حال، آبادان هر چیزی بوده است الا تسخیر شده. تراژدی رکس سیلی از تلخی به راه انداخت؛ حس زهرآگین و یکسان نسبت به عاملان آتش زدن سینما و همچنین مقامات بی‌کفایت محلی که ناکارآمدیشان به طور حتم در افزایش کشتار سهیم بوده است. شاهدان عینی گزارش داده‌اند که نخستین ماموران آتش‌نشانی با سپری شدن حدود ۳۰ دقیقه به رکس رسیده‌اند. وقتی به آنجا می‌رسند در می‌یابند که هیچ کدام از شیرهای آتش‌نشانی‌شان کار نمی‌کند. تانکرهای سیار آبی که با خودشان به صحنه آورده بودند پیش از مهار آتش خشک می‌شود.

نعره افراد در حال مرگ در خیابان‌ها شنیده می‌شد در حالی که نجات دهندگان درمانده به تماشا ایستاده بودند. یکی از شاهدان بعدا این اتهام را مطرح کرد که مرکز پلیسی که تنها یک کوچه با رکس فاصله داشته هیچ کوششی برای آزادی افرادی که در دوزخ گرفتار آمده بودند نکرد.


فوران خشم به دور جدیدی از ناآرامی‌ها منجر شد، ده هزار نفر گریه‌کنان و نعره‌زنان آمده بودند تا برای مردگان سوگواری کنند؛ عزاداری که بدل به انتقام‌جویی شد. سوگواران در خیابان‌ها بر ضد شاه شعار سر می‌دادند، شیشه‌ها را می‌شکستند و آتش برپا می‌کردند. نیروهای امنیتی برای بازگرداندن نظم اقدام به شلیک هوایی کردند. با ادامه ناآرامی‌ها سفارت ایالات متحده به شهروندان خود هشدار داد تا در حد ممکن، در ایران کمترین حضور را داشته باشند.

پلیس شش متهم را بازداشت کرد، یکی از آن‌ها صاحب سینما رکس بود، اتهامش سهل‌انگاری در دستور به کارکنانش برای قفل کردن ورودی‌های سینما برای ممانعت از داخل شدن تروریست‌ها بود. اما اپوزیسیون خارج از ایران، ساواک - پلیس مخفی شاه- را به بر پا کردن آتش‌سوزی برای تحریک افکار عمومی علیه گروه‌های مخالف متهم کرد.

شکاف میان شیعیان به شاه این شانس را می‌دهد تا افراطیون را منزوی کند؛ امری که به وی اجازه می‌دهد تا برنامه برگزاری انتخابات آزاد پارلمانی در سال آینده را اجرا کند. گرچه تاکنون رژیم نتوانسته است از این فرصت‌ها بهره‌برداری کند. جمشید آموزگار نخست‌وزیر فرمانبر شاه، بیش از آنکه برای مذاکره با روحانیون شیعه شانس داشته باشد می‌توانست از پس مشکلات مدرن‌سازی بر آید. او که قادر به پل زدن بر روی شکاف میان روحانیون و متجددین نبود اوایل این هفته استعفایش را نوشت، شاه بی‌درنگ جعفر شریف امامی – رئیس مجلس سنا- را جایگزین او کرد.



از قلب آبادان؛
مشعل انقلاب با شعله‌های سینما رکس روشن شد؟


تکلیف بازار مشخص نیست. نیمه سنتی- نیمه مدرن است. می‌گویند عمرش به سال‌های قبل از انقلاب بر می‌گردد. بعضی مغازه‌ها خود را به شکل مغازه‌های مدرن پاساژی درآورده‌اند و برخی سنتی مانده‌اند. یازده شب یکی از روزهای تیر سال ۱۳۹۱ است. باد نیمچه خنکی هر از گاهی از در شمالی می‌آید و از در جنوبی بیرون می‌رود. راهرو خیلی باریکی در ضلع شرقی پاساژ کنجکاوم می‌کند. تو می‌روم. پیچ‌ در پیچ است و چند موتورسیکلت هم گوشه گوشه‌اش پارک شده. نرسیده به انتهای راهرو یک قهوه‌خانه است. داخل می‌شوم. دود سیگار در هوا پخش است. سقف کوتاهی دارد و روی دیوارش پوستری است از عکس‌های قدیمی آبادان. چند جوان که عمرشان احتمالاً به انقلاب اسلامی ایران قد نمی‌دهد، نشسته‌اند دور یک میز مستطیل دراز. اجازه می‌گیرم و می‌نشینم کنارشان. استقبال گرمشان، فرصت خوبی است تا بروم سراغ اصل مطلب. سریع خودم را معرفی می‌کنم و سؤالم را می‌پرسم: «می‌خوام یه گزارش دربارهٔ سینما رکس بنویسم.»

 «چایی؟» شاگرد قهوه‌خانه این را می‌پرسد و لحظه‌ای بعد استکان قدیمی را با چای لبریز می‌گذارد روی میز. سهراب اولین کسی بود که جواب داد. جوابش خود یک پرسش بود: «می‌تونیم دربارهٔ سینما رکس راحت حرف بزنیم؟» نمی‌دانم چه جوابی بهش بدهم. سعی می‌کنم با کمترین دروغ پاسخ بدهم: «فکر می‌کنم خودتون می‌دونین چه جوری باید حرف بزنین.» این را که می‌شنود حرف‌هایش را قطار می‌کند: «مطمئنم حرف‌های من سانسور میشه. درج نمی‌کنین. الان که چیزی به اسم سینما رکس وجود نداره. فقط تندیس خیلی بدی که نمی‌تونه حق مطلب رو ادا کنه، زوری نصب کردن تو خیابون که صرفاً به عنوان یه نماد مطرح باشه. خود سینما رکس هم که تبدیل به پاساژ شده. معتقدم یک‌جورهایی خواستن سینما رکس رو از حافظهٔ جمعی پاک کنن. داستان سینما رکس رو هم که از توی تقویم برداشتن. شما فکر می‌کنید چرا؟»

راست می‌گفت. دیروز که داشتم می‌رفتم سمت سینما رکس سابق، آن تندیس بد ریخت را دیدم. ستونی است سنگی و سیاه به ارتفاع تقریباً یک‌ونیم متر و عرض ۳۰ ‌سانت که روی پایه‌ای پله‌ای بنا کرده‌اند. پشت این تندیس کوچه‌ای باریک است. بوی زباله‌هایی که دقیقاً دور و بر تندیس ریخته‌اند، کوچه را آن روز گرفته بود. تندیس را پارسال ساخته‌اند. ۳۲ سال پس از واقعه.

