حسین شمسیان در یادداشت روز کیهان نوشت:
وقتی رسانهای ملی و متعلق به همه ملت باشد، طبیعی است که باید حرف ملت را بزند و البته باید پذیرفت که خادمان ملت از ملت جدا نیستند. اصلا همه مردم که نمیتوانند مدام در رسانه باشند پس باید این فرصت در اختیار نمایندگان و منتخبان ملت باشد تا آنها به نمایندگی از مردم، حرفهایشان را بزنند و از کارهایشان به مردم بگویند، مشکلاتشان را صمیمانه با مردم مطرح کنند و کارنامه عملکردشان را پیش روی مردم باز کنند. اگر چنین شد و مردم از نقشآفرینی منتخبانشان در رسانه مطلع شدند میتوان گفت که آن رسانه به وظیفه ملی خود عمل کرده است و البته بجز این وظیفه ملی، رسانه باید مشکلات، دغدغهها و نابسامانیهای مردم و جامعه را هم منعکس کند.
با انجام این 2 تکلیف، دیگر هیچ کس نمیتواند به این رسانه خدشهای وارد کند و خردهای بگیرد.
انتظار مسئولان- به خصوص قوه مجریه به دلیل آنکه مسئول بخش مهمی از امور جاری کشور است- از رسانه ملی برای انعکاس اخبار فعالیتهایشان، انتظار نابجایی نیست و نمیتوان آن را به تقاضای اضافی و یا درخواست سهم ویژه از ساعتهای پخش تعبیر و تفسیر کرد. چرا که قرار است در برنامههای مورد تقاضای مسئولان، فعالیتها و خدمات ارائه کرد نه زندگی شخصی افراد. اما این انتظار منطقی و معقول، مثل خیلی کارهای دیگر، هم معنا و مفهومی خاص دارد و هم آدابی:
1- نخستین معنایی که از انتظار مسئولان برای حضور در رسانه ملی به ذهن متبادر میشود، قبول تاثیرگذاری آن است یعنی آن مقام مسئول قبول کرده که رسانه ملی، برد زیادی دارد و بهترین محل برای معرفی کارنامهاش به مردم است و اگر چنین نبود و چنین کارکرد مهمی برای آن متصور نبود، چه دلیلی برای اصرار و تاکید بر حضور در رسانه وجود دارد؟!
2- اگر این کارکرد پذیرفته شود- که ظاهرا پذیرفته شده است - دیگر نمیتوان نسبت به همان رسانه، رویکرد کماهمیتی و حتی تخریبی داشت. یعنی نمیتوان همزمان گلایه کرد که ما، در رسانه ملی جایی نداریم و هم گفت که مردم به رسانه ملی اهمیتی نمیدهند و اخبار را از جاهای دیگر دریافت میکنند! اگر رسانه اهمیت ندارد چرا اصرار به حضور دارید و اگر اهمیت دارد، چرا تخریب!؟ یا مثلا نمیتوان ماهها در همه برنامههای صدا و سیما، مردم را به انصراف از دریافت یارانهها تشویق و دعوت کرد، حتی دیالوگ سریالهای نوروزی را هم برای این امر تغییر داد و بعد وقتی حدود 96 درصد مردم به سیاستهای غلط اقتصادی «نه» گفتند، بگوییم کارکرد صدا و سیما مخرب بود و باعث شد که مردم به درخواست دولت پشت کنند!
3- به غیر از معنای خاص که ذکر شد، تقاضا برای حضور در رسانه ملی آدابی هم دارد. یعنی باید مطلبی که برای مردم جاذبه دارد از آنتن تلویزیون پخش شود. یک هنرپیشه، یک مجری یا یک خواننده اگر هنری برای عرضه نداشته باشد، خیلی زود به دلیل عدم پذیرش مردمی از آنتن حذف خواهد شد و مسئولان آن شبکه برای از دست ندادن مخاطبانشان، آن فرد را کنار میگذارند. حتی اگر او اسپانسر مالی شبکه یا برنامهای خاص باشد.
4- بهترین راه برای ماندن یک شخص در صدر برنامههای شبکه، هنرآفرینی اوست. اگر هر که هر نقشی داشته باشد را درست ایفا کند، مردم خواستار دیدن تصویر و شنیدن صدای او میشوند و کسی نمیتواند او را سانسور کند. «هنرمندی» شرط اول حضور در رسانه است یک مقام مسئول اگر کارنامه موفقی نداشته باشد، نمیتواند انتظار اختصاص آنتن رسانه ملی را مطرح کند، این انتظار دیگر انتظار منطقی نیست و مردم آن را به حق نمیدانند. هنر او، کارنامه موفق اوست. بنابراین اگر در کارنامه یک ساله یک مدیر، چیز مهم و قابل توجهی نباشد، هنری برای نمایش باقی نمیماند و اگر نمایشی ارائه شود، کسالتبار و خستهکننده است و مردم انتخاب دیگری خواهند کرد.
همانطور که در یک فیلم یا سریال نمیتوان پذیرفت هنرپیشهای فقط با گفتن اینکه من هنرپیشهام، محبوبیتی کسب کند، در عرصه خدمت و خدمتگزاری هم وضع جز این نیست.
یک راه ساده هم برای سنجش این امر وجود دارد. اگر به واقع هنری در کار است و کار کارستانی انجام شده طبیعتا حامیان و علاقهمندان به آن هنرمند، نخستین مروجان آن خواهند بود. اما چرا خبری نیست؟!
