منصور فرزامي در سرمقاله مردم سالاری نوشت:
موافقت با استيضاح و راي عدم اعتماد به وزير علوم و تحقيقات، بخش عظيمياز جامعه ايران حداقل ميليونها ايراني طرفدار دولت را ملتهب کرد و اخبار کشور و حتي خبرهاي جهان را تحت تاثير قرار داد و پرسشهايي را سبب شد که اگر چه برحسب ظاهر، بخشي از طيف اصولگرايي، سرمست از پيروزي است اما پيش از آن که در باد اين کاميابي با خوشبيني بخوابد بايد به آنها پاسخ بدهد. چون تلقي برخي چنان است که اين استيضاح اگر چه حق قانوني مجلس است به شائبه سياسي آلوده شده و خيلي به عملکرد و کارنامه نه ماهه وزير برنميگردد و بيش تر به حواشي تاکيد شده، بخصوص اينکه در اين مدت کوتاه نشاط و ثبات و آرامش را ميتوان در دانشگاهها احساس کرد. مؤيد آن نيز دو نکته است:
اول اذعان به آرامشي که در فضاي دانشگاهي است از زبان مسئول امنيت کشور به نام رحماني فضلي، وزير کشور و دوم، احساس رضايت دانشگاهيان که عرصه را مناسب درس و بحث ميبينند و دليل هم، حمايت حدود 80% استادان از فرجي داناست.
و از جمله پرسشهايي که در بيان و زبان در فضاي نوشتاري و مجازي مطرح ميشود آن است که: چرا مجلس در دولت قبلي در مقابل اعطاي آن همه بورسيههاي قابل بحث و غيرقانوني ساکت نشست. چرا در خانه نشين کردن و بازنشستگي اجباري خيل استادان قابل صدايي شنيده نشد و هيچکس نپرسيد که به عنوان مثال، خانه نشين کردن و طرد بيست نفر از استادان مبرز دانشگاه شريف، با چه انگيزه و هدفي است؟
چرا کسي نپرسيد که منع تحصيل فرزندان نخبه اين مرز و بوم و ستاره دار کردن آنان، به استناد حکم کدام محکمه قانوني بود؟
چرا صدايي برنخاست که تشديد فرار مغزها ما را از نظر علميبه کجا ميبرد؟ چرا نپرسيدند که به چه علت به جاي اين که جامعه به سمت دانشگاه هدايت شود، اين مرکز عالي علميجايگاه نخبگان را به ميان عامه کشاندند و نتيجه آن شد که هر کس اجازه يافت تا بر سردر خانه اي تابلوي موسسه عالي نصب کند و دربه در به دنبال کساني به عنوان دانشجو بگردد و حاصل چنين عمل نسنجيده اي آن شد که امروز تعداد صندليهاي خالي اين گونه موسسات، بيش از شمار کساني است که نام دانشجو را احراز خواهندکرد! و فاجعه حقيقي آنجاست که امروز، هر خانه اي را که سراغ بگيرند از فارغالتحصيلان دانش نامه کارشناسي و کارشناسي ارشد به دست، خالي نيست و متاسفانه در بطالت و بيهودگي بيکار نشستهاند! و چه خوب بود اگر رسانه ملي که بسياري چيزها را زير ذره بين ميبرد به اين موسسات آموزش عالي و نيز مدارس غيرانتفاعي مراجعه ميکرد و سيل تقاضاهايي را که عاجزانه در پي دو ساعت درس، مضطر ماندهاند به معرض ديد عموم ميگذاشت تا مجلس بداند که سکوت آنها در دولت مطلوبشان چه بر سر عمر مفيد جوانان ما آورده است. جواناني که آموختههاي نيم بندشان نه فايده اي براي آنها دارد و نه ميتواند دردي از جامعه را دوا کند!
وآيا هيچ پرسيده ايد که چرا آموزش و پرورش ما دست به دامان معلمان و دبيران بازنشسته عصا به دست و سپيدموي شده است؟ براي اينکه اين جوانان عمر از کف داده و محصول همان سياست قبلي، هيچ دردي از آموزشوپرورش را نتوانستهاند درمان کنند؟ حال، آيا ايرانيان حق ندارند که به استمرار بگويند: «حيف از اين عمر که در مدرسهها گم کرديم»!
آيا مجلس محترم، نميداند که با وجود آن همه شواهد و قراين روشن، کند شدن سير علمي و تقليل مقالات علمي، از کجاست؟ براستي آيا اين دوره نه ماهه که وزير از روز نخست مسير راه وزارتخانه و مجلس را ميپيمود و مدام مخاطب خط و نشان و تهديد و تنبيه بود، سبب آن کندي و بازدارنده شتاب رشد علمياست؟
آيا ميتوان و انصاف است که وزير محجوب، درس خوانده و مومني که حتي نماينده مخالفش «نادران» به تقيد در مسلماني اش معترف است به استناد سخن پراکنيهاي راديوها و رسانههاي معاند غربي، از وزارتخانه راند و دولت را مسلوبالاختيار کردو در جامعه موجب تنش شد و خاطر دانشگاهيان را در آستانه آغاز سال تحصيلي آزرده ساخت؟
آيا باور نداريم که رضا و تاييد فرهيختگان جامعه محکم ترين پس کوب و پشتوانه نظام در ادامه راه خود آن هم در آشفته بازار کنوني منطقه و جهان است؟ و آيا باور نداريد که بازگرداندن استادان مجرب به ناحق خانه نشين شده که فقط با سليقه دولت پيشين ميانهاي نداشتند به شتاب علم کشور کمک ميکند و در راستاي اهداف کشور و نظام است و يک حسن به شمار ميآمد و ميبايست به اين درايت وزير آفرين ميگفتيد و تاييدشان ميکرديد از وزارتخانه رانديد؟ مگر ميشود که عرصه علم و دانشوري را از زبدگان خالي کرد و آن معدل سيزده منسوب را به کرسي تدريس نشاند؟