جواب سهراب را نمی‌دانم. یا می‌دانم و نمی‌خواهم بگویم. آنچه او از سینما رکس یادش می‌آید این است: «جنگ تموم شده بود و ما برگشته بودیم آبادان. خونه‌مون توی همان کوچه‌ای بود که سینما رکس اونجا بود. جزغاله‌ای از سینما بیشتر به جا نمونده بود. در نیمه‌آهنی سوخته. با پله‌های داغون که رفتیم تو و نگاهش کردیم. صندلی‌ها همه فسیل شده بودن. تا جایی که حافظه‌ا‌م یاری می‌کنه به یاد دارم که هنوز تعدادی استخوان روی زمین بود. حتی نگاتیو فیلم‌ها هم دیده می‌شد. من با پدرم رفتیم توی سینما. بعدها هم که درش رو دزدیدن و بعد هم که تخریبش کردن و به جاش پاساژ زدن. همون پاساژ هم یه‌ بار دیگه آتیش گرفت. تا الان اونجا دو بار آتیش گرفته است که بار دوم رو خودم شاهد بودم. برخی خرافه‌ها هم هنوز بین مردم رواج داره. میگن روح آدم‌هایی که توی فاجعهٔ سینما رکس آتیش گرفتن هنوز اونجاست.»

وقتی سینما رکس هنوز نسوخته بود، فیلم‌های روز سینمای جهان را مستقیماً برای اکران به آبادان می‌فرستاند. امر، امر انگلیسی‌های والامقام بوده لابد: «پدرم تعریف می‌کند که فیلم "اتوبوسی به نام هوس" را در سینما رکس تماشا کرده. همین‌جور فیلم‌ها پخش می‌شدند تا رسید به فیلم گوزن‌ها که دیگه سینما آتیش گرفت.» سهراب این را می‌گوید و سیگاری آتش می‌کند. یکی - دو پُک در سکوت می‌کشد و ادامه می‌دهد. «همیشه دوست داشتم بدونم سینما کجای فیلم آتیش گرفت. شاید جایی که "سد رسول" داد می‌زد: میـــای؟ یا بیـــام؟ شاید در نقطهٔ اوج درام فیلم، مردم سوختند... نمی‌دونم. خیلی‌ها هم معتقدند مشعل انقلاب با شعله‌های سینما رکس روشن شد.»

دستی به ریش بلندش می‌کشد. رنگ ریش‌اش کمی تیره‌تر از صورت سیاه‌سوخته‌اش است. رفیق‌هایش وقتی حرف‌های سهراب احساسی می‌شود، خندهٔ تمسخرآمیزی می‌کنند. سهراب اعتنا نمی‌کند: «همهٔ این‌ها هم به داستان‌های دیگه‌ای گره خورده. مسلماً رکس ابزاری شد برای سوءاستفاده از مردم. چطور می‌شه در خیابان امیری به این شلوغی یک سینما با چند صد نفر مردم درونش، آتیش بگیره و هیچ‌ کسی نتونه کمک کنه؟ حالا چرا شما سراغ این ماجرا اومدین؟ دنبال چی هستید؟»


آخر حرف‌هایش را نمی‌شنوم. دارم به این فکر می‌کنم که واقعاً چطور ممکن است؟ چطور این همه آدم آنجا محبوس شدند؟ چرا هیچ دری باز نشد؟ آیا جرقهٔ انقلاب از همین درهای بسته زده شد؟

نگران باتری دستگاه الکترونیکی ضبط صدا هستم. از روی میز برش می‌دارم و چک می‌کنم. «مانی» که در دورترین جا نسبت به سهراب، کنار من نشسته، دستش را به شانه‌ام می‌کوبد. طوری می‌زند که یعنی «حواست به من باشه». نگاهش می‌کنم. ته‌ریشی دارد و موهایش درست برعکس سهراب کوتاه کوتاه است. حرف‌هایش را شروع می‌کند: «خاکستان رو نگاه کنید. همهٔ قبرها رو صاف کردن. الان گورهای شهدای رکس شبیه یه مسجد روباز شده. پارسال همین موقع‌ها بود که توی فیس‌بوک فراخوانی برای همراهی با شهدای سینما رکس منتشر کردیم. آدم‌ها از استان‌هایی مثل شیراز و اصفهان برای این یادبود اومده بودن. اما ما خودمون به عنوان یه "آبُودانی" خجالت می‌کشیدیم اونا رو همراهی کنیم، چون عملاً قبری برای یادبود باقی نگذاشته بودن. متأسفانه دارن از حافظه‌ها پاکش می‌کنن.»

دیگری که علاقه‌ای به گفتن اسمش ندارد، وسط حرف مانی می‌پرد و به سؤالی که سهراب از من پرسید جواب می‌دهد: «همین روزنه‌های کوچیک مثل تهیهٔ گزارش باعث میشه سینما رکس از تاریخ پاک نشه. اگر هیچی گفته نشه مثل ماجرای تقویم، از کل تاریخ هم پاک میشه.»

«جفتش کنم؟» شاگرد قهوه‌خانه است که این سؤال را می‌پرسد. پاسخ مثبتم را که می‌شنود، استکان چایی دیگری را می‌آورد. نعلبکی را کمی کج می‌کند تا آب یا چایی‌ای که تویش ریخته شده، خالی شود. مثل همهٔ قهوه‌خانه‌هایی که تا حالا دیده‌ام، نعلبکی و استکان پر از چایی رو می‌کوبد روی میز. طوری می‌کوبد که صدای به هم خوردن استکان و نعلبکی شنیده شود. انگار این صدا نوعی احترام است: هرچه صدای برخورد، بیشتر؛ احترام به مشتری هم بیشتر. توی فکر هم‌آوایی عجیب دو کلمهٔ نعلبکی و «تکبعلی» هستم. مانی حرف‌هایش را پی می‌گیرد: «خیلی ساده‌انگارانه است که بخوایم همین چیزهایی رو که گفته میشه باور کنیم.» در ادامهٔ حرف‌هایش داستان پیرمردی را تعریف می‌کند که می‌گویند توانسته بود از آتش‌سوزی سینما رکس جان سالم به در ببرد: «پیرمردی بود که تعادل روانی نداشت. مردم می‌گفتن جزء یکی - دو نفری بود که تونست از سینما فرار کنه و زنده بمونه. حرف نمی‌زد. یه جوری بود. می‌گفتن ژان‌ گولری از سینما در رفته بود. اما هیچ حرفی نمی‌زد.»