روزنامههای زنجیرهای حامی دولت، اکنون که در هفته دولتیم و زمان تکریم کارستانهای احتمالی است، کدام دستاورد عظیم و کدام کار مهم را خبر اول خود کردند؟ آیا آنها هم به دولت پشت کردهاند!؟ آیا دولت، در روزنامههایی که توسط نزدیکترین یارانش منتشر میشود هم دچار محدودیت و سانسور است یا اینکه نه! آنها هم حرفی برای گفتن ندارند؟ واقعا وقتی خبری نیست و روزنامههای حامی دولت هم برای پنهان داشتن این موضوع، هر روز حاشیهای جدید و مضمونی تازه کوک میکنند، چه اصراری به این حرفهاست؟
وقتی مردم میبینند پخش برنامهای که قرار نیست هیچ پرسش جدی مطرح شود و مجری نقشی جز تماشاچی ندارد، به تاخیر میافتد تا مجری دلخواه و مطلوب جانشین مجری سابق شود و بعد باز هم گله از عدم همکاری رسانه ملی را میشنوند، حس میکنند که شاید حرفی نیست وگرنه که تریبون آماده است!
5- یک ویژگی مهم دیگر یک برنامه برای پخش در آنتن ملی، حقیقی بودن آن است. از بعضی برنامههای تخیلی و کارتونی که بگذریم، این یک شرط و اصل مهم است و باید رعایت شود و اگر خلاف آن به مخاطب تحمیل شود، دلزدگی و قهر با رسانه، فرجام محتوم این کار است.
مثلا اگر در یک برنامه اقتصادی، یک مقام مسئول مدام به مردم بگوید که همه چیز ارزان است، تورم از 45درصد به 15 درصد رسیده، مشکلات اقتصادی و معیشتی کاهش یافته، برای اشتغال گامهای مهمی برداشته شده، گذشته سیاه و تاریک بود و امروز همه چیز گل و بلبل است و... مخاطب شک میکند که آیا رسانه با او شوخی میکند!؟ و آیا کسی که این سخنان را به زبان میآورد، در جامعه زندگی نمیکند و خبر ندارد که دولت از سال قبل تا به حال همه خدمات خود مثل آب، برق، گاز و حمل و نقل و... را حداقل 20 درصد گرانتر از آنچه بوده کرده است؟! پس چطور میگوید تورم 15 درصد شده است!؟ یعنی همه چیز حداقل 20 درصد گران شده ولی باز هم تورم به 15 درصد رسیده است!؟
وقتی مخاطب با این سخنان غیرصادقانه مواجه شود، اعتماد او به رسانه کم میشود و فکر میکند که با یک برنامه فرمایشی و تحمیلی مواجه است. هرچه اصرار به پخش این برنامهها بیشتر شود، دلزدگی مخاطب افزون خواهد شد.
6- راه دیگر برای ارائه یک برنامه موفق در رسانه، رقابت است. همان چیزی که در بسیاری از فیلمها و سریالها میبینیم. همیشه بازیگران کهنهکار در حال رقابت با هنرپیشههای جوانتر هستند، هر یک هنر و حرف خودش را میزند و در این میان، این مردم هستند که بهترین را انتخاب میکنند. اما شرط انتخاب، مقایسه است. نمیتوان یکطرفه حرف زد و از انتخاب شدن خوشحال شد! آیا میتوان پذیرفت که یک رسانه موفق در طول یک سال 4000 ساعت آنتن پخش را در اختیار مدیران ارشد و میانی دولت قرار داده و آنها در جادهای یکطرفه هرچه خواستهاند گفتهاند و کسی هم نبوده که یک سوال جدی و چالشی بپرسد و بعد ادعا کنیم که این عملکرد رسانه مثبت بوده است!؟ و حتی بعد گله کنیم که چرا رسانه، فرصت کمی در اختیار ما میگذارد!؟ 4000 ساعت یعنی 166 شبانهروز!
آیا این فرصت- و حتی یک دهم آن - در اختیار صداهای پرسشگر قرار گرفته است!؟ اگر میتوان تصور کرد که صدا و سیما همه فیلمها و سریالهایش را به یک کارگردان بسپارد و به رقیبی اجازه تولید و حتی نقد برنامههای او را ندهد و با این حال موفق در جذب مخاطب است، در این موضوع هم باید همان راه را در پیش گرفت. اما میدانیم که رسانه، از بیم از دست دادن مخاطب، پس از پخش یک سریال که نهایتا 20 قسمت بوده، چندین نفر را به عنوان منتقد گرد هم میآورد تا در مقابل چشمهای مردم، ضعف و قوت برنامه را بیان کنند. آیا این فرصت در اختیار غیردولتیها هم بوده؟ وقتی رئیس سازمان صدا و سیما صراحتا درباره نقد توافقنامه ژنو میگوید «باشد برای فرصتی دیگر»! یا وقتی نماینده مجلس میگوید: «از صدا و سیما نظر کارشناسان مخالف برنامههای دولتی به گوش نمیرسد» و... اگر آنها هم نمیگفتند، مردم که میبینند! به کدام برنامه اجازه داده شد تا درباره مسائل فرهنگی دولت موضعی بگیرد؟ بحثی کارشناسانه و رودررو داشته باشد؟ توافقنامه ژنو چطور؟ وضع اشتغال و مسکن چه؟
البته مسئولان صدا و سیما هم متأسفانه و برخلاف آنچه دولت ادعا میکند ترجیح دادهاند که در همان جاده یکطرفه حرکت کنند که این خود حدیث دیگری است و درخور نقد جدّی.