زمانی که پاساژ کفش‌فروش‌ها که به جای سینما رکس ساخته بودند، سوخت، مانی آنجا مغازه داشت. چیزی که آن روزها می‌گفتند از نفرین‌شدگی آنجا حکایت می‌کرد: «خیلی از قدیمی‌ها مسخره می‌کردن. می‌گفتن از همون جایی که سینما آتیش گرفته بود، پاساژ هم آتیش گرفت. البته بعدها هم یه‌سری گفتن خود مغازه‌دارها برای قضایای بیمه و فرار از مالیات و اینجور حرف‌ها پاساژ رو آتیش زدن. داستان سینما رکس هم مثل همین پاساژه. روایت‌ها مختلفه، ولی این رو می‌دونیم که دستی در کار بوده.»

موبایل سهراب زنگ می‌خورد. بدون آنکه به شمارهٔ طرف نگاه کند، ریجکت می‌کند. داغ داغ حرف می‌زند: «سینما جایگاه تبادل فرهنگیه. جدای از اینکه اون حادثه رخ داده بود، می‌تونستن حفظش کنن. اونجا سینما بود. باید حفظ می‌شد.»

ساعت نزدیک ۱۲ شب است. سهراب که از همه بیشتر حرف می‌زند و اعتماد به‌نفس بیشتری هم دارد، روایت دیگری از ماجرا تعریف می‌کند: «پدرم کسی بود که در کنار عمویم جنازه‌ها رو از توی سینما بیرون آوردن. می‌گفت خیلی‌ها روی صندلی‌ها سوخته بودن. در صورتی که شما به محض اینکه آتیش ببینید شروع می‌کنید به فرار کردن. اما اون روز می‌گفتن هشتاد تا هشتادوپنج درصد مردم روی صندلی‌ها سوخته بودن. این نشون می‌ده که این‌ها از قبل مُرده بودن.»



مستندساز قصه شب: درباره سینما رکس همه سکوت می‌کنند

در سی‌امین سالگرد واقعه آتش‌سوزی سینما رکس، مردم و مسوولان شهر آبادان دور هم جمع شدند تا شاهد روایت «قصه شب» باشند؛ مستندی ساخته عباس امینی مستندساز جوان آبادانی‌الاصل در یادبود جان‌باختگان حادثه سینما. بخش‌های کلیدی از گفت‌و‌گوی «تاریخ ایرانی» با تهیه کننده و کارگردان این مستند را می‌خوانید.چه کسانی سینما رکس را به آتش کشیدند؟

- حادثه سینما رکس مدت‌هاست که از تقویم حذف شده، احتمالا عمدی در کار نبوده، شاید چاپخانه یادش رفته است!! لطفا شما یادآوری کنید از امسال در تقویم‌ها آورده شود. به مزاح گفتم چون عملا شوخی شوخی داشت مساله حذف می‌شد، فکر می‌کنم حداقل این فیلم تا حدی توانست جلوی این کار را بگیرد.

- یکسری مزایایی که به خانواده شهدا تعلق می‌گرفت به شهدای رکس تعلق نگرفت یا کمتر تعلق گرفت، در واقع آن‌ها را شهید درجه دو حساب کرده‌اند. مزار آن‌ها درست کنار مزار شهدای جنگ است. کاروان‌های راهیان نور وقتی آنجا می‌روند از کنارشان رد می‌شوند ولی سر مزارشان نمی‌روند. این خیلی برای خانواده‌ها آزاردهنده است که چرا کسی سراغی از عزیزانی که بی‌گناه از بین رفتند نمی‌گیرد؟ به نظر من این به سوء مدیریت شهر بر می‌گردد که نتوانسته یاد این جان‌باختگان را زنده نگه دارد. من برای گرفتن پلان آخر فیلم به دنبال ماشین آتش‌نشانی می‌گشتم تا قبور آن‌ها را بشوید. اما به من نمی‌دادند، به هر دری زدم گفتند باید هزینه‌اش را واریز کنید بعد، حساب کردم دیدم حدود یک میلیون تومان آن زمان برای من آب می‌خورد، خب من نمی‌توانستم این پول را پرداخت کنم. دیدم هفته اول بسیج است، زنگ زدم گفتم آقا ما می‌خواهیم یک ماشین آتش‌نشانی بیاید قبر شهدا را بشوید، گفت بله الان می‌آید، سریع ماشین فرستادند، من هم گفتم حالا که آمده‌اید بیایید این قبر‌ها را هم بشویید.

- خیلی‌ها که فیلم را دیده‌اند گفتند ما دوست داشتیم در فیلم بفهمیم که چه کسی سینما را سوزاند، من گفتم خب آن موضوع یک فیلم دیگر است، فیلم من روایت بازمانده‌ها از ماجراست، فیلم یادبود جان‌باختگان است. یک فیلم کارآگاهی و کار با اسناد نیست. اگر دقت کرده باشید در فیلم خیلی کوتاه و گذرا به دادگاه سینما رکس پرداختیم. در نسخه اصلی البته کمی بیشتر بود ولی به درخواست مرکز گسترش که خریدار فیلم من بود حذف شد، برای اینکه مواردی که در دادگاه مطرح شده است با منطق آن سال‌ها درست بوده اما طرح آن الان بحث ایجاد می‌کند، برای همین خواستند حذف شود.

- (چطور؟) آن زمان اوضاع کشور هم خوب نبوده است و می‌خواسته‌اند قضیه را جمع کنند. خیلی‌ها که اعدام شدند چندان گناهکار نبودند مثلا علی نادری، مدیر سینما را به اتهام بسته بودن در پشتی اعدام کردند. آن در همیشه بسته بوده چون انبار بوده و این شخص اصلا آن زمان در محل حضور نداشته است، یا درجه‌دار شهربانی اتهامش این بوده که به در سینما زنجیر زده است تا مردم بسوزند. در حالی که قضیه اصلا این نبود. آن طور که من حین تحقیقاتم برای ساخت فیلم و جریان فیلم دادگاه متوجه شدم این است که‌‌ همان اول از خروجی دستشویی‌ها نزدیک به ۲۰ نفر فرار می‌کنند که البته تعداد آنهایی که از اتش فرار کردند خیلی بیش از اینها بوده است.

- یکی از کارمندان شهربانی که بعد‌ها جانباز شیمیایی شده بود در فیلم هست که اگر دیده باشید اتفاقا دلخوری خودش را از اعدام ستوان بهمنی اعلام می‌کند.

- ادامه فیلم سینما رکس دقیقا قرار است درباره همین نجات یافتگان ساخته شود. آن زمان بیشتر این‌ها می‌ترسیدند صحبت کنند چون هر کسی زنده بیرون آمده بود، در مظان اتهام بود که حتما دستی در قضیه داشته است، فضا خیلی متشنج بود. برای همین بیشتر آن‌ها ترجیح دادند سکوت کنند، برخی آنقدر ترسیده بودند که از ایران رفتند. من خیلی جست‌و‌جو کردم و تلفنی با دو نفرشان در کانادا صحبت کردم. در حین صحبت با آن‌ها از وجود خیلی‌های دیگر که نجات یافته بودند مطلع شدم، مثلا می‌گفتند که یادمان هست که فلانی و فلانی را هم دیدیم که زنده بیرون آمدند. این طور بود که من از یک نجات یافته توانستم مثلا رد ۱۰ نجات یافته دیگر را بگیرم و همین طور بروم جلو. پیدا کردنشان کمی سخت است، بعد از جنگ همه پخش شدند. خیلی‌هایشان شرکت نفتی‌های قدیمی هستند که الان در شاهین‌شهر اصفهان زندگی می‌کنند. برای ساخت فیلم دوم ایده‌ای نو دارم و نمی‌خواهم از آرشیو استفاده کنم. قصدم این است با‌‌ همان آدم‌هایی که زنده مانده‌اند ماجرا را دوره کنیم.

چه کسانی سینما رکس را به آتش کشیدند؟

- قضیه این طور بوده که ابتدای آتش‌سوزی عده‌ای بیرون می‌آیند اما وقتی ازدحام زیاد می‌شود بقیه گیر می‌افتند. من در فیلم سعی کرده‌ام قضیه را ساده توضیح دهم که وقتی جدار دیوار‌ها و سقف آکوستیک می‌سوزد، گاز خفه کننده و دود مانندی تولید می‌شود که همه زود‌تر از اینکه بسوزند خفه می‌شوند. بعد‌ها شایعه کردند که سم وارد سینما کرده بودند و از این حرف‌ها که پایه‌ای نداشت.

- من از همه کسانی که کشته شده بودند، فهرست بلند بالایی به دستم رسید. بعد از بین این‌ها افرادی را پیدا کردم که توانستند با من حرف بزنند، خیلی‌ها می‌ترسیدند حرف بزنند، تماس که می‌گرفتیم تلفن را روی ما قطع می‌کردند. در حالی که سوال من این بود که آخر برای چه می‌ترسید؟ من که مجوز ساخت فیلمم را دارم، شما هم که تقصیری در قضیه نداشتید، ولی همکاری نمی‌کردند. رادمهر‌ها هم که می‌گویید، در فیلم با آن‌ها صحبت شده و در عنوان‌بندی پایانی از آن‌ها و دیگران تشکر شده است.‌‌ همان زن و مرد مسنی هستند که می‌گویند از آن تاریخ به بعد ما دیگر سینما نرفتیم.

خانواده سازش هم در فیلم هستند. البته بعد از انقلاب این خانواده کمی تحت فشار قرار گرفتند چون بعد از حادثه پدر این خانواده به عنوان نماینده خانواده‌های جان‌باختگان نزد شاه و فرح می‌رود. همان زمان به همه خانواده‌ها هم پولی به عنوان غرامت پرداخت می‌شود. تا جایی که می‌دانم همۀ خانواده‌ها پول گرفتند. ۴ هزار تومان بابت هر جان‌باخته به خانواده‌ها دادند. من تصویر یکی از این چک‌های پرداخت شده را دارم.

چه کسی کبریت را کشید؟

هر چند درست سحرگاه دو سال و پانزده روز بعد از آن شب تلخ، زندان آبادان که در آتش دست‌اندازی‌های همسایه غربی‌اش می‌سوخت شاهد اعدام مردی بود که اعتراف کرد این کبریت را او روشن کرده است: «حسین تکبعلی‌زاده» مردی که گفته‌های ضد و نقیضش نقاط تاریک این حادثه را تیره‌تر کرده است.
 
چه کسی دست به این جنایت زده است؟ این مهم‌ترین سووالی بود که رسانه‌های داخلی و خارجی تکرار می‌کردند. سووالی که دو روز بعد از حادثه در خروجی خبرگزاری فرانسه مطرح شد. چند روز بعد از به آتش کشیده شدن سینما رکس در حالی که هنوز بوی آتش همه شهر را فراگرفته بود و آبادان در داغ ۳۷۷ نفر می‌سوخت، سرتیپ رزمی رییس شهربانی وقت آبادان اعلام کرد عامل آتش‌سوزی که به عراق فرار کرده است را گرفته‌اند و به ایران بازگردانده‌اند. جوانی به نام عبدالرضا آشور که گفته می‌شد از مرزنشینان عرب است که در راه آهن خرمشهر کار می‌کرد و در آن روز‌ها در عراق بود. او بلافاصله به زندان آبادان منتقل شد. دستگیری آشور و نادری رییس سینما و چند نفر از ماموران آتش‌نشانی آبادان نتوانست آتش خشم مردم داغدار را بنشاند. نکته اینجا بود که با توجه به اخباری که از شهرهای دیگر به گوش می‌رسید دستگیری یک نفر به عنوان عامل این حادثه قابل قبول نبود.

سینما رکس آبادان سی‌امین سینمایی بود که طی یک ماه پیش از این حادثه در ایران به آتش کشیده شده بود و رد پای یک گروه در این آتش‌سوزی‌های زنجیره‌ای به چشم می‌خورد. چند روز بعد از این اتفاق یعنی در چهارم شهریور به دنبال آتش‌سوزی دیگری که بازار صفای جمشیدآباد را سوزاند، نام دیگری مطرح شد که بعد‌ها به اعتراف خودش به عنوان عامل اصلی آتش زدن سینما به دار آویخته شد.


حسین تکبعلی‌زاده که بود؟


در دادگاهی که چهارم شهریور ماه ۱۳۵۹ در سالن سینما نفت برای مجازات عاملین آتش‌‌سوزی سینما رکس برگزار شد خودش را چنین معرفی کرد: «من معتاد به هرویین و حشیش و کارگر جوشکار بودم و دوا فروشی می‌کردم. در محله ما با اصغر نوروزی آشنا شدم و توسط وی کم کم به جلسات درس قرآن که در مجلس تشکیل می‌شد راه پیدا کردم» ( روزنامه اطلاعات، ۶ شهریور ۵۹).

درباره حسین تکبعلی‌زاده و اینکه انگیزه اصلی‌اش از آتش زدن سینما چه بود جز اعترافاتی که خودش در دادگاه انقلاب که به ریاست سید حسین موسوی تبریزی برگزار شد و گفت‌وگوهایی که با روزنامه‌ها و مجلات آن زمان داشت تقریبا اطلاعات بیشتری وجود ندارد. نکته‌ای که در مورد او هیچ کسی تردید نداشت این بود که او اعتیاد به مواد مخدر داشت و سابقه‌دار و خلافکار بود. پدرش را سال‌ها پیش از دست داده بود و مادرش با مرد معتاد نوشابه‌فروشی ازدواج کرده بود. ماجرای آتش زدن سینما رکس را نیز او بود که به زنی که در محرم و صفر روضه‌خوانی می‌کرد تعریف کرده بود. درست در شب هفتم شهدای سینما رکس که همزمان با شب شهادت امام علی بود این زن که به ننه نمکی مشهور بود واقعه را از مادر حسین تکبعلی‌زاده می‌شنود و برای چند نفر نقل می‌کند. این در روزهایی است که تکبعلی‌زاده ظاهرا در خفا زندگی می‌کرد. چند روز بعد و به دنبال دستگیری آشور که بعد‌ها گفته شد از نظر هوش در سطح پایینی بود، فردی معتاد در قبال آزادی‌اش می‌گوید که نام عامل جنایت رکس را می‌داند و حسین تکبعلی‌زاده را به همراه نام سه برادر به نام‌های یدالله، فرج و فلاح بذرکار معرفی می‌کند.


تکبعلی‌زاده بعد‌ها در دادگاه اعتراف می‌کند که بعد از آتش زدن سینما تا هفتم شهدا در آبادان می‌ماند و بعد به اصفهان می‌رود. او یک بار دستگیر اما موفق به فرار از زندان شد و در چهارم دی ماه ۵۷ بار دیگر دستگیر می‌شود. او در اعترافاتش گفته: «در خانه نشسته بودم که ماموران آمدند و من را دستگیر کردند و به زندان انداختند.» او در زندان بود که انقلاب به پیروزی می‌رسد و ۲۳ بهمن از زندان آزاد می‌شود: «به اصفهان رفتم. چند روز بعد به تهران آمدم و امام در مدرسه علوی بود. به آنجا رفتم که خودم را معرفی کنم. اما شلوغ بود و نتوانستم. دوباره به اصفهان برگشتم، خواستم به آبادان بیایم تا خودم را معرفی کنم».

این وقتی است که مردم آبادان از دولت موقت و انقلابی می‌خواهند که قاتل فرزندانشان را به سزای عملش برساند و به همین دلیل روزنامه‌ها عکس او را به عنوان قاتل فراری منتشر می‌کنند. تکبعلی‌زاده در اعترافاتش گفته هر روزنامه‌ای را که باز می‌کرده نامش را به عنوان جنایتکار ساواک می‌دیده است: «در آبادان به خانه آقای رشیدیان – نماینده مجلس اول شورای اسلامی – پناه بردم.»

رشیدیان به گفته خودش از او می‌خواهد که در خانه مادرش مخفی شود تا چاره‌ای بیاندیشند. ظاهرا در این زمان او بار دیگر به اعتیاد روی آورد و با اینکه در هر جایی که می‌نشسته درباره آتش زدن سینما حرف می‌زده اما نامه‌ای اعتراضی برای مجله اطلاعات هفتگی می‌نویسد و از قصد خود برای رفتن به فلسطین می‌گوید که انتشار مطالبی علیه‌اش در این مجله مانع آن شده است. در‌‌ همان زمان تعداد زیادی از خانواده‌های داغدار در قم و اداره دارایی آبادان تحصن می‌کنند و از امام خمینی می‌خواهند تا عاملین این جنایت آدم‌سوزی را مجازات کنند.

تکبعلی‌زاده هم در‌‌ همان زمان نامه‌ای به امام می‌نویسد به این مضمون: «بسم الله قاسم الجبارین. من حسین تکبعلی‌زاده یکی از فرزندان جانباز اسلام که بی‌گناه و طبق یک توطئه حساب شده در معرض اتهام آدم‌سوزی سینما رکس آبادان قرار گرفته‌ام و عکسم را هم در مجله جوانان چاپ کرده‌اند.» او در ادامه می‌خواهد که این اتهام را رفع کنند.

دفتر امام نیز در پاسخ به این نامه از آیت‌الله جمی نماینده و امام جمعه آبادان می‌خواهد تا به این ماجرا رسیدگی کند. اما خانواده‌های بازماندگان خواستار ایجاد عدالت هستند. سرانجام نیز تکبعلی‌زاده به همراه ۲۵ نفر دیگر از مسئولان شهربانی و ساواک و روسای ادارات و مقامات استانی به عنوان متهم معرفی می‌شوند و دادگاه‌ از ابتدای شهریور سال ۵۹ به ریاست حجت‌الاسلام سید حسین موسوی تبریزی برگزار می‌شود.

در دادگاه چه گذشت؟

حسین تکبعلی‌زاده از دستگیری مجدد تا اعدام در زندان آبادان ماند. درباره شخصیت و وضعیت او نکات ضد و نقیضی وجود دارد. او در این مدت تحت تاثیر گروه‌های سیاسی که در زندان بودند قرار داشت. بنا به گفته کسانی که او را از نزدیک دیده‌اند او شخصیت ثابتی نداشته و بار‌ها حرف‌های خود را تغییر داد. در طی دادگاه آنجایی که از آتش‌سوزی و فرارش از سینما و جای گذاشتن همراهانش می‌گفت نیز بار‌ها دچار تشنج عصبی شد. با این همه اعترافات تکبعلی‌زاده در دادگاهی که در آبادان تشکیل شد، تنها سندی است که از او به جای مانده است.


تکبعلی‌زاده در این دادگاه بعد از شرحی از ترک اعتیاد و آشنایی‌اش با برادران بذرکار درباره چگونگی آتش زدن سینما گفت که بعد از ترک مجدد اعتیاد چند کتاب دکتر شریعتی تهیه می‌کند و به آبادان باز می‌گردد و در اینجاست که فرج را می‌بیند: «رفتم خانه و بچه‌ها آمدند و گفتند می‌خواهیم یک سینما را آتش بزنیم. چهار شیشه کوچک تهیه شد تا تینر در آن ریختیم و به سینما سهیلا رفتیم. در سینما شیشه‌ها را از سالن انتظار روی زمین انداختیم و بعد کبریت زدم. اما آتش نگرفت. به سالن سینما برگشتم و جریان را به بچه‌ها گفتم. همگی از سینما بیرون آمدیم. فرج گفت که چطور شد آتش نگرفت؟ من گفتم برای اینکه تینر فوری بود و خشک شد و اثر نکرد».

به گفته تکبعلی‌زاده قرار شد فردا شب به سینمای دیگری بروند. اما سر خیابان فرج با یک سری شیشه تازه می‌آید. شیشه‌هایی که معلوم نمی‌شود از کجا می‌آید؟ به نوشته روزنامه اطلاعات، متهم آتش‌سوزی سینما رکس در ادامه دادگاه از آن شب تعریف کرد که باز می‌گردند تا دوباره سینما سهیلا را به آتش بکشند. اما سینما بسته بود و در بازگشت این سینما رکس و ۶۰۰ نفر تماشاگرش بودند که انتظار تلخی می‌کشیدند تا به کام آتشی بروند که معلوم نمی‌شود از کجا به دست فرج بذرکار و حسین تکبعلی‌زاده رسید؟

او در ادامه از شرح آتش‌سوزی می‌گوید: «پس از یک ربع ساعت فرج گفت می‌روم دستشویی و رفت. فرج بعد از ده دقیقه برگشت و نیمه‌های فیلم بود که فرج به آرامی گفت برویم. بعد بلند شدیم و رفتیم داخل سالن انتظار. از در عقب از طرف بوفه سر آن دوراهی کمربندی در سالن سینما که آب سردکن هم همانجاست. همه با هم رفتیم وقتی رسیدیم صحبتی از کجا ریختن تینر‌ها شده بود. آنجا ایستادیم. هیچ کس داخل سالن نبود و بوفه تعطیل شده بود. فرج شیشه را در آورد و گفت: شما جلوی بوفه بریزید. و خودش با عبدالله رفت.» بعد از آنکه مواد در همه جا پخش شد ظاهرا به اعتراف خود تکبعلی‌زاده کبریت را او کشید و آتش یک باره شعله گرفت.

اما این مواد برخلاف مواد سر شب به نظر تینر نمی‌آمد چرا که به گفته خود تکبعلی‌زاده که تنها بازماندۀ آن جمع است به سرعت آتش دور تا دور سالن را محاصره کرد و به سالن سینما کشیده شد. فرج بذرکار شاید تنها کسی بود که می‌توانست بگوید در یک ساعتی که تصمیم دوباره برای آتش زدن سینما گرفته شد چه گذشت و آن مواد چه بود که آن طور سینمای ۹۰۰ نفری رکس را آتش زد؛ بذرکار کسی بود که در این حادثه گم شد و حتی جنازه‌اش نیز پیدا نشد.

حسین تکبعلی‌زاده پنج‌‌شنبه ۱۳ شهریور ماه ۵۹ به همراه سروان منوچهر بهمنی، علی نادری مدیر سینما رکس، اسفندیار رمضانی مدیر داخلی سینما، سرهنگ سیاووش امینی آل آقا رییس سابق اطلاعات شهربانی آبادان و فرج‌الله مجتهدی به دار آویخته شد و داستان آتش زدن سینما رکس در آتش جنگی تحمیلی و دردهای بعدی آبادان گم شد. اما به نظر می‌رسد که این داستان هنوز به پایان نرسیده است و تاریخ باید درباره این حادثه تلخ قضاوت کند. تاریخی که انگار هنوز زمانش نرسیده است؛ جمله‌ای که تکبعلی‌زاده در دادگاه اعتراف کرد.


روایت موسوی تبریزی قاضی دادگاه جنجالی: آتش‌سوزی سینما رکس کار ساواک بود


با ۵۰ ساعت محاکمه، ۲۰ جلسه دادگاه در محل سینما نفت آبادان، ۶ حکم اعدام، ۴ حکم اعدام غیابی، ۱۵ حکم زندان و ۵ تبرئه، پرونده حقوقی آتش‌سوزی سینما رکس پس از دو سال در شهریور ۵۹ بسته شد، اما ابهامات و سووالات ناتمامش همچنان پابرجا ماند تا امروز که ۳ دهه و نیم گذشته و ادعا‌ها دربارۀ عاملان و این یا آن طیف سیاسی و حتی خود رئیس دادگاه همچون ارواح سرگردان بر فراز این واقعه می‌چرخند.

گفت‌و‌گوی «تاریخ ایرانی» با حجت‌الاسلام سید حسین موسوی تبریزی، رئیس دادگاه عاملان آتش‌‌سوزی سینما رکس از حضورش در آبادان پیش از انقلاب و ادعای دخالت وی در آتش‌سوزی سینما رکس آغاز می‌شود و به چگونگی سپردن پرونده رکس به او می‌رسد؛ موسوی تبریزی ۳۲ سال پس از قضاوتش معتقد است آغاز جنگ تحمیلی نگذاشت آثار مثبت برگزاری این دادگاه نمایان شود. بخش‌های مهم این گفت و گو را مرور می‌کنیم.

چه کسانی سینما رکس را به آتش کشیدند؟

- من در ماه رمضان سال ۵۷ ممنوع‌المنبر شدم. به بوشهر دعوت شده بودم، ده روز هم منبر رفتم، اما ساواک ممانعت کرد و از همان جا به آبادان رفتم. ۲ روز در آبادان منبر رفتم اما تیمسار رزمی، رئیس شهربانی آبادان دستور داد من را از آن شهر بیرون کنند. تیمسار رزمی، قبل از آن رئیس شهربانی قم بود که کشتار ۱۹ دی ۵۶ را به راه انداخته بود و به دروغ گفتند پس از آن مجازات شده و ماموریت آبادان به او سپرده شده است اما شهربانی آبادان از نظر درجه بالا‌تر از شهربانی قم است. روز ۱۳ یا ۱۴ رمضان بود که سوار قطار شدم و به قم آمدم و آتش‌سوزی سینما رکس هم چند روز پس از آن رخ داد. در تهران در مسجد جلیلی در خیابان ایرانشهر سخنرانی می‌کردم که آیت‌الله مهدوی کنی هم آنجا بودند. همانجا در سخنرانی‌ام در شب قدر به آتش زدن سینما رکس اشاره کردم.

- (ثابتی مدعی شده عبدالرضا آشور متهم آتش‌سوزی سینما رکس اعتراف کرده بود که به دستور دو نفر، یکی شما و دیگری آیت‌الله جمی دست به این کار زده‌ است. شما آشور یا‌‌ همان هاشم منیشدپور را می‌شناختید؟) من آشور را اولین بار در دادگاه عاملان آتش‌سوزی سینما رکس دیدم. آدم معروف و اهل روضه و مسجد نبود که او را بشناسم. من خیلی از آبادانی‌های انقلابی و فعال را می‌شناختم مثل آقایان رشیدیان، تشکری و ذغالی اما آشور را نه دیده بودم و نه می‌شناختم. حسین تکبعلی‌زاده، عامل آتش‌سوزی سینما رکس را هم ندیده بودم. به سینما رکس هم نرفته بودم. با این حال به محض قبول مسوولیت ریاست دادگاه سینما رکس این افترائات دربارۀ من شروع شد. برنامه ساواک این بود که جریانی راه بیندازد. آتش‌سوزی سینما رکس نشانه وجود تبعیض طبقاتی شدیدی بود که در دل برخی‌ها تبدیل به عقده شده بود. من البته فیلم گوزن‌ها که حین اکران آن سینما رکس آتش زده شد را ندیده‌ام، اما شنیدم که تبعیض طبقاتی را با فیلمبرداری از منطقه جنوب تهران به تصویر کشیده و همین باعث شده بود که مورد توجه بسیاری از جوانان انقلابی مخالف شاه و حتی غیر انقلابی قرار گیرد.

- (از متهمان آتش‌سوزی سینما رکس نقل شده که گفته‌اند جو آبادان انقلابی نبود، حتی مدعی شدند که از شهرهای دیگر برای جوانان آبادانی روسری و لباس زنانه فرستاده بودند که بگویند آن‌ها هیچ کاری نمی‌کنند. تا آن زمان هم اعتصاب شرکت نفت شروع نشده بود. شما چه برداشتی از جو عمومی آبادان قبل از آتش‌سوزی سینما رکس دارید؟ فضا انقلابی بود؟) ...ساکنان بومی آبادان عرب و غیر عرب مایه‌های مذهبی خیلی اصیلی داشتند تا جایی که من بعد از تهران بهترین نمونه اجتماع انقلابیون را در آبادان دیدم.

ترکیب و شرایط شهر بصورتی بود که نمی‌توانستند خفقان شدیدی حاکم کنند، بهرحال در شرکت نفت و دانشگاه نفت آبادان افراد تحصیلکرده زیادی بودند، حتی در رادیوی شرکت نفت آقای کیاوش تفسیر قرآن می‌گفت که تفسیر‌ها و برداشت‌هایش انقلابی بود و از تفاسیر آیت‌الله طالقانی و دیگران استفاده می‌کرد. در آبادان علمای بزرگی بودند. آیت‌الله قائمی گرچه ظاهرا خیلی انقلابی نبود اما به انقلابیون نزدیک بود. آقایان هاشمی و دهدشتی هم از علمای بزرگ و محبوب آبادان بودند. از همه محبوب‌تر آیت‌الله جمی بود که پس از انقلاب امام جمعه آبادان شد.

اینکه می‌گویند در آبادان جو انقلابی نبود، دروغ است. وجود تبعیض طبقاتی نشات گرفته از سرمایه‌داران حکومت شاه باعث شده بود سالن سینما رکس در زمان اکران آن فیلم پر از جمعیت شود. کشته‌‌شدگان هم اکثرا جوان و از افراد انقلابی چپ بودند، اکثریت حتی مذهبی هم نبودند. بنابراین ساواک خواست انتقام بگیرد. کار ساواک در آتش زدن سینما رکس برای هدف قرار دادن کل انقلاب و نهضت امام خمینی بود. باهوش‌ترین شخص در این جریان شخص امام بود که سریع موضع گرفتند. همین موضوع ماجرا را صد در صد وارونه کرد. مسوولان رژیم هم اعتراف دارند که مساله سینما رکس به انقلاب سرعت داد.

- (ادعای دیگری هم درباره شما مطرح کرده‌اند؛ اینکه شما مدتی بعد از واقعه سینما رکس در حسینیه اصفهانی‌های آبادان منبر رفتید و در موقع خروج سوار بر موتور راهی خرمشهر شدید. در راه ستوان بهمنی افسر شهربانی آبادان به شما دستور توقف می‌دهد، اعتنا نمی‌کنید و بهمنی تیر هوایی شلیک می‌کند و تعقیب آغاز می‌شود که در ‌‌نهایت توقف می‌کنید و او هم موقعی که به شما رسید، به گوش شما سیلی زد و اهانت کرد. طبق این روایت شما سابقه اختلاف پیشین با ستوان بهمنی داشتید و در ‌‌نهایت هم بهمنی در دادگاه سینما رکس به اعدام محکوم شد. این روایت چقدر به واقعیت نزدیک است؟) موضوع اینگونه که عنوان شده نیست.

امام پیام داده بود که شرکت نفت اعتصاب کند، بحث شد که چه کسی پیام حضرت امام را بخواند. به آقای پسندیده گفتم من به آبادان می‌روم و پیام را می‌خوانم. ماه ذی‌الحجه به آبادان رفتم. پس از ماه رمضان دیگر به آبادان نرفته بودم. علمای آبادان برای عید قربان برنامه‌ای ترتیب داده بودند در مسجدی که آقای هاشمی از علمای مسن و با اصالت آنجا می‌رفت.

بنابراین در حسینیه اصفهانی‌ها نبود. من طی سخنرانی فرمایش امام را اعلام کردم و از‌‌ همان روز اعتصاب شرکت نفت شروع شد. از قبل می‌دانستیم من را بازداشت می‌کنند، بنابراین بعد از مراسم عده‌ای از جوانان درشت هیکل و تنومند دور من را گرفتند، من لباسم را عوض کردم تا سوار ماشین شوم و بروم خانه یکی از دوستان در آبادان. به دلیل شلوغی، به ماشینی که منتظرش بودم اجازه ندادند آنجا بیاید، بنابراین سوار بر ترک موتور شدم و چون خیلی شلوغ بود خانه آن دوستمان را نتوانستیم پیدا کنیم و گفتم به خرمشهر برویم. سوار موتور بودیم که ما را از هلی‌کوپتر دیدند و پلیس جلوی ما را گرفت.

موتورسوار می‌خواست فرار کند، من مانع شدم و گفتم اگر فرار کنیم، تیراندازی می‌کنند. ایستادیم، من ستوان بهمنی را نمی‌شناختم، او را ندیدم و اگر هم دیده باشم یادم نبود. سیلی هم نزدند. ما را به شهربانی بردند، پیش فرماندار نظامی خوزستان؛ آن دوره دولت نظامی ازهاری بود. چشمانم بسته بود که سیلی زدند و چشم و دهنم خون‌آلود شد. نمی‌دانم چه کسی سیلی زد؟

ما را به دژ خرمشهر بردند و آیت‌الله جمی را هم بازداشت کردند و به آنجا آوردند. در ۱۱ روزی که آنجا بودیم هر روز برای آزادی آقای جمی و من تظاهرات می‌کردند و خیلی شلوغ شده بود. فرماندار نظامی از من تضمین گرفت دیگر به آبادان برنگردم. خودشان من را سوار قطار قم کردند. بنابراین من در این جریان با ستوان بهمنی برخورد نکردم. هر چند او علاوه بر پرونده در دادگاه سینما رکس به اتهام تیراندازی به مردم در حال فرار از سینما، پرونده دیگری هم داشت که مربوط به دستور تیراندازی به جمعیت تظاهرکننده در یکی از مناسبت‌ها بود. چنانکه پرونده تیمسار رزمی هم فقط مربوط به سینما رکس نبود که دستی از دور در آن داشت بلکه پرونده‌های دیگری داشت که گرچه فرار کرده بود اما محکوم به اعدام شد.

چه کسانی سینما رکس را به آتش کشیدند؟

- پرونده سینما رکس دو دادستان عوض کرده بود. غلامرضا ضرابی، دادستان دوره پیش از انقلاب روی این پرونده بخوبی کار کرده بود، خواستند علیه عبدالرضا آشور کیفرخواست صادر کنند اما او زیر بار نرفت. مسوولان ساواک و حتی پرویز ثابتی به خوزستان رفتند تا آشور را مجبور به اعتراف به آتش زدن سینما رکس و فرار به عراق کنند. آشور فردی ضعیف و از نظر ذهنی کمی عقب‌مانده بود. حاضر به اعتراف نشده بود. پدر و مادرش از قشر کارگر و بسیار ضعیف بودند. پدر و مادرش را بردند تا جلو چشم آشور شکنجه کنند.

با همین ترفند آشور مجبور به اعتراف شد. ساواک به آشور گفته بود اسامی جمی، رشیدیان و تشکری را در اعترافاتش بیاورد. اسمی از من برده نشد. حتی از تکبعلی‌زاده که در زندان بود، بازجویی نکردند تا ساختگی بودن مساله آشور لو نرود. با وجود همه این مسائل دادستان وقت آبادان حاضر به صدور کیفرخواست علیه آشور نشد، واقعا مردانگی کرد. پرونده سینما رکس پس از انقلاب هم پیگیری شد و دو پرونده مربوط به سینما رکس در اختیار ما قرار گرفت. پیش از برگزاری دادگاه دادستانی از تهران به آبادان رفت که از قضات دوره شاه بود و روی پرونده کار کرد که کیفرخواست ۸۰ صفحه‌ای صادر شد. مکان برگزاری دادگاه هم آماده شد و من به آبادان رفتم.

- در مجموع بعد از پیروزی انقلاب ۳ طیف پیگیر پرونده سینما رکس بودند. یکی خانواده‌های شهدا و داغدار‌ها که خواستار مجازات عاملین آتش‌سوزی سینما رکس بودند. آن‌ها چند وقت یکبار تظاهرات می‌کردند و می‌خواستند دادگاه رکس برگزار شود. طیف دوم چپی‌هایی بودند که تحریک می‌کردند. گروه سوم طرفداران شاه بودند که ادعا می‌کردند آتش‌سوزی رکس کار خودشان (انقلابی‌ها) بوده وگرنه به پرونده رسیدگی می‌کردند. من هم معتقدم که به این پرونده باید زود‌تر رسیدگی می‌شد. حسین تکبعلی‌زاده، عامل آتش‌سوزی سینما رکس بازداشت شده بود، عبدالرضا آشور آنجا بود، بنابراین خیلی زود‌تر از آن موعد می‌توانستند دادگاه را تشکیل دهند.

- کمیته محلی خوزستان که آقای علی فلاحیان رئیس آن بود با ما همکاری کرد و دادگاه هم بخوبی برگزار شد و خانواده شهدا هم خیلی راضی بودند و سوءاستفاده دیگران کم شد.

- هیچ توصیه‌ای به من نشد. من آبادان را می‌شناختم. فقط ۲ مامور از شهربانی و کمیته آنجا بودند. فضا امنیتی نبود، امنیت دادگاه هم برقرار بود. خبرنگارانی از ژاپن، الجزایر و آلمان در دادگاه حاضر بودند و سیمای خوزستان هم هر شب دادگاه را پخش می‌کرد. دادگاه سینما رکس بهترین دادگاه بعد از انقلاب از نظر حضور جمعیت و خبرنگاران داخلی و خارجی بود و متهمان از حق داشتن وکیل برخوردار بودند و دادگاه بطور علنی در ۳ روز متوالی برگزار شد.

- سینما رکس از ایمنی پایینی برخوردار بود و حتی راه فرار را با ظروف نوشابه بسته بودند. شهرداری از یک هفته پیش از آتش‌سوزی اخطار کرده بود که تانکر آتش‌نشانی خالی است، اما به این توصیه عمل نشده بود. شهرداری علیه مدیر سینما رکس شهادت داد که صاحب سینما رکس اخطار‌هایش را نادیده گرفته است. می‌گفتند آتش‌نشانی شرکت نفت، بهترین آتش‌نشانی خاورمیانه است اما طبق تحقیقاتی که شد، دستور داشته که با تاخیر به محل بیاید. مسوول آتش‌نشانی و شهربانی را محاکمه کردیم؛ البته رزمی فرار کرده بود اما بهمنی اعدام شد.

- (صدور حکم اعدام برای ستوان بهمنی چه مستنداتی داشت؟ کسی شهادت داد که بهمنی دستور تیراندازی به مردم در حال فرار از سینما رکس را داده است؟) بازماندگان شهادت دادند که می‌خواستند از پنجره سینما به پائین بپرند اما ماموران شهربانی تیراندازی می‌کردند و مانع می‌شدند. در خروج اضطراری هم بسته شده بود.

- (شما پس از برگزاری دادگاه و اعلام احکام متهمان گفتید که ثابت شده آتش زدن سینما رکس کار رژیم شاه بوده و ساواک مستقیما در این امر دخالت داشته است. چطور به این نتیجه قطعی رسیدید؟) بازجویی از آشور و فشار به او برای اعترافات ساختگی نشان می‌داد ساواک در این واقعه دست دارد... اینکه کدام سینما و فیلم انتخاب شود که جمعیت زیادی داشته باشد، کجا مواد آتش‌زا بریزند که مردم کشته شوند از قبل برنامه‌ریزی شده بود.

- (خب تکبعلی‌زاده که ارتباط ارگانیکی با ساواک نداشت؟) ساواک از ضعف افراد سوءاستفاده می‌کرد. آن‌ها از نقاط ضعف ۴ عامل آتش‌سوزی سینما رکس مطلع بودند، مثل اعتیاد تکبعلی‌زاده. (این هم دلیل بر هدایت تکبعلی‌زاده از طرف ساواک یا طراحی آتش‌سوزی از قبل نیست. سوءاستفاده با هدایت دو مقوله جداست؟) بهترین دلیل اعمال فشار به آشور برای اعتراف بود. این خود نشان می‌دهد که آتش‌سوزی سینما رکس کار ساواک بوده است، چنانکه اشاره کردم خود ثابتی به خوزستان رفته بود تا آشور را وادار به اعتراف کند.
اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
مطالب مرتبط
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # دمشق # الجولانی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
تحولات اخیر سوریه و سقوط بشار اسد چه پیامدهایی دارد؟